شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,360
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
اگر یکبار زلف یار از رخسار برخیزد
هزاران آه مشتاقان ز هر سو زار برخیزد
وگر غمزه‌اش کمین سازد دل از جان دست بفشاند
وگر زلفش برآشوبد ز جان زنهار برخیزد
چو رویش پرده بگشاید که و صحرا به رقـ*ـص آید
چو عشقش روی بنماید خرد ناچار برخیزد
صبا گر از سر زلفش به گورستان برد بویی
ز هر گوری دو صد بی‌دل ز بوی یار برخیزد
نسیم زلفش ار ناگه به ترکستان گذر سازد
هزاران عاشق از سقسین و از بلغار برخیزد
نوای مطرب عشقش اگر در گوش جان آید
ز کویش دست بفشاند قلندروار برخیزد
چو یاد او شود مونس ز جان اندوه بنشیند
چو اندوهش شود غم خور ز دل تیمار برخیزد
دلا بی‌عشق او منشین ز جان برخیز و سر در باز
چو عیاران مکن کاری که گرد از کار برخیزد
درین دریا فگن خود را مگر دری به دست آری
کزین دریای بی‌پایان گهر بسیار برخیزد
وگر موجیت برباید، زهی دولت، تو را آن به
که عالم پیش قدر تو چو خدمتکار برخیزد
حجاب ره تویی برخیز و در فتراک عشق آویز
که بی‌عشق آن حجاب تو ز ره دشوار برخیزد
عراقی، هر سحرگاهی بر آر از سوز دل آهی
ز خواب این دیدهٔ بختت مگر یکبار برخیزد
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    آن را که چو تو نگار باشد
    با خویشتنش چه کار باشد؟
    ناخوش نبود کسی که او را
    یاری چو تو در کنار باشد
    ناخوش چو منی بود که پیوست
    دل خسته و جان فگار باشد
    مزار ز من، اگر بنالم
    ماتم‌زده سوکوار باشد
    وان دیده که او ندید رویت
    شاید اگر آشکار باشد
    آن کس که جدا فتاد از تو
    دور از تو همیشه زار باشد
    بیچاره کسی که در دو عالم
    جز تو دگریش یار باشد
    خرم دل آن کسی که او را
    اندوه تو غمگسار باشد
    تا کی دلم، ای عزیز چون جان
    بر خاک در تو خوار باشد؟
    نامد گـه آن که خسته‌ای را
    بر درگه وصل بار باشد؟
    تا چند دل عراقی آخر
    در زحمت انتظار باشد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    تا بر قرار حسنی دل بی‌قرار باشد
    تا روی تو نبینم جان سوکوار باشد
    تا پیش تو نمیرد جانم نگیرد آرام
    تا بوی تو نیابد دل بی‌قرار باشد
    جانا، ز عشق رویت جانم رسید بر لب
    تا کی ز آرزویت بیچاره زار باشد؟
    آن را مخواه بی‌دل کو بی‌تو جان نخواهد
    آن را مدار دشمن کت دوستدار باشد
    درمان اگر نداری، باری به درد یاد آر
    کز دوست هرچه آید آن یادگار باشد
    با درد خوش توان بود عمری به بوی درمان
    با غم بسر توان برد گر غمگسار باشد
    خواهی بساز کارم، خواهی بسوز جانم
    با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟
    از انتظار وصلت آمد به جان عراقی
    تا کی غریب و خسته در انتظار باشد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دیدهٔ بختم، دریغا کور شد
    دل نمرده، زنده اندر گور شد
    دست گیر ای دوست این بخت مرا
    تا نبیند دشمنم کو کور شد
    بارگاه دل، که بودی جای تو
    بنگر اکنون جای مار و مور شد
    بی‌لب شیرینت عمرم تلخ گشت
    شوربختی بین که: عیشم شور شد
    دل قوی بودم به امید تو، لیک
    دل ندادی، خسته زان بی‌نور شد
    شور عشقت تا فتاد اندر جهان
    چون دل من عالمی پر شور شد
    عارت آمد از عراقی، لاجرم
    بی‌تو، مسکین، بی‌نوا و عور شد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    من مـسـ*ـت می عشقم هشیار نخواهم شد
    وز خواب خوش مـسـ*ـتی بیدار نخواهم شد
    امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه
    تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
    تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
    در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
    آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
    جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
    از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
    از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد
    از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت
    وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد
    چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند
    چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد
    تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
    تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
    چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم
    چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد
    تا هست عراقی را در درگه او باری
    بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
    ور شدم مـسـ*ـت از نوشید*نی عشق یکباری چه شد؟
    روی او دیدم سر زلفش چرا آشفته گشت ؟
    گر نبیند بلبل شوریده، گلزاری چه شد؟
    چشم او با جان من گر گفته رازی، گو، بگوی
    حال بیماری اگر پرسید بیماری چه شد؟
    دشمنم با دوستان گوید: فلانی عاشق است
    عاشقم بر روی خوبان، عاشقم، آری چه شد؟
    در سر سودای عشق خوبرویان شد دلم
    وز چنان زلف ار ببستم نیز زناری چه شد؟
    گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه باک؟
    گر به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد؟
    چون شدم مـسـ*ـت از نوشید*نی عشق، عقلم گو: برو
    گر فرو شست آب حیوان نقش دیواری چه شد؟
    گر میان عاشق و معشوق جرمی رفت رفت
    تو نه معشوقی نه عاشق، مر تو را باری چه شد؟
    زاهدی را کز می و معشوق رنگی نیست نیست
    گر کند بر عاشقان هر لحظه انکاری چه شد؟
    های و هوی عاشقان شد از زمین بر آسمان
    نعرهٔ مستان اگر نشنید هشیاری چه شد؟
    از خمستان نعرهٔ مستان به گوش من رسید
    رفتم آنجا تا ببینم حال میخواری چه شد؟
    دیدم اندر کنج میخانه عراقی را خراب
    گفتم: ای مسکین، نگویی تا تو را باری چه شد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ناگه بت من مـسـ*ـت به بازار برآمد
    شور از سر بازار به یکبار برآمد
    بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
    بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
    در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
    مؤمن ز دل و گبر و ز زنار برآمد
    در کوی خرابات جمالش نظر افگند
    شور و شغبی از در خمـار برآمد
    در وقت مناجات خیال رخش افروخت
    فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
    یک جرعه ز جام لب او می‌زده‌ای یافت
    سرمست و خرامان به سر دار برآمد
    در سوخته‌ای آتش شمع رخش افتاد
    از سوز دلش شعلهٔ انوار برآمد
    باد در او سر آتش گذری کرد
    از آتش سوزان گل بی خوار برآمد
    ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت
    صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد
    باد سحر از خاک درش کرد حکایت
    صد نالهٔ زار از دل بیمار برآمد
    کی بو که فروشد لب او بـ..وسـ..ـه به جانی؟
    کز بوک و مگر جان خریدار برآمد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ناگه بت من مـسـ*ـت به بازار برآمد
    شور از سر بازار به یکبار برآمد
    مانا به کرشمه سوی او باز نظر کرد
    کین شور و شغب از سر بازار برآمد
    با اهل خرابات ندانم چه سخن گفت؟
    کاشوب و غریو از در خمـار برآمد
    در صومعه ناگاه رخش پرده برانداخت
    فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
    آورد چو در کار لب و غمزه و رخسار
    جان و دل و چشم همه از کار برآمد
    تا جز رخ او هیچ کسی هیچ نبیند
    در جمله صور آن بت عیار برآمد
    هر بار به رنگی بت من روی نمودی
    آن بار به رنگ همه اطوار برآمد
    و آن شیفته کز زلف و قدش دار و رسن یافت
    بگرفت رسن، خوش به سر دار برآمد
    فی‌الجمله برآورد سر از جیب بزودی
    هر دم به لباسی دگر آن یار برآمد
    و آن سوخته کاتش همه تاب رخ او دید
    زو دعوی «النار ولاالعار» برآمد
    المنةلله که پس از منت بسیار
    مقصود و مرادم ز لب یار برآمد
    دور از لب و دندان عراقی همه کامم
    زان دو لب شیرین شکر بار برآمد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد
    خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد
    به لطف، کار دل مستمند خسته بساز
    که خستگان را لطف تو در کارساز آمد
    چه باشد ار بنوازی نیازمندی را؟
    که با خیال رخت دم به دم به راز آمد
    چه کرده‌ام که ز درگاه وصل جان افزا
    نصیب خسته دلم هجر جانگداز آمد؟
    بر آستان درت صدهزار دل دیدم
    مگر که خاک سر کوت دلنواز آمد؟
    غبار خاک درت بر سر کسی که نشست
    ز سروران جهان گشت و سرفراز آمد
    به هر طرف که شدم تا که شاد بنشینم
    غم تو پیش دل من دو اسبه باز آمد
    به روی خرم تو شادمان نشد افسوس!
    دل عراقی از آن دم که عشقباز آمد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد
    بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد
    بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت
    بیا، که بی‌تو دلم جمله در میان آمد
    بیا، که خانهٔ دل گرچه تنگ و تاریک است
    دمی برای دل ما درون توان آمد
    بیا، که غیر تو در چشم من نیامد هیچ
    جز آب دیده که بر چشم من روان آمد
    نگر هر آنچه که بر هیچکس نیامده بود
    برین شکسته دلم از غم تو آن آمد
    دل شکسته‌ام آن لحظه دل ز جان برداشت
    که رسم جور و جفای تو در جهان آمد
    ز جور یار چه نالم؟ که طالع دل من
    چنان که بخت عراقی است همچنان آمد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا