شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,274
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
زان پیش که دل ز جان برآید
جان از تن ناتوان برآید
بنمای جمال، تا دهم جان
کان سود بر این زیان برآید
ای کاش به جان برآمدی کار
این کار کجا به جان برآید؟
کارم نه چنان فتاد مشکل
کان بی‌تو به این و آن برآید
هم از در تو گشایدم کار
کامم همه زان دهان برآید
بر درگهت آمدم به کاری
کان بر تو به رایگان برآید
نایافته جانم از تو بویی
مگذار که ناگهان برآید
بنواز به لطف جانم، آن دم
کز کالبدم روان برآید
کام دل خستهٔ عراقی
از لطف تو بی‌گمان برآید
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    آخر این تیره شب هجر به پایان آید
    آخر این درد مرا نوبت درمان آید
    چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
    آخر این گردش ما نیز به پایان آید
    آخر این بخت من از خواب درآید سحری
    روز آخر نظرم بر رخ جانان آید
    یافتم صحبت آن یار، مگر روزی چند
    این همه سنگ محن بر سر ما زان آید
    تا بود گوی دلم در خم چوگان هـ*ـوس
    کی مرا گوی غرض در خم چوگان آید؟
    یوسف گم شده را گرچه نیابم به جهان
    لاجرم سـ*ـینهٔ من کلبهٔ احزان آید
    بلبل‌آسا همه شب تا به سحر ناله زنم
    بو که بویی به مشامم ز گلستان آید
    او چه خواهد؟ که همی با وطن آید، لیکن
    تا خود از درگه تقدیر چه فرمان آید
    به عراق ار نرسد باز عراقی چه عجب!
    که نه هر خار و خسی لایق بستان آید
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید
    که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید
    نسیم خوش مگر از باغ جلوه می‌دهد گل را
    که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار می‌آید
    بیا در گلشن ای بی‌دل، به بوی گل برافشان جان
    که از گلزار و گل امروز بوی یار می‌آید
    گل از شادی همی خندد، من از غم زار می‌گریم
    که از گلشن مرا یاد از رخ دلدار می‌آید
    ز بستان هیچ در چشمم نمی‌آید، مگر آبی
    که در چشمم ز یاد او دمی صدبار می‌آید
    اگر گلزار می‌آید کسی را خوش، مرا باری
    نسیم کوی او خوشتر ز صد گلزار می‌آید
    مرا چه از گل و گلزار؟ کاندر دست امیدم
    ز گلزار وصال یار زخم خار می‌آید
    عراقی خسته دل هردم ز سویی می‌خورد زخمی
    همه زخم بلا گویی برین افگار می‌آید
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار می‌آید
    که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید
    نسیم او مگر در باغ جلوه می‌دهد گل را
    که آواز خوش بلبل ز هر سو زار می‌آید
    مگر از زلف دلدارم صبا بویی به باغ آورد
    که از باغ و گل و گلزار بوی یار می‌آید
    از آن چون بلبل بی‌دل ز رنگ و بوی گل شادم
    که از گلزار در چشمم رخ دلدار می‌آید
    گر آید در نظر کس را به جز رخسار او رویی
    مرا باری نظر دایم بر آن رخسار می‌آید
    مرا از هرچه در عالم به چشم اندر نیامد هیچ
    مگر آبی که در چشمم دمی صد بار می‌آید
    چو اندر آب عکس یار خوشتر می‌شود پیدا
    از آنروز آب در چشمم مگر بسیار می‌آید
    جهان آب است و من در وی جمال یار می‌بینم
    ازینجا خواب در چشمم مگر بسیار می‌آید
    عراقی در چنین خوابی همی بیند چنان رویی
    از آن در خاطرش هر دم هزاران کار می‌آید
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    گهی درد تو درمان می‌نماید
    گهی وصل تو هجران می‌نماید
    دلی کو یافت از وصل تو درمان
    همه دشوارش آسان می‌نماید
    مرا گـه گـه به دردی یاد می‌کن
    که دردت مرهم جان می‌نماید
    بپرس آخر که: بی تو چونم، ای جان،
    که جانم بس پریشان می‌نماید
    مرا جور و جفا و رنج و محنت
    غمت هردم دگرسان می‌نماید
    ز جان سیر آمدم بی‌روی خوبت
    جهان بر من چو زندان می‌نماید
    عراقی خود ندارد چشم، ورنه
    رخت خورشید تابان می‌نماید
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    غم تو مرهم جان می‌نماید
    مرا، کز جام عشقت مـسـ*ـت باشم
    وصال و هجر یکسان می‌نماید
    چو من تن در بلای عشق دادم
    همه دشوارم آسان می‌نماید
    به جان من غم تو، شادمان باد،
    هر آن لطفی که بتوان می‌نماید
    اگر یک لحظه ننماید مرا سوز
    دگر لحظه دو چندان می‌نماید
    دلم با اینهمه انده، ز شادی
    بهار و باغ و بستان می‌نماید
    خیالت آشکارا می‌برد دل
    اگر روی تو پنهان می‌نماید
    لب لعل تو جانم می‌نوازد
    بنفشه آب حیوان می‌نماید
    ندانم تا چه خواهد فتنه انگیخت؟
    که زلفش بس پریشان می‌نماید
    به دوران تو زان تنگ است دل‌ها
    که حسن تو فراوان می‌نماید
    چو ذره در هوای مهر رویت
    عراقی نیک حیران می‌نماید
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ای باد صبا، به کوی آن یار
    گر بر گذری ز بنده یاد آر
    ور هیچ مجال گفت یابی
    پیغام من شکسته بگزار
    با یار بگوی کان شکسته
    این خسته جگر، غریب و غم‌خوار
    چون از تو ندید چارهٔ خویش
    بیچاره بماند بی‌تو ناچار
    خورشید رخت ندید روزی
    بی‌نور بماند در شب تار
    نی این شب تیره دید روشن
    نی خفته عدو، نه بخت بیدار
    می‌کرد شبی به روز کاخر
    روزی بشود که به شود کار
    کارش چو به جان رسید می‌گفت:
    کای کرده به تیغ هجرم افگار
    ای کرده به کام دشمنانم
    با یار چنین، چنین کند یار؟
    آخر نظری به حال من کن
    بنگر که: چگونه بی‌توام زار؟
    یک بارگیم مکن فراموش
    یاد آر ز من شکسته، یاد آر
    مزار ز من، که هیچ هیچم
    از هیچ، کسی نگیرد آزار
    من نیک بدم، تو نیکویی کن
    ای نیک، بدم، به نیک بردار
    بگذار که بگذرم به کویت
    یکدم ز سگان کویم انگار
    بگذاشتم این حدیث، کز من
    دارند سگان کوی تو عار
    پندار که مشت خاک باشم
    زیر قدم سگ درت خوار
    القصه به جانم از عراقی
    مگذار، کزو نماند آثار
    بالجمله تو باشی و تو گویی
    او کم کند از میانه گفتار
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دل در گره زلف تو بستیم دگر بار
    وز هر دو جهان مهر گسستیم دگربار
    جام دو جهان پر ز می عشق تو دیدیم
    خوردیم می و جام شکستیم دگربار
    شاید که دگر نعرهٔ مسـ*ـتانه برآریم
    کز جام می عشق تو مستیم دگربار
    المنة لله که پس از محنت بسیار
    با تو نفسی خوش بنشستیم دگربار
    چون طرهٔ تو شیفتهٔ روی تو گشتیم
    هیهات! که خورشید پرستیم دگربار
    ما ترک مراد دل خودکام گرفتیم
    تا هرچه کند دوست خوشستیم دگربار
    با عشق تو ما راه خرابات گرفتیم
    از صومعه و زهد برستیم دگربار
    در بندگی زلف چلیپات بماندیم
    زنار هم از زلف تو بستیم دگربار
    تا راز دل ما نکند فاش عراقی
    اینک دهن از گفت ببستیم دگربار
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دل در گره زلف تو بستیم دگربار
    در دام سر زلف تو شستیم دگربار
    از نرگس مخمور تو مخمور بماندیم
    وز جام می لعل تو مستیم دگربار
    از بادهٔ عشق تو یکی جرعه چشیدیم
    صد توبه به یک جرعه شکستیم دگربار
    ما قبلهٔ خود روی چو خورشید تو کردیم
    هیهات! که خورشید پرستیم دگربار
    دل در گره زلف تو بستیم و برآنیم
    جویای سر زلف چو شستیم دگربار
    کان جان که نسیم سر زلف تو به ما داد
    هم با سر زلف تو فرستیم دگربار
    از پیشگه وصل چو برخاست عراقی
    با تو دمکی خوش بنشستیم دگربار
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
    در دام خرابات فتادیم دگربار
    از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم
    در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
    در کنج خرابات یکی مغ‌بچه دیدیم
    در پیش رخش سر بنهادیم دگربار
    آن دل که به صد حیله ز خوبان بربودیم
    در دست یکی مغ‌بچه دادیم دگربار
    یک بار ندیدیم رخش وز غم عشقش
    صدبار بمردیم و بزادیم دگربار
    دیدیم که بی‌عشق رخش زندگیی نیست
    بی‌عشق رخش زنده مبادیم دگربار
    غم بر دل ما تاختن آورد ز عشقش
    با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار
    شد در سر سودای رخش دین و دل ما
    بنگر، دل و دین داده به بادیم دگربار
    عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما
    اینک همه در عین فسادیم دگربار
    با نیستی خود همه با قیمت و قدریم
    با هستی خود جمله کسادیم دگربار
    تا هست عراقی همه هستیم مریدش
    چون نیست شود، جمله مرادیم دگربار
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا