متون ادبی کهن «عشاق‌نامه‌ی عراقی»

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
عاشق بی‌قرار، از سر درد

به ریا مدتی چو طاعت کرد

از ریا دور بود اخلاصش

برد سوی عبادت خاصش

بوی تحقیق از آن مجاز شنود

دری از عاشقی برو بگشود

دایما مشتغل به ذکر خدای

نه به شه راه داد و نی به گدای

نه شنید از کسی، نه با کس گفت

در عبادت به آشکار و نهفت

هم رعیت مرید و هم شاهش

همه از ساکنان درگاهش

شبی، آن مه، چو جمله خلق بخفت

زد در شیخ و در جوابش گفت:

آنکه معشوق توست؟ گفت: آری

گر تو آنی من آن نیم، باری

زد بسی در ولیک سود نداشت

نگشود و بر خودش نگذاشت

شاه خوبان، چو دید آن حالت

متاثر شد از چنان حالت

در خود از درد عشق دردی دید

باز گردید و جای می نگزید

چون که در قصر خویش منزل کرد

با هزاران هزار انده و درد

سـ*ـینه پر سوز ازو و دل بریان

جان به دریا غریق و تن به کران

گشت بیمار، چو نخورد و نخفت

دایما با خود این سخن می‌گفت:

طالبم را نگر، که شد مطلوب

یا محب مرا، که شد محبوب

ای پدر، بهر من طبیب مجوی

رو، ز بیمار خویش دست بشوی

کو نداند دوا عنای مرا

چاره مردن بود بلای مرا

درد دل را مجو دوا ز طبیب

به نگردد، مگر به بوی حبیب

چون که درد من از طبیب افزود

هیچ دارو مرا ندارد سود

نیست در دل ز زهر غم آن درد

که به تریاق دفع شاید کرد

من خود این درد را دوا دانم

لیکن از شرم گفت نتوانم

چون به یکبارگی برفت از کار

به اتابک رسید این گفتار

گفت اتابک که: محرم او کیست؟

باز پرسید ازو به خفیه که: چیست؟

سر عنقاست؟ یا دماغ نهنگ؟

زیر دریاست؟ یا به هفت اورنگ؟

چون بپرسید محرمش، به نهفت

راز خود را، چنان که بود، بگفت

عشق نقلی و چاره‌سازی او

بر غم خویش و بی‌نیازی او

وآنکه آن شب برفت و وا گردید

که چه بی‌التفاتی از وی دید

به تنی خسته و دلی پر غم

همه تقریر کرد با محرم

چون که محر
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    مرحبا! مرحبا! محبت دوست

    کز درون آمدی، نه از راه پوست

    دلم از چز تو خانه خالی کرد

    با تو سودای لاابالی کرد

    تا غمت ساکن دل من شد

    از چراغ تو خانه روشن شد

    ما گرفتار دام عشق توایم

    همه سرمست جام عشق توایم

    ای که حسن رخت دل افروز است

    شب ما با خیال تو روز است

    حسنت از روضهٔ جنان خوشتر

    یادت از هرچه در جهان خوشتر

    هر که در صورت تو حیران نیست

    صورتش هست، لیکنش جان نیست

    من چو در عارض تو حیرانم

    لوح محفوظ عشق می‌خوانم

    دیده‌ای کان جمال دیده بود

    مهر رویت به جان خریده بود

    با خود، از بیخودی، تو را بینم

    گر تو با من نه‌ای چرا بینم؟

    چون نظر بر رخ تو می‌فگنم

    می‌برد از دیار جان و تنم

    به کسی گفتن این نمی‌یارم:

    که تو را نیک دوست می‌دارم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    آشکارا نهان کنم تا چند؟

    دوست می‌دارمت به بانگ بلند

    دلم از جان خویش دست بشست

    بعد از آن دیده بر رخ تو فکند

    عاشقان تو نیک معذورند

    زان که نبود کسی تو را مانند

    دیده‌ای کو رخ تو دیده بود

    به خیال تو کی شود خرسند؟

    روی بنما، نظر تو باز مگیر

    از من مستمند زار نژند

    بر تن ما تو حاکمی، ای دوست

    خواه راحت رسان و خواه گزند

    ای ملامت کنان مرا در عشق

    گوش می‌نشنود ازینسان پند

    گرچه من دور مانده‌ام ز برت

    با خیال تو کرده‌ام پیوند

    آن چنان در دلی، که پندارم

    ناظرم در تو دایم، ای دلبند

    تو کجایی و ما کجا؟ هیهات!

    ای عراقی، خیال خیره مبند
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دیده‌ای پاک بین همی باید

    تا که حسنش جمال بنماید

    حسن جانان به جان توان دیدن

    نه به هر دیده آن توان دیدن

    ای که خوانی به عشق مغرورم

    هیچ عیبم مکن، که معذورم

    گر جمال بتم نظاره کنی

    بدل سیب دست پاره کنی

    گر تو شکل و شمایلش بینی

    قد و گیسو حمایلش بینی

    همچو من، دل اسیر او شودت

    بت پرستیدن آرزو شودت

    کیست کو را دو چشم بینا بود

    پس رخ خوب او دلش نربود؟

    هیچ کس دیدهٔ بصیر نداشت

    که دل و جان به حسن او نگذاشت

    از جمالش نمی‌شکیبد دل

    می‌برد عقل و می‌فریبد دل

    آن لطافت که حسن او دارد

    دل صاحبدلان به دام آرد

    عشق رویش همی کند پیوست

    حلقه در گوش عاشقان الست
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    پیر شیراز، شیخ روزبهان

    آن به صدق و صفا فرید جهان

    اولیا را نگین خاتم بود

    عالم جان و جان عالم بود

    شاه عشاق و عارفان بود او

    سرور جمله واصلان بود او

    چون به ایوان عاشقی بر شد

    روز به بود و روز به‌تر شد

    سال‌ها با جمال جان‌افروز

    روز شب کرده بود و شب‌ها روز

    داشت او دلبری فرشته نهاد

    که رخش دیده را جلا می‌داد

    اتفاقا مگر سفیهی دید

    کان پری پای شیخ می‌مالید

    رفت تا درگه اتابک سعد

    تیز روتر ز سیر برق از رعد

    گفت: ای پادشاه دین، فریاد!

    پای خود شیخ دین به امرد داد

    سعد زنگی، ز اعتقاد که داشت

    در حق شیخ افترا انگاشت

    کرد روزی مگر عیادت شیخ

    دید حالی که بود عادت شیخ

    دلبری دید، همچو بدر منیر

    چیست در بر گرفته پای فقیر

    چون اتابک به چشم خویش بدید

    از حیا زیر لب همی خندید

    بود نزدیک شیخ سوزنده

    منقلی پر ز آتش آکنده

    پای‌ها از کنار آن مهوش

    چست در زد به منقل آتش

    گفت: چشمم اگر چه حیران است

    پای را پیش هر دو یکسان است

    آتش از تن نصیب خود طلبد

    سوزش مغز بی‌خرد طلبد

    گل آتش به پیش ابراهیم

    وز تجلی نسوخت جسم کلیم

    نظر ما به چشم تو جانی است

    میل دل را نتیجه روحانی است

    نظری ، کز سر صفا آید

    به طبیعت مگر نیالاید

    گر تو را نیست با غمش کاری

    دایما من مقیدم، باری
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    نیست کاری به آنم و اینم

    صنع پروردگار می‌بینم

    حیرتم غالب است و دل واله

    نیست پروای عقل، یا دینم

    سخنی کز تو بشنود گوشم

    خوشتر آید ز جان شیرینم

    در جهان، گر دل از تو بردارم

    خود که بینم؟ که بر تو بگزینم؟

    کرمی کن، گرم نخواهی کشت

    هم بدان ساعدان سیمینم

    در جهان غیر عشق نپرستم

    عشق‌بازی است رسم و آیینم

    با عراقی، که عاجز غم توست

    خرده‌گیری مکن، که مسکینم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای خوش و فارغ، از غم ما پرس

    عاشقان ضعیف را واپرس

    عجز من بین، دعای من بپذیر

    می‌توانی، به لطف دستم گیر

    داری از عاشقان خویش ملال

    خون ایشان چراست بر تو حلال؟

    به کسی التفات کن نفسی

    که ندارد به جز تو هیچ کسی

    فارغی از درون صاحب درد

    مکن، ای دوست، هرچه بتوان کرد

    گر تو خوبی و ما ضعیف و فقیر

    تابت، ای خور، ز ذره باز مگیر

    رخ به ما می‌نما و جان می‌بخش

    بر دل ریش عاشقان می‌بخش
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    عاشقان در کمین معشوقند

    ساکنان زمین معشوقند

    عاشقان را ز دوست نگزیرد

    بلبل اندر هوای گل میرد

    اندرین ره، اگر مقامی هست

    هس ماوای عاشقان الست

    چون که حسن آمد از عدم به وجود

    عشق در نور او ملازم بود

    جان، چو مامور شد به امر احد

    منتظر یافت عشق بر سر حد

    گر تو از عشق فارغی، باری

    من ندارم به غیر ازین کاری

    هست جانم چنان به عشق غریق

    که ندارد گذر به هیچ طریق
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای ربوده دلم به رعنایی

    این چه لطف است و این چه زیبایی؟

    بیم آن است کز غم عشقت

    سر برآرد دلم به شیدایی

    از جمالت خجل شود خورشید

    گر تو برقع ز روی بگشایی

    زیر برقع، چو آفتاب منیر

    اندر ابر لطیف پیدایی

    در جمالت لطافتی است، که آن

    در نیابد کمال بینایی

    آن ملاحت، که حسن روی تو راست

    کس نبیند، مگر تو بنمایی

    منقطع می‌شود زبان مرا

    پیش وصف رخ تو، گویایی

    روز و شب جان به عاشقان دادن

    از برای تو و تو خود رایی

    نیست بی‌روی تو عراقی را

    بیش ازین طاقت شکیبایی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    شیخ السلام امام غزالی

    آن صفا بخش حالی و قالی

    واله حسن خوبرویان بود

    در ره عشق دوست جویان بود

    بود چشم صفای آن صادق

    برنگاری، به جان، چنان عاشق

    که همی شد سوار اندر ری

    وز مریدان فزون ز صد در پی

    دلبری دید همچو بدر تمام

    که برون آمد از یکی حمام

    کرده از لطف و صنع ربانی

    تاب حسنش جهان نورانی

    شیخ را چون نظر برو افتاد

    صورت دوست دید، باز استاد

    از دل و جان درو همی نگرید

    هر نظر او به روی دیگر دید

    شده مردم به شیخ در، نگران

    شیخ در روی آن پری حیران

    صوفیان جمله منفعل گشتند

    همه بگذاشتند و بگذشتند

    لیک پیری، که بود غاشیه‌دار

    شیخ را گفت: بگذر و بگذار

    تبع صورت از تو لایق نیست

    شرمت ازین همه خلایق نیست؟

    شیخ گفتش: مگوی هیچ سخن

    «ریة الحسن راحة الاعین»

    گر نیفتادمی به صورت زار

    بودیم جیرئیل غاشیه‌دار

    عاشقانی که مـسـ*ـت و مدهوشند

    باده از جام عشق می‌نوشند

    ز اندرون غافل است بیرون بین

    روی لیلی به چشم مجنون بین

    حسن صورت چو آلت است تو را

    پس به کاری حوالت است تو را

    مغز خود ز اندرون پوست ببین

    زان شعاعی ز نور دوست ببین

    گر تو بی مغز نام دوست بری

    باشی از عشق روی دوست بری

    هر که از دوست دوست می‌خواهد

    جوهرش را عرض نمی‌کاهد

    اگرت هست قوت مردان

    اینک اسب و سلاح و این میدان

    هست آرام جان من مهرش

    هست سود و زیان من مهرش

    دلم از حسن او لقا خواهد

    دیده‌ام دید، دل چرا خواهد؟

    پای دل را به دام او بستم

    وز می اشتیاق او مستم

    فارغ است او ز ما و ما جویان

    ز اشتیاق رخش غزل گویان:
     
    بالا