متون ادبی کهن غزلیات صبوحی

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
از حالت چشم تو مرا بیم گرفته

کاین شوخ پریچهر، چه تصمیم گرفته

خو کرده به ترقیق لبان نمکینش

ز الفاظ خشن، شیوهٔ تفخیم گرفته

این شیوهٔ عاشق کُشی و دلشکنی را

یا رب! ز دبستان که تعلیم گرفته

آوازهٔ حُسن تو و آوارگی من

صد شهر گشوده است و صد اقلیم گرفته

گوئی به عزای دل من، زلف سیاهت

پوشیده سیه، مجلس ترحیم گرفته

شد جور تو تقسیم به اعضای وجودم

آهم عوض خارج تقسیم گرفته

در قلب صبوحی بکن ای یار، تفحُص

باری که خیال تو، چه تصمیم گرفته
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به اختیار زدم دل به زلف یار، گره

    به کار خویش، فکندم به اختیار، گره

    شمارهٔ گره زلف خود، به سبحه مکن

    که صد گره چه کند در بر هزار گره

    گره مزن سر زلف دو تا به یکدیگر

    که هیچکس نزند ما ر را به مار، گره

    ز ابروی عرق آلوده‌ات گره بگشا

    که خورده بر دم شمشیر آبدار، گره

    به سایهٔ مژه ام پا منه، که می‌ترسم

    خدا نکرده خورد برگ گل به خار، گره

    گره زدی سر زلف و، دلم ز ناله فتاد

    فتد ز نغمه، چو افتد به سیم تار، گره

    بسی دهان تو تنگ است در سخن گوئی

    که در لبان تو، مو می‌خورد هزار گره

    بسی به کار صبوحی گره زده زلفت

    چو مفلسی زده بر سیم خوش عیار، گره
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    غمت شود به دل من فزون، دقیقه دقیقه

    دلم ز هجر شود پر ز خون، دقیقه دقیقه

    هر آنچه خون به دلم شد ز اشتیاق جمالت

    شد از دو دیدهٔ زارم برون، دقیقه دقیقه

    هر آن دلی که به دام کمند زلف تو افتد

    ز غم، فتد به سر او جنون دقیقه دقیقه

    هلاک می‌شدم از تیر ناز او، به نگاهی

    اگر لب تو نمی‌شد مصون، دقیقه دقیقه

    چه فتنه‌ایست به چشم سیاهکار تو، ای مه؟

    به یک نظر، کند عالم فسون، دقیقه دقیقه

    که را شهید نمودی به رهگذار، که ریزد

    ز تیغ ناز تو پیوسته خون، دقیقه دقیقه

    ز ضرب تیشهٔ فرهاد و تیر غمزهٔ شیرین

    هنوز ناله کشد بیستون، دقیقه دقیقه

    پس از حکایت مجنون ز عشق و از غم لیلی

    کسی ندیده چو من تاکنون دقیقه دقیقه

    ز کلک نغز صبوحی شکر ز خامه بریزد

    ز وصف آن لب یاقوت گون، دقیقه دقیقه
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بر جان، شرار عشفت، خوش می‌کشد زبانه

    باور نداشت بختم، این دولت از زمانه

    دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه می‌کرد

    گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه

    خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم

    شهد لبت بنوشم، آب بقاء بهانه

    فرهاد، بهر شیرین، گر کَند جوئی از شیر

    من کرده‌ام ز دیده، سیلاب خون روانه

    وقت صبوحی آمد ای ساقی سحر خیز

    برخیز تا بنوشیم، از این می شبانه
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دلبرا بر روی ماهت این پریشان مو است داری

    سُنبل تر، یا سمن، یا زلف عنبر بو است داری

    قامت است این، یا بود شمشاد، یا باشد صنوبر

    یا که سرو بوستانی، یا قد دلجوست داری

    این هلال ماه گردون است، یا شمشیر برّان

    یا خط قوس قزح، یا قبلهٔ ابروست داری

    این دو ترک مـسـ*ـت خونریز است یا آهوی وحشی

    یا دو بادام سیه، یا نرگس جادوست داری

    این مرا اقبال باشد، یا تو را بر گشته مژگان

    یا سنان گیسوان، یا خنجر برزوست داری

    افعی زلفت فکنده مهره‌ای در گوشهٔ لب

    خال مشکین یا لب آب بقا هندوست داری

    حقّهٔ یاقوت، یا قوت روان، یا شهد و شکّر

    غنچه بشکفت از لبت، یا این گل شب بوست داری

    ای صبوحی می‌چکد از خامه ات دُر یا که لؤلؤ

    یا به وصف خوبرویان طبع افسون گوست داری
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری

    باز دل می‌بری از خَلق، عجب رو داری

    خون عشّاق، حلال است، مگر در بر تو

    که به دل، عادت چنگیز و هلاکو داری

    از گل و لاله و سرو لب جو، بیزارم

    تا تو بر سرو قدت روضهٔ مینو داری

    تو پریزاده نگردی به جهان، رام کسی

    حالت مرغ هوا، شیوهٔ آهو داری

    این خط سبز بود سر زده زان شکّر لب

    یا که در آب بقا، سبزهٔ خودرو داری

    جای مستان همه در گوشهٔ محراب افتاد

    تا که بالای دو چشمت خم ابرو داری

    گر صبوحی شده پا بست تو، این نیست عجب

    تا که صد سلسله دل، در خم گیسو داری
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دلم فتاده بر آن زلف پرشکن که تو داری

    قرار بـرده ز من آن لب و دهن که تو داری

    لبت چو غنچه، رخت چو بنفشه، زلف چون سنبل

    کسی ندیده از این خوبتر چمن که تو داری

    ز بوی پیرهنت زنده می‌شود دل مرده

    چه حکمت است در این بوی پیرهن که تو داری

    کجاست شهر و دیار و کجا بود وطن تو

    خوشا به مردم آن شهر و آن وطن که تو داری

    مرا غلام خودت کن که هیچ خواجه ندارد

    چنین غلام هنرپیشه چو من که تو داری
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,272
    بالا