شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,267
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد
بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد
بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز
به جای خرقه دل و دیده در میان آمد
به چشم مـسـ*ـت تو گفتم: دلم به جان آید
لب تو گفتا: اینک دلت به جان آمد
بدید تا نظر از دور ناردان لبت
بسا که چشم مرا آب در دهان آمد
نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم
از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد
ز روشنایی روی تو در شب تاریک
نمی‌توان به سر کوی تو نهان آمد
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها

    آشکارا نهان کنم تا چند؟
    دوست می‌دارمت به بانک بلند
    دلم از جان نخست دست بشست
    بعد از آن دیده بر رخت افکند
    عاشقان تو نیک معذورند
    زانکه نبود کسی تو را مانند
    دیده‌ای کو رخ تو دیده بود
    خواه راحت رسان و خواه گزند
    ای ملامت کنان مرا در عشق
    گوش من نشنود ازین سان پند
    گرچه من دور مانده‌ام ز برت
    با خیال تو کرده‌ام پیوند
    آن چنان در دلی که پنداری
    ناظرم در تو دایم، ای دلبند
    تو کجایی و ما کجا هیهات!
    ای عراقی، خیال خیره مبند
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    آن را که غمت ز در براند
    بختش همه دربدر دواند
    وآن را که عنایت تو ره داد
    جز بر در تو رهی نداند
    وآن را که قبول عشقت افتاد
    جان را بدهد، غمت ستاند
    عاشق که گذر کند به کویت
    جان پیش سگ درت فشاند
    با وصل بگو که: عاشقان را
    از دست فراق وارهاند
    بیچاره دلم که کشتهٔ توست
    دور از رخ تو نمی‌تواند
    بویی به نسیم کوی خود ده
    تا صبحدمی به دل رساند
    کین مرده به بوت زنده گردد
    وز عشق رخت کفن دراند
    مگذار که خسته دل عراقی
    بی‌عشق تو عمر بگذراند
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    این درد مرا دوا که داند؟
    وین نامهٔ اندهم که خواند؟
    جز لطف توام که دست گیرد؟
    جز رحمت تو که‌ام رهاند؟
    بنمای رخت به دردمندی
    تا بر سر کوت جان فشاند
    آیا بود آنکه بی‌دلی را
    لطف تو به کام دل رساند؟
    افتادم بر در قبولت
    امید که از درم نراند
    کار دل من عنایت تو
    گر بهتر ازین کند، تواند
    مهری ز قبول بر دلم نه
    کین قلب کسی نمی‌ستاند
    چون حلقه برین دری، عراقی
    می‌باش و مگرد، بو که داند
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    در من نگرد یار دگربار که داند
    زین پس دهدم بر در خود بار که داند؟
    از یاد خودم کرد فراموش به یکبار
    یادآورد از من دگر آن یار که داند؟
    خون شد جگرم از غم و اندیشهٔ آن دوست
    خشنود شود از من غمخوار که داند؟
    بیمار دلم، خسته جگر از غم عشقش
    آید به عیادت بر بیمار که داند؟
    ای دشمن بدخواه، چه باشی به غمم شاد؟
    باشد که شود دوست دگربار که داند؟
    در بند امید، ای دل، بگشای دو دیده
    باشد که ببینی رخ دلدار که داند؟
    روشن شود این تیره شب بخت عراقی
    از صبح رخ یار وفادار که داند؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ای دل، چو در خانهٔ خمـار گشادند
    می‌نوش، که از می گره کار گشادند
    در خود منگر، نرگس مخمور بتان بین
    در کعبه مرو، چون در خمـار گشادند
    از خود بدرآ، در رخ خوبان نظری کن
    در خان منشین چون در گلزار گشادند
    بنگر که: دو صد مهر به یک ذره نمودند
    از یک سر مویی که ز رخسار گشادند
    تا باز گشادند سر زلف ز رخسار
    از روی جهان زلف شب تار گشادند
    تا مهر گیاهی ز گل تیره برآید
    بر روی زمین چشمهٔ انوار گشادند
    تا لاله رخی در چمن آید به تماشا
    از چهرهٔ گل پردهٔ زنگار گشادند
    از پرتو مل پردهٔ خورشید دریدند
    وز خندهٔ گل مبسم اشجار گشادند
    تا کرد نسیم سحر آفاق معطر
    در هر چمنی طبلهٔ عطار گشادند
    مانا که صبا کرد پریشان سر زلفین
    کز بوی خوشش نافهٔ تاتار گشادند
    در گوش دلم گفت صبا دوش: عراقی
    در بند در خود، که در یار گشادند
    چشم سر اغیار ببستند ز غیرت
    آنگاه در مخزن اسرار گشادند
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    نخستین باده کاندر جام کردند
    ز چشم مـسـ*ـت ساقی وام کردند
    چو باخود یافتند اهل طرب را
    نوشید*نی بیخودی در جام کردند
    لب میگون جانان جام در داد
    نوشید*نی عاشقانش نام کردند
    ز بهر صید دل‌های جهانی
    کمند زلف خوبان دام کردند
    به گیتی هر کجا درد دلی بود
    به هم کردند و عشقش نام کردند
    سر زلف بتان آرام نگرفت
    ز بس دل‌ها که بی‌آرام کردند
    چو گوی حسن در میدان فکندند
    به یک جولان دو عالم رام کردند
    ز بهر نقل مستان از لب و چشم
    مهیا پسته و بادام کردند
    از آن لب، کز در صد آفرین است
    نصیب بی‌دلان دشنام کردند
    به مجلس نیک و بد را جای دادند
    به جامی کار خاص و عام کردند
    به غمزه صد سخن با جان بگفتند
    به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
    جمال خویشتن را جلوه دادند
    به یک جلوه دو عالم رام کردند
    دلی را تا به دست آرند، هر دم
    سر زلفین خود را دام کردند
    نهان با محرمی رازی بگفتند
    جهانی را از آن اعلام کردند
    چو خود کردند راز خویشتن فاش
    عراقی را چرا بدنام کردند؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    نگارا، جسمت از جان آفریدند
    ز کفر زلفت ایمان آفریدند
    جمال یوسف مصری شنیدی؟
    تو را خوبی دو چندان آفریدند
    ز باغ عارضت یک گل بچیدند
    بهشت جاودان زان آفریدند
    غباری از سر کوی تو برخاست
    وزان خاک آب حیوان آفریدند
    غمت خون دل صاحبدلان ریخت
    وزان خون لعل و مرجان آفریدند
    سراپایم فدایت باد و جان هم
    که سر تا پایت را جان آفریدند
    ندانم با تو یک دم چون توان بود؟
    که صد دیوت نگهبان آفریدند
    دمادم چند نوشم درد دردت؟
    مرا خود مـسـ*ـت و حیران آفریدند
    ز عشق تو عراقی را دمی هست
    کزان دم روی انسان آفریدند
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
    به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند
    شدند حلقه به گوش تو را چو حلقه به گوش
    چه خوش دلند که مثل تو دلستان دارند
    کسان که وصل تو یک دم به نقد یافته‌اند
    از ین طلب طرب و خوشـی‌ جاودان دارند
    چو بگذری به تعجب تو ماهروی به راه
    چو ماه ماهرخان دست بر دهان دارند
    خرد از آن ز ره زلف تو پناه گرفت
    که چشم و ابروی تو تیر در کمان دارند
    مجاهدان رهت تا عنایت تو بود
    چه بیم و باک به عالم ازین و آن دارند؟
    ز آب دیده و تاب دل است غمازی
    وگرنه راز تو بیچارگان نهان دارند
    غلام غمزهٔ بیمارتم که از هوسش
    چه تندرستان خود را ناتوان دارند؟
    اگر کسی به شکایت بود ز دلبر خویش
    ز تو عراقی و دل شکر بی‌کران دارند
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    چو چشم مـسـ*ـت تو آغاز کبر و ناز کند
    بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند
    مرا مکش، که نیاز منت بکار آید
    چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟
    مرا به دست سر زلف خویش باز مده
    اگر چه همچو خودم زود سرفراز کند
    منم چو مردم چشمت، به من نگاهی کن
    که اهل دیده به مردم نگاه باز کند
    چگونه دوست ندارد ایاز را محمود؟
    که او نگاه به چشم خوش ایاز کند
    ز جور تو بگریزم، برم به عشق پناه
    که از غم تو مرا عشق بی‌نیاز کند
    نیاز و ناز من و تو فرود برد به دمی
    نهنگ عشق حقیقت دهن چو باز کند
    ازین حدیث، اگرچه ز پرده بیرون است
    زمانه پردهٔ عشاق بس که ساز کند
    به آب دیده عراقی وضو همی سازد
    چو قامت تو بدید آنگهی نماز کند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا