شعر غزلیات حافظ

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863
غزل شمارهٔ ۳۸۰

بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم

دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم

گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا می‌شویم

خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
می‌سرایم به شب و وقت سحر می‌مویم

حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی
گو مکن عیب که من مشک ختن می‌بویم
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۱

    گر چه ما بندگان پادشهیم
    پادشاهان ملک صبحگهیم

    گنج در آستین و کیسه تهی
    جام گیتی نما و خاک رهیم

    هوشیار حضور و مـسـ*ـت غرور
    بحر توحید و غرقه گنهیم

    شاهد بخت چون کرشمه کند
    ماش آیینه رخ چو مهیم

    شاه بیدار بخت را هر شب
    ما نگهبان افسر و کلهیم

    گو غنیمت شمار صحبت ما
    که تو در خواب و ما به دیده گهیم

    شاه منصور واقف است که ما
    روی همت به هر کجا که نهیم

    دشمنان را ز خون کفن سازیم
    دوستان را قبای فتح دهیم

    رنگ تزویر پیش ما نبود
    شیر سرخیم و افعی سیهیم

    وام حافظ بگو که بازدهند
    کرده‌ای اعتراف و ما گوهیم
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۲

    فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
    لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

    آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود
    گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان

    ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین
    کاین دم و دود سـ*ـینه‌ام بار دل است بر زبان

    گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
    همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان

    حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
    چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان

    بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
    نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان

    آن که مدام شیشه‌ام از پی خوشـی‌ داده است
    شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان

    حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
    ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۳

    چندان که گفتم غم با طبیبان
    درمان نکردند مسکین غریبان

    آن گل که هر دم در دست بادیست
    گو شرم بادش از عندلیبان

    یا رب امان ده تا بازبیند
    چشم محبان روی حبیبان

    درج محبت بر مهر خود نیست
    یا رب مبادا کام رقیبان

    ای منعم آخر بر خوان جودت
    تا چند باشیم از بی نصیبان

    حافظ نگشتی شیدای گیتی
    گر می‌شنیدی پند ادیبان
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۴


    می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
    هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان

    مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گردون
    تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان

    مرغول را برافشان یعنی به رغم سنبل
    گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان

    یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
    در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان

    ای نور چشم مستان در عین انتظارم
    چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان

    دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی خوش
    یا رب نوشته بد از یار ما بگردان

    حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
    گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۵

    یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
    وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

    دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
    یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان

    ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
    یار مه روی مرا نیز به من بازرسان

    دیده‌ها در طلب لعل یمانی خون شد
    یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان

    برو ای طایر میمون همایون آثار
    پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان

    سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
    بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان

    آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب
    به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۶


    خدا را کم نشین با خرقه پوشان
    رخ از رندان بی‌سامان مپوشان

    در این خرقه بسی آلودگی هست
    خوشا وقت قبای می فروشان

    در این صوفی وشان دردی ندیدم
    که صافی باد خوشـی‌ دردنوشان

    تو نازک طبعی و طاقت نیاری
    گرانی‌های مشتی دلق پوشان

    چو مستم کرده‌ای مستور منشین
    چو نوشم داده‌ای زهرم منوشان

    بیا و از غبن این سالوسیان بین
    صراحی خون دل و بربط خروشان

    ز دلگرمی حافظ بر حذر باش
    که دارد سـ*ـینه‌ای چون دیگ جوشان
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۷

    شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
    که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

    مـسـ*ـت بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
    گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

    تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
    بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان

    کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
    تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

    بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
    شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

    پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
    گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

    دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
    مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

    با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
    که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان

    گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم
    از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۸

    بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
    به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن

    رسید باد صبا غنچه در هواداری
    ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن

    طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
    به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن

    ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگر
    شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن

    عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد
    بعینه دل و دین می‌برد به وجه حسن

    صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار
    برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن

    حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو
    به قول حافظ و فتوی پیر صاحب فن
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۳۸۹


    چو گل هر دم به بویت جامه در تن
    کنم چاک از گریبان تا به دامن

    تنت را دید گل گویی که در باغ
    چو مستان جامه را بدرید بر تن

    من از دست غمت مشکل برم جان
    ولی دل را تو آسان بردی از من

    به قول دشمنان برگشتی از دوست
    نگردد هیچ کس با دوست دشمن

    تنت در جامه چون در جام باده
    دلت در سـ*ـینه چون در سیم آهن

    ببار ای شمع اشک از چشم خونین
    که شد سوز دلت بر خلق روشن

    مکن کز سـ*ـینه‌ام آه جگرسوز
    برآید همچو دود از راه روزن

    دلم را مشکن و در پا مینداز
    که دارد در سر زلف تو مسکن

    چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ
    بدین سان کار او در پا میفکن
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,272
    بالا