متون ادبی کهن قصاید عراقی

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
فرستاد دریای فضل و هنر

بدین خشک لب بحری از شعر تر

روان کرد جویی ز بحر روان

که دارد همی ز آب کوثر اثر

روانی لفظ روانبخش او

ببرد آبروی نسیم سحر

دل ناتوانم همانا بدید

فرستاد بهر دل من شکر

چو بر جانم از فضل زیور نیافت

بیاراست جانم به فضل درر

اگر دیدی اشعار جان پرورش

خضر آب حیوان نجستی دگر

اگر چه بسی مادر فضل زاد

به گیتی نیاورد زو به پسر

چو بر فضل صدگونه برهان نمود

به برهان شد اندر جهان نامور

فرستاد بحری که غواص طبع

برو بر نیارست کردن گذر

در آن بحر کو گشت غواص، من

چه به زانکه باشم ازو بر حذر؟

چو کشتی دانش نباشد مرا

نیفتم به نادانی اندر خطر

مسلم شد آن بحر آن را که او

شناسای بحر است و دانای بر

جهان هنر دایم‌آباد باد

از آن معدن فضل و کان هنر
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    طاب روح النسیم بالاسحار

    این دورالندیم بالادوار؟

    در خماریم کو لب ساقی؟

    نیم مستیم کو کرشمهٔ یار؟

    طره‌ای کو؟ که دل درو بندیم

    چهره‌ای کو؟ که جان کنیم نثار

    غمزهٔ یار مـسـ*ـت و ما مخمور

    لعل او تابدار و ما هشیار

    خیز، کز لعل یار نوشین لب

    به کف آریم جام نوش گوار

    که جزین باده بار نرهاند

    نیم مستان عشق را ز خمـار

    در سر زلف یار دل بندیم

    که به روز آید آخر این شب تار

    زیر هر تار مو نظاره کنیم

    صد هزار آفتاب خوش دیدار

    از رخش کافتاب، ذرهٔ اوست

    بر فروزیم ذره‌وار عذار

    تا همه نور آفتاب بود

    نبود بیش ذره را آثار

    در چنین حال شاهد توحید

    ننماید به عاشقان دیدار

    به حقیقت یقین کنند که نیست

    جز یکی در جهان جان دیار

    نور وحدت چو آشکار شود

    متواری شود جهان ناچار

    در جهان ذره در فضای قدم

    نور او آفتاب ذره شکار

    ای دریغا! که پرتوی بودی

    زانچه روشن شدی ازین گفتار

    تا در آیینهٔ معاینه‌ام

    تافتی عکس نور این اسرار

    چون مرا زین بهار بویی نیست

    چه کنم وصف بوستان بهار؟

    چشم خفاش را چه از خورشید؟

    مرغ محبوس را چه از اشجار؟

    چون که همرنگ آفتاب شویم

    شاید آن لحظه گر کنیم قرار

    کاشکار و نهان او ماییم

    لیس فی‌الدار غیره دیار

    ور نشد زین بیان تو را روشن

    جام گیتی‌نمای را به کف آر

    کاش بودی به جای دم قدمی

    یا ظهوری به جای این اظهار

    یا در اول نهان شدی آخر

    یا در انوار طی شدی اطوار

    تا عراقی جان رسیده به لب

    باز رستی ز دست خود یک بار

    گر ببودم نبود پیوستی

    کردمی آن نفس به جان اقرار

    تا ببینی درو که جمله یکی است

    خواه یکصد شمار و خواه هزار

    هر پراکنده‌ای که جمع شود

    بر زبانش چنین رود گفتار

    اگر عراقی زبان فرو بستی

    آشکارا نگشتی این اسرار
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر

    ای سعادت رخ نمای و ای عنایت دست گیر

    تا قدم زین وحشت آباد عدم بیرون نهم

    ز آن سرای راحت‌آباد قدم جویم نصیر

    جذبه‌ای، تا بر کشم جان را ز قعر چاه تن

    جرعه‌ای، تا افگنم خود را به دریایی قعیر

    چند آخر بر لب دریا نشینم خشک لب؟

    تا کی از دون همتی گردم به گرد آبگیر؟

    تا که مستغرق شوم در قعر بحر بیخودی

    سر بسر دریا شود، نی جوی ماند نی غدیر

    تا چو با بحر آشنا گردم برون آرم دری

    کز فروغ عکس آن گردد دو عالم مستنیر

    در کشم در رشتهٔ جان آن گهر را سبحه‌وار

    تا ز سبحه بشنوم تسبیح سبوح قدیر

    آن به تسبیح جلال و حمد سبوحی سزا

    و آن به تقدیس کمال و نعت قدوسی حذیر

    و آن سزای آفرین، کز حمد او زنده است جان

    و ان بدایع آفرین، کز شکر او تابد ضمیر

    نی ز تسبیح جلالش ذکر را چاره دمی

    نی ز تقدیس کمالش شکر را یکدم گزیر

    یاد رویش عاشقان را خوشتر از خوشـی‌ نعیم

    باد کویش بی‌دلان را بهتر از بوی عبیر

    هر که باید زو نظر زنده بماند جاودان

    هر که از وی زنده شد هرگز نمیرد هر که گیر

    در همه هستی حقیقت نیست هستی غیر او

    هر چه هست از هستی او از قلیل و از کثیر

    غیر او چون خود نباشد کی بود او را شریک؟

    چون همه او باشد آخر کی توان بودش نظیر؟

    در هوای امر او خورشید چون ذره دوان

    در فضای قدر او عالم هباء مستطیر

    با تجلی جلالش محو گردد کاینات

    با نهیب باد صرصر تاب کی دارد نفیر؟

    تاب نور او ندارد چشم عقل دوربین

    طاقت خورشید نازد چشم خفاش ضریر

    جز به علم او نداند ذات او را هر علیم

    جز به نور او نبیند روی او را هر بصیر

    جلوه داده از کرم خود را ز هر ذره عیان

    گشته نور او حجاب دیده‌های مستیر

    با همه با هم ولیکن ز آشکارایی نهان

    با همه آمیخته از لطف چون با آب شیر

    صد تجلی کرده هر دم بی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    حبذا صفهٔ سرای کمال

    خوشتر از روی دلبران به جمال

    طیره از زلف او ریاض بهشت

    خجل از ذوق او نعیم وصال

    هفتمین طارم آستانهٔ او

    هشتمین بوستان صف نعال

    هر یک از جام قبهٔ نورش

    جام گیتی‌نما به استقلال

    سایهٔ این سرای جان‌افزا

    سر بسر نور آفتاب مثال

    خوان این مجلس جهان آرای

    مشتمل بر نعیم و جاه و جلال

    بر در فیض این سراپرده

    آفرینش طفیل و خلق عیال

    وز سر خوان این خزانهٔ نور

    دو جهان را همیشه برگ و نوال

    نغمات صدای ایوانش

    عاشقان را محرک آمال

    نفحات ریاض بستانش

    مرده زنده کنند در همه حال

    در هوای درست او نبود

    هیچ بیمار جز نسیم شمال

    در درون ریاض او نرود

    هیچ تر دامنی جز آب زلال

    صورت سایهٔ درختانش

    هر چه بینی درین جهان اشکال

    جنبش موج آب حیوانش

    هر چه یابی زمان زمان ز احوال

    تا سرایی چنین بدید ملک

    می‌زند در هوای او پر و بال

    تا صریر درش شنود فلک

    بر درش چرخ می‌زند همه سال

    در نیابند نقش این خانه

    نقش بندان کارگاه خیال

    عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست

    هم نیابد درون خانه مجال

    نام این خانه می‌نیارم گفت

    از پی عقل و العقول عقال

    خود تو از پیش چشم خود برخیز

    تا ببینی عیان به دیدهٔ حال

    خویشتن را درون این حضرت

    بر سریر سعادت و اقبال

    مطرب آغاز کرد ساز طرب

    ساقی آورد جام مالامال

    چون عراقی همه جان سرمست

    از می وصل و بی‌خبر ز وصال
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    حبذا صفهٔ بهشت مثال

    برترین آسمانش صف نعال

    مجلس نور و جلوه‌گاه سرور

    روضهٔ انس و بارگاه وصال

    بیت معمور او مقر شرف

    سقف مرفوع او سپهر جلال

    غرفش خوشتر از ریاض بهشت

    شرفش خوشتر از شکوه کمال

    زین گرفته بها مدارج قدس

    یافته زان بهشت زیب جمال

    در بستاتین بی‌نهایت او

    سدرةالمنتهی هنوز نهال

    بر سر خوان عالم‌آرایش

    آفریننش طفیل و خلق عیال

    آفتاب صفای صفهٔ او

    ایمن از وصف کسوف و زوال

    ذره‌های هوای غرفهٔ او

    سر بسر نور آفتاب مثال

    صورت ذره‌های درگه اوست

    هر چه بینی درین جهان اشکال

    معنی موج‌های برکهٔ اوست

    هر چه یابی زمان زمان ز احوال

    هر یک از ذره‌های لطف هواش

    جام گیتی‌نما به استقلال

    هر یک از شعله‌های عکس صفاش

    آفتابی است کاینات ضلال

    صفحات سطوح بی نقشش

    مشتمل بر نقوش حال و مآل

    نفحات ریاض جان بخشش

    مرده را زنده کرده اندر حال

    تا نسیم هواش یافت ملک

    مرده را زنده کرده اندر حال

    تا صریر درش شنید فلک

    بر درش چرخ می‌زند همه سال

    در هوای درست او نبود

    هیچ بیمار جز نسیم شمال

    در ریاض لطیف او نرود

    هیچ تر دامنی جز آب زلال

    در نیابند نقش این خانه

    نقشبندان کارگاه خیال

    عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست

    هم نیابد درون خانه مجال

    نام آن خانه می نیارم گفت

    از پی عقل و العقول عقال

    خود تو از پیش چشم خود برخیز

    تا ببینی عیان به دیدهٔ حال

    خویشتن را درون آن خانه

    بر سریر سعادت و اقبال

    مطرب عشق برکشید سرور

    وصل را داد جام مالامال

    چون عراقی همه جهان سرمست

    از می وصل و بی‌خبر ز وصال
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دوش مانا شنید فریادم

    کرد بیمار پرسشی بادم

    من هم از روی باد پیمایی

    نفسی با نسیم بگشادم

    با دلش رمزکی فرو گفتم

    به کف او پیامکی دادم

    گفتم: ار چه تو نیز بیماری

    خبری ده ز صحت آبادم

    نفسی از دم مسیح دمی

    به من آور، که نیک ناشادم

    بر سرم سنگ جور از چه رسد

    بی‌محابا، مگر ز اوتادم؟

    همچو غنچه چرا به بند کنند

    چون ززر همچو سوسن آزادم؟

    نرمکی باد گفت در گوشم:

    خود گرفتم که در ره افتادم

    بر چهار فلک چگویم روم؟

    بر سر خود چو پای ننهادم

    کی چنان جای در شمار آیم؟

    من یکی گوشه گرد آحادم

    خود تو انگار لحظه‌ای رفتم

    بر در او به خدمت استادم

    که گذارد مرا به صدر بهشت؟

    که کند در طریق ارشادم؟

    گفتم: ای باد، باد کم‌پیمای

    که من از باد خود به فریادم

    بی تکاپوی تو در آن حضرت

    پیک امید را فرستادم

    همتی بسته‌ام که از ره لطف

    به عیادت کند دمی یادم

    ای مسیحا نفس، بیا، نفسی

    تا رسد از دم تو امدادم

    باد انفاس تو شفا ده خلق

    تا نفس می‌زند بنی آدم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    شهبازم و شکار جهان نیست در خورم

    ناگه بود که از کف ایام برپرم

    چون می‌توان ز دست شهان طعمه یافتن

    از دست روزگار چرا غصه می‌خورم؟

    بر فرق کاینات چرا پا نمی‌نهم؟

    آخر نه خاک پای عزیز پیمبرم؟

    آن کاملی که رتبتش از غایت کمال

    گوید: منم که عین کمال است منظرم

    نورم که از ظهور من اشیا وجود یافت

    ظاهر تراست هر نفس انفاس اظهرم

    وصاف لایزال ز من آشکار شد

    بنگر به من که آینهٔ ذات انورم

    روشن‌تر است دم به دم انوار کاینات

    از نور بی‌نهایت روح منورم

    روشن‌تر از وجود تجلی ذات حق

    بنموده آنچه بود و بود جمله یکسرم

    عالم بسوزد از سبحات جلال من

    از روی لطف اگر به جهان باز ننگرم

    روشن‌تر از وجود شود ظلمت عدم

    گر پردهٔ جمال خود از هم فرو درم

    آن دم که بود مدت غیبم شهود یافت

    بنمود آنچه بود و بود جمله یکسرم

    پیش از وجود خلق به هفتصد هزار سال

    شد علم آخرین و نخستین مقررم

    بر لوح ممکنات قلم آنچه ثبت کرد

    حرفی بود همه ز حواشی دفترم

    معنی حرف عالم و سر صفات حق

    شد منکشف ز پرتو انوار جوهرم

    فی‌الجمله ورد جملهٔ اشیاست ذات من

    بل اسم اعظمم، نه که بل اسم مصدرم

    زانجا که اسم عین مسماست می‌دهند

    هر لحظه خلعت دگر و تاج دیگرم

    سلطان منم که از سر میدان بدین صفت

    گوی مراد از خم چوگان همی برم

    هر نور کاشکار شد از مشرق شهود

    عین من است جمله و زان نیز برترم

    چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش

    گردد همه جهان به حقیقت مصورم

    خورشید آسمان ظهورم، عجب مدار

    ذرات کاینات اگر گشت مظهرم

    حق را ندید آنکه رخ خوب من ندید

    باری نظاره کن رخ انوار گسترم

    انوار انبیا همه آثار روی من

    انفاس اولیا ز نسیم مطهرم

    ارواح قدس جمله نمودار معنیم

    اشباه انس جمله نگه‌دار پیکرم

    بحر محیط رشحه‌ای از فیض فایضم

    نور بسیط لمعه‌ای از نور ازهرم

    از
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    می بیاور ساقیا، تا خویشتن را کم زنیم

    کار خود چون زلف خوبان در هم و برهم زنیم

    از سر مـسـ*ـتی همه دریای هستی بر کشیم

    فارغ آییم از خود و هر دو جهان را کم زنیم

    بگسلیم از هم طناب خیمهٔ هفت آسمان

    خیمهٔ همت ورای نیلگون طارم زنیم

    لایق میدان ما چون نیست نه گوی فلک

    شاید ار چوگان زلف یار خم در خم زنیم

    جام کیخسرو به کف داریم پس شاید که ما

    دم به دم در بزم وصل یار جام جم زنیم

    چون درآید از در او، در پایش اندازیم سر

    دست در زلف درازش گاه‌گاهی هم زنیم

    خاک روییم از سر کویش به جاروب وفا

    ور بماند گردکی، از دیده او را نم زنیم

    پای چون روح‌القدس بر دیدهٔ صورت نهیم

    آتشی از سوز دل در سنگر آدم زنیم

    خرمن هستی به باد بی‌نیازی در دهیم

    دست در فتراک صاحب همت اعظم زنیم

    شیخ ربانی بهاء الحق والدین آنکه ما

    بـ..وسـ..ـه بر خاک درش چون قدسیان هر دم زنیم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    هنوز باغ جهان را نبود نام و نشان

    که مـسـ*ـت بودم از آن می که جام اوست جهان

    به کام دوست می مهر دوست می‌خوردم

    در آن نفس که ز جان جهان نبود نشان

    به چشم یار رخ خوب یار می‌دیدم

    در آن مقام که می‌زیستم به جان کسان

    تبسم لب ساقی مرا شرابی داد

    ز باده‌ای که شد از لطف او قدح خندان

    مرا پیاله چو جام جهان‌نما باشد

    ببین نوشید*نی چه باشد، ندیم، خود میدان

    نوشید*نی داد مرا ساقی از خمستانی

    که جرعه‌چین در اوست روضهٔ رضوان

    بساط خوشـی‌ من افکند در گلستانی

    که خاکروب در اوست حوری و غلمان

    درین بساط یکی بود ساغر و ساقی

    درین مقام یکی بود مطرب و الحان

    که دید جام که کار نوشید*نی ناب کند؟

    که دید می که بود جام او رخ تابان؟

    هم از لطافت می می‌گرفت رنگ قدح

    هم از صفای قدح می‌نمود باده عیان

    صفای جام بیامیخت با لطافت می

    ظهور یافت ازین امتزاج ساغر جان

    درین قدح رخ ساقی معاینه بنمود

    ز حسن کرد دوصد رنگ آشکار و نهان

    چو هیچ رنگ ندارد نوشید*نی ما، ز کجا

    پدید می‌شود این رنگ‌های بی‌پایان؟

    مگر نوشید*نی به جام جهان‌نما دادند

    که می‌نماید از اجرام جام، این الوان؟

    از آنکه نیست مقید به هیچ رنگ آن می

    بهر صفت که بود جام بر زند سر از آن

    گهی به گونهٔ معشوق آشکار شود

    گهی به گونهٔ عاشق چو نوبهار و خزان

    ز عکس روشن آن باده می‌شود روشن

    جهان تیره کنون دم به دم زمان به زمان

    ز عکس می چه عجب گر جهان منور شد؟

    که مه ز تابش خورشید می‌شود رخشان

    به بوی جرعه کنون سال‌های گوناگون

    مئی پدید شود از سرای غیب در آن

    همه جهان ز می عشق یار سرمستند

    ولیک مـسـ*ـتی هر مـسـ*ـت هست دیگرسان

    نیافت هیچ نصیب از حیات آنکه نیافت

    ازین نوشید*نی نصیب، از جماد تا حیوان

    چنین نوشید*نی فلک چون به هفت جام خورد

    عجب نباشد اگر می‌شود به سر غلتان

    چو ساقی مه نو ساغری نهد بر کف
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قبلهٔ روی صوفیان بارگه صفای او

    سرمهٔ چشم قدسیان خاک در سرای او

    گوهر بحر اجتبا، مهر سپهر اصطفا

    یافته نور انبیا روشنی از ضیای او

    تافته حسن ایزدی از رخ خوب احمدی

    خضر بقای سرمدی یافته از لقای او

    بـرده ز مرسلان سبق خاتم انبیا به حق

    طینت او ز نور حق طلعتش از بهای او

    حضرت عزتش وطن خلوت او در انجمن

    خاص و ندیم ذوالمنن هر دو جهان سرای او

    چاکر درگهش جهان حاجبیش به انس و جان

    عرش مجیدش آسمان ساحت قرب جای او
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    191
    بازدیدها
    3,324
    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,367
    بالا