شعر غزلیات خاقانی

  • شروع کننده موضوع .: Mati :.
  • بازدیدها 4,699
  • پاسخ ها 242
  • تاریخ شروع

sa.Aghakeshizadeh🌙

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/28
ارسالی ها
1,300
امتیاز واکنش
5,175
امتیاز
696
محل سکونت
تبریز
لب جانان دوای جان بخشد

درد از آن لب ستان که آن بخشد

عشق میگون لبش به می ماند

عقل بستاند ارچه جان بخشد

دیت آن را که سر برد به شکر

هم ز لعل شکرفشان بخشد

عاشق آن نیست کو به بوی وصال

هستی خود به دلستان بخشد

عاشق آن است کو به ترک مراد

هرچه هستی است رایگان بخشد

دو جهان را دو شاخ گل داند

دسته بندد به دلستان بخشد

شه سواری است عشق خاقانی

کز سر مقرعه جهان بخشد
 
  • لایک
واکنش ها: Al12
  • پیشنهادات
  • sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    اول از خود بری توانم شد

    پس تو را مشتری توانم شد

    بر سر تیغ عشق سر بنهم

    گر پیت سرسری توانم شد

    عشق تو چون خلاف مذهب‌هاست

    خصم مذهب‌گری توانم شد

    تا به اسلام عشق تو برسم

    بندهٔ کافری توانم شد

    جان من تا ز توست آنجائی

    من کجا ایدری توانم شد

    یار چون لشکری شود من نیز

    بر پیش لشکری توانم شد

    گفت خاقانی از خدا برهم

    گر ز عشق بری توانم شد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    دل عاشق به جان فرو ناید

    همتش بر جهان فرو ناید

    خاکیی را که یافت پایهٔ عشق

    سر به هفت آسمان فرو ناید

    ور دهد تاج عقل با دو کلاه

    سر عاشق بدان فرو ناید

    عشق اگر چند مرغ صحرائی است

    جز به صحرای جان فرو ناید

    سالها شد که مرغ در سفر است

    که به هیچ آشیان فرو ناید

    حلقهٔ کاروان عشق آنجاست

    که خرد در میان فرو ناید

    عاقبت نیز جز به صد فرسنگ

    ز آن سوی کاروان فرو ناید

    تو ندانی که چیست لـ*ـذت عشق

    تا به تو ناگهان فرو ناید

    عشق خاص کس است خاقانی

    به شما ناکسان فرو ناید

    عشق داند که قحط سال کسی است

    زان به کس میهمان فرو ناید
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    دل از آن دلستان به کس نرسد

    بر از آن بوستان به کس نرسد

    بی‌غمش رنگ خوشـی‌ کسی نبرد

    بی‌دمش بوی جان به کس نرسد

    به غلط بـ..وسـ..ـه‌ای بخواهم ازو

    گرچه دانم که آن به کس نرسد

    لب به دندان فرو گزد یعنی

    رطب از استخوان به کس نرسد

    وصلش اندیشه چون کنم کامروز

    دولت از ناکسان به کس نرسد

    مردمی تنگ بار گشت چنان

    کز درش آستان به کس نرسد

    عهد و انصاف پی غلط کردند

    تا ازیشان نشان به کس نرسد

    همه بیگانه‌اند خلق آوخ

    کاشنا زان میان به کس نرسد

    اهل دردی مجوی خاقانی

    کاین مراد از جهان به کس نرسد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    عشق تو دست از میان کار برآورد

    فتنه سر از جیب روزگار برآورد

    هر که به کوی تو نیم‌بار فروشد

    جان به تمنا هزار بار برآورد

    جزع تو دل را هزار نیش فرو برد

    لعل تو جان را هزار کار برآورد

    طبع تو تا عادت پلنگ بیاموخت

    گرد ز شیران مرغزار برآورد

    گفتی کز انتظار کار شود راست

    وای بر آن کار کانتظار برآورد

    خوی تو با دیگران چو شاخ سمن بود

    کار چو با من فتاد خار برآورد

    آتش عشق تو در نهاد من افتاد

    دود ز خاقانی آشکار برآورد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    ازین ده رنگ‌تر یاری نپندارم که کس دارد

    وزین بی‌نورتر کاری نپندارم که کس دارد

    نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خون آلود

    ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد

    دهم در من یزید دل دو گیتی را به یک مویش

    ازینسان روز بازاری نپندارم که کس دارد

    نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش

    ازین به تحفه در باری نپندارم که کس دارد

    اگر در زیر هر سنگی چو خاقانی سری بینی

    ازین برتر سخن باری نپندارم که کس دارد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    می وقت صبوح راوقی باید

    وان می به خمـار عاشقی باید

    چون مرغ قنینه زد صلای می

    با پیر مغان موافقی باید

    تا زهد تکلفیت برخیزد

    بر ناصیه داغ فاسقی باید

    در پیش خسان اگر نهی خوانی

    هم بی‌نمک منافقی باید

    همچون محکت چو چهره بخراشند

    بر چهره نشان صادقی باید

    در هر کنجی است تازه عذرائی

    اما نظر تو وامقی باید

    چون کار به کعبتین عشق افتد

    شش پنج زنش حقایقی باید
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    تو را نازی است اندر سر که عالم بر نمی‌تابد

    مرا دردی است اندر دل که مرهم بر نمی‌تابد

    سگ کوی تو را هر روز صد جان تحفه می‌سازم

    که دندان مزد چون اوئی ازین کم برنمی‌تابد

    مرا کی روی آن باشد که در کوی تو ره یابم

    که از تنگی که هست آن ره نفس هم برنمی‌تابد

    مرا با عشق تو در دل هوای جان نمی‌گنجد

    مگر یک رخش در میدان دو رستم برنمی‌تابد

    مرا کشتی به تیر غمزه وانگه طره ببریدی

    مکن، طره مبر کاین قدر ماتم برنمی‌تابد

    که باشد جان خاقانی که دارد تاب درد تو

    که بردابرد حسن تو دو عالم برنمی‌تابد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    چه روح افزا و راحت باری ای باد

    چه شادی بخش و غم برداری ای باد

    کبوتروارم آری نامهٔ دوست

    که پیک نازنین رفتاری ای باد

    به پیوند تو دارم چشم روشم

    که بوی یوسف من داری ای باد

    به سوسن بوی و توسن خوی ترکم

    پیام راز من بگزاری ای باد

    بگوئی حال و باز آری جوابم

    که خاموش روان گفتاری ای باد

    به خاک پای او کز خاک پایش

    سرم را سرمهٔ چشم آری ای باد

    به زلف او که یک موی از دو زلفش

    بدزدی و به من بسپاری ای باد

    من از زلفش سخن راندن نیارم

    تو بر زلفش زدن چون یاری ای باد

    دلم زنهاری است آنجا، در آن کوش

    که باز آری دل زنهاری ای باد

    گر او نگذارد آوردن دلم را

    درو آویزی و نگذاری ای باد

    چنان پنهانی و پیداست سحرت

    که خاقانی توئی پنداری ای باد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد

    وز می وصل تو لبم بر لب جامی برسد

    پخته و صاف اگر می نرسد از تو مرا

    گـه‌گـه از عشق توام دردی جامی برسد

    گر رسولان وفا نامه نیارند ز تو

    هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد

    گر نه‌ای در بر من رغم ملامت گر من

    هم به سلامت بر من از تو سلامی برسد

    برگذر هست مرا ساخته صد دام حیل

    ترسم ای دوست تو را پای به دامی برسد

    عقلم آواره صفت می‌بدود در پی تو

    گر به کویت نرسد هم به مقامی برسد

    در طلب وصل لبت گام زند همت من

    تا دل خاقانی از او بو که به کامی برسد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,272
    بالا