شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,268
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش
نوشید*نی و نقل فرو ریخته به مستانش
بیا، که بزم طرب ساخت، خوان عشق نهاد
برای ما لب نوشین شکر افشانش
تبسم لب ساقی خوش است و خوشتر از آن
خرابیی که کند باز چشم فتانش
به یک کرشمه چنان مـسـ*ـت کرد جان مرا
که در بهشت نیارد به هوش رضوانش
خوشا نوشید*نی و خوشا ساقی و خوشا بزمی
که غمزهٔ خوش ساقی بود خمستانش!
ازین نوشید*نی که یک قطره بیش نیست که تو
گهی حیات جهان خوانی و گهی جانش
ز عکس ساغر آن پرتوی است این که تو باز
همیشه نام نهی آفتاب تابانش
ازین نوشید*نی اگر خضر یافتی قدحی
خود التفات نبودی به آب حیوانش
نگشت مـسـ*ـت به جز غمزهٔ خوش ساقی
ازان نوشید*نی که در داد لعل خندانش
نبود نیز به جز عکس روی او در جام
نظارگی، که بود همنشین و همخوانش
نظارگی به من و هم به من هویدا شد
کمال او، که به من ظاهر است برهانش
عجب مدار که: چشمش به من نگاه کند
برای آنکه منم در وجود انسانش
نگاه کرد به من، دید صورت خود را
شد آشکار ز آیینه راز پنهانش
عجب، چرا به عراقی سپرد امانت را؟
نبود در همه عالم کسی نگهبانش
مگر که راز جهان خواست آشکارا کرد
بدو سپرد امانت، که دید تاوانش
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    کردم گذری به میکده دوش
    سبحه به کف و سجاده بر دوش
    پیری به در آمد از خرابات
    کین جا نخرند زرق، مفروش
    تسبیح بده، پیاله بستان
    خرقه بنه و پلاس درپوش
    در صومعه بیهده چه باشی؟
    در میکده رو، نوشید*نی می‌نوش
    گر یاد کنی جمال ساقی
    جان و دل و دین کنی فراموش
    ور بینی عکس روش در جام
    بی‌باده شوی خراب و مدهوش
    خواهی که بیابی این چنین کام
    در ترک مراد خویشتن کوش
    چون ترک مراد خویش گیری
    گیری همه آرزو در آغـ*ـوش
    گر ساقی عشق‌از خم درد
    دردی دهدت، مخواه سر جوش
    تو کار بدو گذار و خوش باش
    گر زهر تو را دهد بکن نوش
    چون راست نمی‌شود، عراقی،
    این کار به گفت و گوی، خاموش!
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    باز غم بگرفت دامانم، دریغ
    سر برآورد از گریبانم دریغ
    غصه دم‌دم می‌کشم از جام غم
    نیست جز غصه گوارانم، دریغ
    ابر محنت خیمه زد بر بام دل
    صاعقه افتاد در جانم، دریغ
    مبتلا گشتم به درد یار خود
    کس نداند کرد درمانم، دریغ
    در چنین جان کندنی کافتاده‌ام
    چاره جز مردن نمی‌دانم، دریغ
    الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید
    کز فراق یار قربانم، دریغ
    جور دلدار و جفای روزگار
    می‌کشد هر یک دگرسانم، دریغ
    گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع
    در میان خنده گریانم، دریغ
    صبح وصل او نشد روشن هنوز
    در شب تاریک هجرانم، دریغ
    کار من ناید فراهم، تا بود
    در هم این حال پریشانم، دریغ
    نیست امید بهی از بخت من
    تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ
    لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم
    چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    حبذا عشق و حبذا عشاق
    حبذا ذکر دوست را عشاق
    حبذا آن زمان که پردهٔ عشق
    بیخود از سر کنند با عشاق
    نبرند از وفا طمع هرگز
    نگریزند از جفا عشاق
    خوش بلایی است عشق از آن دارند
    دل و جان را درین بلا عشاق
    آفتاب جمال او دیدند
    نور دادند از آن ضیا عشاق
    داده‌اند اندرین هـ*ـوس جان‌ها
    چون سکندر در آن هوا عشاق
    بگشادند در سرای وجود
    دری از عالم صفا عشاق
    ای عراقی، چو تو نمی‌دانند
    این چنین درد را دوا عشاق
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
    درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
    به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
    ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
    کدام دل که به خون در نمی‌کشد دامن؟
    کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟
    دل مرا، که به هر حال صید لاغر توست
    چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک
    کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟
    مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟
    دلم که آینه‌ای شد، چرا نمی‌تابد
    درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک
    چو آفتاب بهر ذره می‌نماید رخ
    ولیک چشم عراقی نمی‌کند ادراک
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
    درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
    هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی
    هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک
    کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟
    کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟
    دلم، که خون جگر می‌خورد ز دست غمت،
    در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک
    کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم
    مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک
    نه هیچ کیسه‌بری همچو طره‌ات طرار
    نه هیچ راهزنی همچو غمزه‌ات چالاک
    به طره صید کنی صدهزار دل هر دم
    به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک
    دل عراقی مسکین، که صید لاغر توست
    چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
    ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
    به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
    هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک
    گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟
    و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟
    مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟
    فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک
    کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟
    چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک
    ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
    که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک
    اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش
    ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    باز غم بگرفت دامانم، دریغ
    سر برآورد از گریبانم دریغ
    غصه دم‌دم می‌کشم از جام غم
    نیست جز غصه گوارانم، دریغ
    ابر محنت خیمه زد بر بام دل
    صاعقه افتاد در جانم، دریغ
    مبتلا گشتم به درد یار خود
    کس نداند کرد درمانم، دریغ
    در چنین جان کندنی کافتاده‌ام
    چاره جز مردن نمی‌دانم، دریغ
    الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید
    کز فراق یار قربانم، دریغ
    جور دلدار و جفای روزگار
    می‌کشد هر یک دگرسانم، دریغ
    گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع
    در میان خنده گریانم، دریغ
    صبح وصل او نشد روشن هنوز
    در شب تاریک هجرانم، دریغ
    کار من ناید فراهم، تا بود
    در هم این حال پریشانم، دریغ
    نیست امید بهی از بخت من
    تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ
    لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم
    چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    حبذا عشق و حبذا عشاق
    حبذا ذکر دوست را عشاق
    حبذا آن زمان که پردهٔ عشق
    بیخود از سر کنند با عشاق
    نبرند از وفا طمع هرگز
    نگریزند از جفا عشاق
    خوش بلایی است عشق از آن دارند
    دل و جان را درین بلا عشاق
    آفتاب جمال او دیدند
    نور دادند از آن ضیا عشاق
    داده‌اند اندرین هـ*ـوس جان‌ها
    چون سکندر در آن هوا عشاق
    بگشادند در سرای وجود
    دری از عالم صفا عشاق
    ای عراقی، چو تو نمی‌دانند
    این چنین درد را دوا عشاق
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
    درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
    به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
    ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
    کدام دل که به خون در نمی‌کشد دامن؟
    کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟
    دل مرا، که به هر حال صید لاغر توست
    چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک
    کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟
    مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟
    دلم که آینه‌ای شد، چرا نمی‌تابد
    درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک
    چو آفتاب بهر ذره می‌نماید رخ
    ولیک چشم عراقی نمی‌کند ادراک
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا