شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,360
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
مهر مهر دلبری بر جان ماست
جان ما در حضرت جانان ماست
پیش او از درد می‌نالم ولیک
درد آن دلدار ما درمان ماست
بس عجب نبود که سودایی شوم
کیت سودای او در شان ماست
جان ما چوگان و دل سودایی است
گوی زلفش در خم چوگان ماست
اسب همت را چو در زین آوریم
هر دو عالم گوشهٔ میدان ماست
با وجود این چنین زار و نزار
بر بساط معرفت جولان ماست
وزن می‌ننهندمان خلقان ولیک
کس چه داند آنچه در خلقان ماست؟
گر ز ما برهان طلب دارد کسی
نور او در جان ما برهان ماست
جنت پر انگبین و شیر و می
بی‌جمال دوست شورستان ماست
گرچه در صورت گدایی می‌کنیم
گنج معنی در دل ویران ماست
هاتف دولت مرا آواز داد:
کین نوامی گو: عراقی، ز آن ماست
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    چنین که حال من زار در خرابات است
    می مغانه مرا بهتر از مناجات است
    مرا چو می‌نرهاند ز دست خویشتنم
    به میکده شدنم بهترین طاعات است
    درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من
    میان میکده مولای عزی و لات است
    مرا که بتکده و مصطبه مقام بود
    چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟
    مرا که قبله خم ابروی بتان باشد
    چه جای مسجد و محراب و زهد و طاعات است
    ملامتم مکنید، ار به دیر درد کشم
    که حال بی‌خبران بهترین حالات است
    ز ذوق با خبری آنکه را خبر باشد
    به نزد او سخن ناقصان خرافات است
    خراب کوی خرابات را از آن چه خبر
    که اهل صومعه را بهترین مقامات است
    اگر چه اهل خرابات را ز من ننگی است
    مرا نصیحت ایشان بسی مباهات است
    کسی که حالت دیوانگان میکده یافت
    مقام اهل خرد نزدش از خرافات است
    گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
    سفید کردن آن نوعی از محالات است
    کجاست می؟ که به جان آمدم ز خسته دلی
    که پر ز شیوه و سالوس و زرق و طامات است
    مقام دردکشانی که در خراباتند
    یقین بدان که ورای همه مقامات است
    کنون مقام عراقی مجوی در مسجد
    که او حریف بتان است و در خرابات است
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است
    بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است
    به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است
    به یک کرشمه دل از غمزهٔ تو خرسند است
    فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت
    بدین صفت که در ابرو گره درافکند است
    یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای
    که صدهزار چو من دلشده در آن بند است
    مبر ز من، که رگ جان من بریده شود
    بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است
    مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست
    از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟
    کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست
    شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    جانا، نظری، که دل فگار است
    بخشای، که خسته نیک زار است
    بشتاب، که جان به لب رسید است
    دریاب کنون، که وقت کار است
    رحم آر، که بی‌تو زندگانی
    از مرگ بتر هزار بار است
    دیری است که بر در قبول است
    بیچاره دلم ، که نیک خوار است
    نومید چگونه باز گردد؟
    از درگهت، آن کامیدوار است
    ناخورده دلم نوشید*نی وصلت
    از دردی هجر در خمـار است
    مگذار به کام دشمن ، ای دوست
    بیچاره مرا ، که دوستدار است
    رسواش مکن به کام دشمن
    کو خود ز رخ تو شرمسار است
    خرم دل آن کسی، که او را
    اندوه و غم تو غمگسار است
    یادیش ازین و آن نیاید
    آن را که، چو تو نگار، یار است
    کار آن دارد، که بر در تو
    هر لحظه و هر دمیش بار است
    نی آنکه همیشه چون عراقی
    بر خاک درت چو خاک خوار است
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دل، چو در دام عشق منظور است
    دیده را جرم نیست، معذور است
    ناظرم در رخت به دیدهٔ دل
    گرچه از چشم ظاهرم دور است
    از نوشید*نی الست روز وصال
    دل مستم هنوز مخمور است
    دست ازین عاشقی نمی‌دارد
    دایم از یار اگرچه مهجور است
    حال آشفته بر رخش فاش است
    شعله و نار پرتو نور است
    حکم داری به هر چه فرمایی
    که عراقی مطیع و مامور است
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
    کز زخمهٔ آن نه فلک اندر تک و تاز است
    آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقـ*ـص
    خود جان و جهان نغمهٔ آن پرده‌نواز است
    عالم چو صدایی است ازین پرده، که داند
    کین راه چه پرده است و درین پرده چه راز است؟
    رازی است درین پرده، گر آن را بشناسی
    دانی که حقیقت ز چه دربند مجاز است؟
    معلوم کنی کز چه سبب خاطر محمود
    پیوسته پریشان سر زلف ایاز است؟
    محتاج نیاز دل عشاق چرا شد
    حسن رخ خوبان، که همه مایهٔ ناز است؟
    عشق است که هر دم به دگر رنگ برآید
    ناز است بجایی و یه یک جای نیاز است
    در صورت عاشق چو درآید همه سوزاست
    در کسوت معشوق چو آید همه ساز است
    زان شعله که از روی بتان حسن برافروخت
    قسم دل عشاق همه سوز و گداز است
    راهی است ره عشق، به غایت خوش و نزدیک
    هر ره که جزین است همه دور و دراز است
    مـسـ*ـتی، که خراب ره عشق است، درین ره
    خواب خوش مستیش همه عین نماز است
    در صومعه چون راه ندادند مرا دوش
    رفتم به در میکده، دیدم که فراز است
    از میکده آواز برآمد که: عراقی
    در باز تو خود را، که در میکده باز است
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    در کوی خرابات، کسی را که نیاز است
    هشیاری و مستیش همه عین نماز است
    آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز
    آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است
    اسرار خرابات به جز مـسـ*ـت نداند
    هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟
    تا مـسـ*ـتی رندان خرابات بدیدم
    دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است
    خواهی که درون حرم عشق خرامی؟
    در میکده بنشین که ره کعبه دراز است
    هان! تا ننهی پای درین راه ببازی
    زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است
    از میکده‌ها نالهٔ دلسوز برآمد
    در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟
    در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست
    محمود پریشان سر زلف ایاز است
    زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت
    جان همه مشتاقان در سوز و گداز است
    چون بر در میخانه مرا بار ندادند
    رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است
    آواز ز میخانه برآمد که: عراقی
    در باز تو خود را که در میکده باز است
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    طرهٔ یار پریشان چه خوش است
    قامت دوست خرامان چه خوش است
    خط خوش بر لب جانان چه نکوست
    سبزه و چشمهٔ حیوان چه خوش است
    از می عشق دلی مـسـ*ـت و خراب
    همچو چشم خوش جانان چه خوش است
    در خرابات خراب افتاده
    عاشق بی سر و سامان چه خوش است
    آن دل شیفتهٔ ما بنگر
    در خم زلف پریشان چه خوش است
    یوسف گم شدهٔ ما را بین
    کاندر آن چاه زنخدان چه خوش است
    لـ*ـذت عشق بتم از من پرس
    تو از آن بی‌خبری کان چه خوش است
    تو چه دانی که شکر خندهٔ او
    از دهان شکرستان چه خوش است؟
    چه شناسی که می و نقل بهم
    از لب آن بت خندان چه خوش است
    گر ببینی که به وقت مـسـ*ـتی
    لب من بر لب جانان چه خوش است
    یار ساقی و عراقی باقی
    وه که این خوشـی‌ بدینسان چه خوش است
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    در سرم عشق تو سودایی خوش است
    در دلم شوقت تمنایی خوش است
    ناله و فریاد من هر نیم‌شب
    بر در وصلت تقاضایی خوش است
    تا نپنداری که بی‌روی خوشت
    در همه عالم مرا جایی خوش است
    با سگان گشتن مرا هر شب به روز
    بر سر کویت تماشایی خوش است
    گرچه می‌کاهد غم تو جان من
    یاد رویت راحت افزایی خوش است
    در دلم بنگر، که از یاد رخت
    بوستان و باغ و صحرایی خوش است
    تا عراقی والهٔ روی تو شد
    در میان خلق رسوایی خوش است
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
    به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
    کرشمه‌ای بکند، صدهزار دل ببرد
    ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است
    اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا
    بجای دل سر زلف نگار در چنگ است
    از آن گهی که خراباتیی دلم بربود
    مرا هوای خرابات و باده و چنگ است
    بدین صفت که منم، از نوشید*نی عشق خراب
    مرا چه جای کرامات و نام یا ننگ است؟
    بیار ساقی، از آن می، که ساغر او را
    ز عکس چهرهٔ تو هر زمان دگر رنگ است
    بریز خون عراقی و آشتی وا کن
    که آشتی بهمه حال بهتر از جنگ است
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا