- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
نقد فیلم دختر گمشده Gone Girl دیوید فینچر
[/BCOLOR][BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
نویسنده : آریان گلصورت
این خصوصیت فیلمهای بزرگ سینماست، اینکه مانند منشور میمانند و هر چه پیش میرویم و بیشتر درگیر اثر میشویم، سطوح معنایی مختلفی از آن برایمان آشکار میشود. دختر گمشده دیوید فینچر نیز چنین فیلمی است. یک اثر چند لایه که فضای مبهم و رمزآلودش ما را کاملا به درون خود میبلعد. چنین آثاری به جواهری کمیاب میمانند. آثاری که بتوان از زوایای گوناگون به آنها پرداخت و مضامین عمیق و گستردهشان را مورد بررسی قرار داد. دختر گمشده حاصل کاری فیلمسازی است که در عرصه تکنیک و کار با ابزار سینما به جایگاه رفیعی در سینمای امروز رسیده و آثارش را نیز با هوش بالا میسازد. ویژگی که این روزها خیلی کم با آن برخورد میکنیم. اینکه فیلمی این چنین حاصل کار یک فن سالار باهوش باشد. کارگردانی که بتواند از روی نگـاه دانلـود جذاب جنایی، چنین فیلم تکان دهنده و مرعوب کنندهای بسازد. در این مطلب از چند زاویه متفاوت نگاهی انداختهایم به فیلم پیچیده دختر گمشده. فیلمی که بار دیگر ما را یاد اتمسفر غریب زودیاک انداخت. شاهکار دیگری از دیوید فینچر.
نگاهی تازه به مفهوم شر و مسئله حقیقت و آگاهی: ما در پایان دختر گمشده با یک معناباختگی و پوچی تلخ مواجه میشویم. با یک مفهوم تازه از شر. در اینجا شرارت با بحران حقیقت گره خورده و در جهانی سراسر ساختگی و جعلی امکان رشد پیدا کرده است. به همین دلیل هم هست که فرزندی که در انتها از وجودش خبر دار میشویم ما را یاد بچه رزمری میاندازد و این بار پدر مجبور است که چشم بر واقعیت بسته و تسلیم شود. او ناچار به پذیرش بازی شرورانهای است که همسرش با آگاهی و نبوغ تدارک دیده و سپس از دید عموم پنهان کرده است. نکته ترسناک ماجرا اینجا است که زن به وسیله رسانهها که قاعدتا باید اذهان عمومی را روشن کنند موفق میشود حقیقت را پنهان کند. دختر گمشده از آگاهی رعب آور و نبوغ آمیزی میگوید که گویی زیر پوست این جهان مخفی شده و دارد ناخودآگاه دیگران را به بازی میگیرد. بازی که عوام نه علاقهای به شنیدنش دارند و نه ظرفیت پذیرش و فهم اش را. فینچر که همواره در آثارش تلاش کرده به نقاط تاریک جهان ما اشاره کند، این بار به نقطه حساسی نور تابانده و در قالب یک تریلر هیجان انگیز بخشی از حقیقت تکان دهنده دنیای ما را نشانمان میدهد. اینکه عدهای هوش برتر در جهان مشغول نقشه کشیدن و جهت دادن به رویدادها هستند و در این میان وظیفه رسانهها چیزی نیست جز منحرف کردن افکار عمومی و پنهان کردن واقعیت. دختر گمشده به ما نشان میدهد که آنچه از مسائل جهان به گوش ما میرسد تنها برای سرگرم کردن مردمی است که در حد و اندازههای رو به رو شدن با حقیقت نیستند. بازی اصلی در پشت پرده و میان افرادی با هوش بالا در جریان است. آگاهی یعنی قدرت و همه چیز طوری طراحی شده که افراد کمتری به آن دست پیدا کنند.
ازدواج به عنوان یکی از ترسناکترین تجربههای بشری: کمتر فیلمی در سالهای اخیر این چنین سویه خشن و بیرحم ازدواج و رابـ ـطه را به تصویر کشیده است. دختر گمشده درباره زنی است که علیه شوهر خود قیام میکند چون نمیخواهد که همسرش از او چیزی را بسازد که هرگز دوست نداشته باشد. همین مسئله و جسارت و نبوغ او در بر هم زدن قواعد نیز به نفعاش تمام میشود و از او زنی موفق میسازد. بر خلاف دو زن دیگر داستان یعنی کاراگاه و خواهر نیک. از سوی دیگر دختر گمشده داستان مردی است که همسرش او را به دل برزخی میکشاند تا به او یاد دهد که ازدواج چیزی نیست جز میل به کنترل و رنج دادن کسی که دوستش داری! در پایان نیز مرد راهی جز تسلیم ندارد. او ناچار است قواعد بازی که همسرش راه انداخته را بپذیرد و حتی آن را ادامه دهد. هیچکاک در یکی از شاهکارهای خود یعنی سرگیجه با هنرمندی نشان داده بود که عشاق، اسیر بیماری هستند که علاقه دارند معشوق را تبدیل به چیزی کنند که خودشان دوست دارند و از طرفی در رابـ ـطه معمولا هر کس میخواهد با ساختن تصویری جعلی از خود، طرف مقابل را جذب کند. دختر گمشده از این نبرد و تلاش آدمها برای نقش بازی کردن و پنهان ساختن حقیقت در رابـ ـطه میگوید. از اینکه همه دارند تصویری ساختگی از خود ارائه میدهند، حتی به همسرانشان. تازه اوضاع وقتی دردناک تر می شود که گاهی مجبوری با وجود دانستن این موضوع، با آن کنار بیایی و زندگی کنی.
رابـ ـطه فرد، رسانه و افکار عمومی در دنیای امروز: کمتر کسی فکرش را میکرد که فیلم جدید دیوید فینچر تا این اندازه درباره مفهوم رسانه، تاثیرش بر روابط میان آدمها و نقش آن در مناسبات حاکم بر دنیای امروز باشد. دختر گمشده به واکاوی بحث تفاوت میان واقعیت با تصویر عمومی میپردازد. به اینکه ما چه هستیم، رسانه از ما چه تصویری میسازد و مردم چگونه ما را بر اساس آن تصویر قضاوت میکنند. فینچر با این فیلم به تندترین شکل ممکن به باورهای سطحی مردم عام و جهت گیریهای بدون شناخت آنها نسبت به رویدادهای مختلف انتقاد میکند و نقش رسانهها در افکار عمومی آمریکا را به سخره میگیرد. در این فیلم شخصیتها از رسانه کمک میگیرند تا بازی خود را پیش بـرده و باوری را به مردم دیکته کنند. در این بازی هم کسی برنده می شود که بیش از دیگران توانست از ظرفیتهای رسانه استفاده و حتی با ارائه تصویری ساختگی از خود، نگاه ماموران پلیس را نیز منحرف و از واقعیت ماجرا دور کند. اما فیلم در همین سطح متوقف نمیشود و به طور کلی نسبت به علاقه جوامع به اخبار خاله زنکی و سرگرم کردن خود با حوادث تلخ پیش آمده برای دیگران واکنش نشان میدهد. اغلب آدمها مایل هستند از اتفاقهای ناگواری که برای افراد دیگر رخ میدهد، تفریح بسازند. رسانهها نیز در این میان دغدغه تصویر کردن واقعیت را ندارند و تنها میخواهند در یک ماجرا دو قطب خیر و شر معرفی و مردم را سرگرم کنند. اتفاق دردناکی است که بحرانهای پیش آمده در زندگی دیگران، به مهمترین سرگرمی ما تبدیل میشود و برای هیچ کس هم مهم نیست که چه شده و چه کسی قربانی است.
شیوه روایی و شخصیت پردازی منحصر به فرد: درام فیلم خیلی زود و با یک معما شکل میگیرد. معمایی که در اواسط فیلم به طور کامل حل میشود و دختر گمشده را با خطر تبدیل شدن به یک تریلر تکراری مواجه میکند. اما فینچر به همان شیوهای که هیچکاک در شمال از شمال غربی و سرگیجه به بهترین نحو انجامش داد معما را با خیال راحت حل میکند چون چیزهای مهم تری برایمان تدارک دیده است. این اوج اعتماد به نفس یک فیلمساز را میرساند. یعنی نقطهای که قاعدتا باید فیلم با آن تمام شود را در میانه روایتاش قرار میدهد و با توانمندی اثر را وارد سطوح دیگری میکند که مخاطب انتظارش را ندارد. در چنین فیلمی با این فرم پیچیده انتقال اطلاعات، جذابیت اصلی بر پایه گره گشاییها قرار نگرفته است. اینجا با اثری سطح بالا رو به رو هستیم که کارگردان و فیلم نامه نویساش بسیاری از اصول آکادمیک روایت را با چیره دستی بر هم زده و استراتژی متفاوتی را بر میگزینند. به همین دلیل هم هست که فیلم بر خلاف معمول و پس از فراز و فرودهای فراوان از مرحله معما و تعلیق عبور کرده و با ثبات پایان میابد. آرامشی که البته به اندازهای مهیب است که خواب را از چشمان مخاطب میگیرد. شیوه روایی دختر گمشده شیاهتهای زیادی با سرگیجه دارد. به ویژه دو پاره بودن داستان و تغییر راوی. در سرگیجه راوی از اسکاتی به جودی تغییر پیدا میکند و دوباره به اسکاتی برمی گردد. در اینجا نیز تقریبا با چنین رویکری طرف هستیم، با این تفاوت که از زمان تغییر راوی از مرد به زن، فیلم با دو راوی و در دو مسیر متفاوت پیش رفته و در انتها آنها را به هم میرساند. در بحث شخصیتپردازی نیز فیلم به طرز قابل توجه و تحسینی موفق میشود جایگاه نیک را از یک قاتل و خائن به یک قربانی و امی را از یک دختر «نایس» آمریکایی به یک زن مرگبار نابغه تغییر داده، بدون اینکه لحظهای از ریتم افتاده و ارتباطاش را با مخاطب از دست بدهد.
استفاده از مولفه های سینمای هیچکاک و بسط دادن آن ها: پیش از این اشاره داشتیم به شباهتهای دختر گمشده به آثار هیچکاک، چه در فرم و چه در مضمون. فینچر نیز در فیلمهای گذشتهاش و به خصوص اتاق امن، علاقهاش را به این استاد بزرگ سینما نشان داده بود. حالا اما او با ساخت دختر گمشده از این نیز فراتر رفته و علاوه بر وفادار ماندن به عناصر سینمای هیچکاک و ادای دینهای فراواناش به ویژه به روانی، در مقام جانشین خلف استاد دست به گسترش و بسط دادن مولفههای سینمای هیچکاک زده و آنها را با مختصات امروز دنیا هماهنگ کرده است. دختر گمشده یکی از هیچکاکیترین فیلمهای سالهای اخیر است که به هیچ عنوان زیر سایه ژانر تعلیق قرار نگرفته و اثری به شدت شخصی به حساب میآید. فینچر همه فن حریف با این فیلم نشان داد که تنها کسی است که میتواند به بهترین شکل ممکن از میراث هیچکاک در جهت خلق فیلمی منطبق بر جهان امروز استفاده کند.
[/BCOLOR]![2-Large.jpg](http://oscars.persiangig.com/2-Large.jpg)
نگاهی تازه به مفهوم شر و مسئله حقیقت و آگاهی: ما در پایان دختر گمشده با یک معناباختگی و پوچی تلخ مواجه میشویم. با یک مفهوم تازه از شر. در اینجا شرارت با بحران حقیقت گره خورده و در جهانی سراسر ساختگی و جعلی امکان رشد پیدا کرده است. به همین دلیل هم هست که فرزندی که در انتها از وجودش خبر دار میشویم ما را یاد بچه رزمری میاندازد و این بار پدر مجبور است که چشم بر واقعیت بسته و تسلیم شود. او ناچار به پذیرش بازی شرورانهای است که همسرش با آگاهی و نبوغ تدارک دیده و سپس از دید عموم پنهان کرده است. نکته ترسناک ماجرا اینجا است که زن به وسیله رسانهها که قاعدتا باید اذهان عمومی را روشن کنند موفق میشود حقیقت را پنهان کند. دختر گمشده از آگاهی رعب آور و نبوغ آمیزی میگوید که گویی زیر پوست این جهان مخفی شده و دارد ناخودآگاه دیگران را به بازی میگیرد. بازی که عوام نه علاقهای به شنیدنش دارند و نه ظرفیت پذیرش و فهم اش را. فینچر که همواره در آثارش تلاش کرده به نقاط تاریک جهان ما اشاره کند، این بار به نقطه حساسی نور تابانده و در قالب یک تریلر هیجان انگیز بخشی از حقیقت تکان دهنده دنیای ما را نشانمان میدهد. اینکه عدهای هوش برتر در جهان مشغول نقشه کشیدن و جهت دادن به رویدادها هستند و در این میان وظیفه رسانهها چیزی نیست جز منحرف کردن افکار عمومی و پنهان کردن واقعیت. دختر گمشده به ما نشان میدهد که آنچه از مسائل جهان به گوش ما میرسد تنها برای سرگرم کردن مردمی است که در حد و اندازههای رو به رو شدن با حقیقت نیستند. بازی اصلی در پشت پرده و میان افرادی با هوش بالا در جریان است. آگاهی یعنی قدرت و همه چیز طوری طراحی شده که افراد کمتری به آن دست پیدا کنند.
ازدواج به عنوان یکی از ترسناکترین تجربههای بشری: کمتر فیلمی در سالهای اخیر این چنین سویه خشن و بیرحم ازدواج و رابـ ـطه را به تصویر کشیده است. دختر گمشده درباره زنی است که علیه شوهر خود قیام میکند چون نمیخواهد که همسرش از او چیزی را بسازد که هرگز دوست نداشته باشد. همین مسئله و جسارت و نبوغ او در بر هم زدن قواعد نیز به نفعاش تمام میشود و از او زنی موفق میسازد. بر خلاف دو زن دیگر داستان یعنی کاراگاه و خواهر نیک. از سوی دیگر دختر گمشده داستان مردی است که همسرش او را به دل برزخی میکشاند تا به او یاد دهد که ازدواج چیزی نیست جز میل به کنترل و رنج دادن کسی که دوستش داری! در پایان نیز مرد راهی جز تسلیم ندارد. او ناچار است قواعد بازی که همسرش راه انداخته را بپذیرد و حتی آن را ادامه دهد. هیچکاک در یکی از شاهکارهای خود یعنی سرگیجه با هنرمندی نشان داده بود که عشاق، اسیر بیماری هستند که علاقه دارند معشوق را تبدیل به چیزی کنند که خودشان دوست دارند و از طرفی در رابـ ـطه معمولا هر کس میخواهد با ساختن تصویری جعلی از خود، طرف مقابل را جذب کند. دختر گمشده از این نبرد و تلاش آدمها برای نقش بازی کردن و پنهان ساختن حقیقت در رابـ ـطه میگوید. از اینکه همه دارند تصویری ساختگی از خود ارائه میدهند، حتی به همسرانشان. تازه اوضاع وقتی دردناک تر می شود که گاهی مجبوری با وجود دانستن این موضوع، با آن کنار بیایی و زندگی کنی.
رابـ ـطه فرد، رسانه و افکار عمومی در دنیای امروز: کمتر کسی فکرش را میکرد که فیلم جدید دیوید فینچر تا این اندازه درباره مفهوم رسانه، تاثیرش بر روابط میان آدمها و نقش آن در مناسبات حاکم بر دنیای امروز باشد. دختر گمشده به واکاوی بحث تفاوت میان واقعیت با تصویر عمومی میپردازد. به اینکه ما چه هستیم، رسانه از ما چه تصویری میسازد و مردم چگونه ما را بر اساس آن تصویر قضاوت میکنند. فینچر با این فیلم به تندترین شکل ممکن به باورهای سطحی مردم عام و جهت گیریهای بدون شناخت آنها نسبت به رویدادهای مختلف انتقاد میکند و نقش رسانهها در افکار عمومی آمریکا را به سخره میگیرد. در این فیلم شخصیتها از رسانه کمک میگیرند تا بازی خود را پیش بـرده و باوری را به مردم دیکته کنند. در این بازی هم کسی برنده می شود که بیش از دیگران توانست از ظرفیتهای رسانه استفاده و حتی با ارائه تصویری ساختگی از خود، نگاه ماموران پلیس را نیز منحرف و از واقعیت ماجرا دور کند. اما فیلم در همین سطح متوقف نمیشود و به طور کلی نسبت به علاقه جوامع به اخبار خاله زنکی و سرگرم کردن خود با حوادث تلخ پیش آمده برای دیگران واکنش نشان میدهد. اغلب آدمها مایل هستند از اتفاقهای ناگواری که برای افراد دیگر رخ میدهد، تفریح بسازند. رسانهها نیز در این میان دغدغه تصویر کردن واقعیت را ندارند و تنها میخواهند در یک ماجرا دو قطب خیر و شر معرفی و مردم را سرگرم کنند. اتفاق دردناکی است که بحرانهای پیش آمده در زندگی دیگران، به مهمترین سرگرمی ما تبدیل میشود و برای هیچ کس هم مهم نیست که چه شده و چه کسی قربانی است.
شیوه روایی و شخصیت پردازی منحصر به فرد: درام فیلم خیلی زود و با یک معما شکل میگیرد. معمایی که در اواسط فیلم به طور کامل حل میشود و دختر گمشده را با خطر تبدیل شدن به یک تریلر تکراری مواجه میکند. اما فینچر به همان شیوهای که هیچکاک در شمال از شمال غربی و سرگیجه به بهترین نحو انجامش داد معما را با خیال راحت حل میکند چون چیزهای مهم تری برایمان تدارک دیده است. این اوج اعتماد به نفس یک فیلمساز را میرساند. یعنی نقطهای که قاعدتا باید فیلم با آن تمام شود را در میانه روایتاش قرار میدهد و با توانمندی اثر را وارد سطوح دیگری میکند که مخاطب انتظارش را ندارد. در چنین فیلمی با این فرم پیچیده انتقال اطلاعات، جذابیت اصلی بر پایه گره گشاییها قرار نگرفته است. اینجا با اثری سطح بالا رو به رو هستیم که کارگردان و فیلم نامه نویساش بسیاری از اصول آکادمیک روایت را با چیره دستی بر هم زده و استراتژی متفاوتی را بر میگزینند. به همین دلیل هم هست که فیلم بر خلاف معمول و پس از فراز و فرودهای فراوان از مرحله معما و تعلیق عبور کرده و با ثبات پایان میابد. آرامشی که البته به اندازهای مهیب است که خواب را از چشمان مخاطب میگیرد. شیوه روایی دختر گمشده شیاهتهای زیادی با سرگیجه دارد. به ویژه دو پاره بودن داستان و تغییر راوی. در سرگیجه راوی از اسکاتی به جودی تغییر پیدا میکند و دوباره به اسکاتی برمی گردد. در اینجا نیز تقریبا با چنین رویکری طرف هستیم، با این تفاوت که از زمان تغییر راوی از مرد به زن، فیلم با دو راوی و در دو مسیر متفاوت پیش رفته و در انتها آنها را به هم میرساند. در بحث شخصیتپردازی نیز فیلم به طرز قابل توجه و تحسینی موفق میشود جایگاه نیک را از یک قاتل و خائن به یک قربانی و امی را از یک دختر «نایس» آمریکایی به یک زن مرگبار نابغه تغییر داده، بدون اینکه لحظهای از ریتم افتاده و ارتباطاش را با مخاطب از دست بدهد.
استفاده از مولفه های سینمای هیچکاک و بسط دادن آن ها: پیش از این اشاره داشتیم به شباهتهای دختر گمشده به آثار هیچکاک، چه در فرم و چه در مضمون. فینچر نیز در فیلمهای گذشتهاش و به خصوص اتاق امن، علاقهاش را به این استاد بزرگ سینما نشان داده بود. حالا اما او با ساخت دختر گمشده از این نیز فراتر رفته و علاوه بر وفادار ماندن به عناصر سینمای هیچکاک و ادای دینهای فراواناش به ویژه به روانی، در مقام جانشین خلف استاد دست به گسترش و بسط دادن مولفههای سینمای هیچکاک زده و آنها را با مختصات امروز دنیا هماهنگ کرده است. دختر گمشده یکی از هیچکاکیترین فیلمهای سالهای اخیر است که به هیچ عنوان زیر سایه ژانر تعلیق قرار نگرفته و اثری به شدت شخصی به حساب میآید. فینچر همه فن حریف با این فیلم نشان داد که تنها کسی است که میتواند به بهترین شکل ممکن از میراث هیچکاک در جهت خلق فیلمی منطبق بر جهان امروز استفاده کند.