شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,276
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا
آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم
می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بی‌رخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
    گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
    دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
    بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟
    شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
    نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را
    دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود
    در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟
    بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین
    این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟
    هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد
    خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا
    روز و شب خونابه‌اش باید فشاندن بر درت
    دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا
    دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
    نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ
    از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟
    گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    این حادثه بین که زاد ما را
    وین واقعه کاوفتاد ما را
    آن یار، که در میان جان است
    بر گوشهٔ دل نهاد ما را
    در خانهٔ ما نمی‌نهد پای
    از دست مگر بداد ما را؟
    روزی به سلام یا پیامی
    آن یار نکرد یاد ما را
    دانست که در غمیم بی او
    از لطف نکرد شاد ما را
    بر ما در لطف خود فرو بست
    وز هجر دری گشاد ما را
    خود مادر روزگار گویی
    کز بهر فراق زاد ما را
    ای کاش نزادی، ای عراقی
    کز توست همه فساد ما را
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها

    کشیدم رنج بسیاری دریغا
    به کام من نشد کاری دریغا
    به عالم، در که دیدم باز کردم
    ندیدم روی دلداری دریغا
    شدم نومید کاندر چشم امید
    نیامد خوب رخساری دریغا
    ندیدم هیچ گلزاری به عالم
    که در چشمم نزد خاری دریغا
    مرا یاری است کز من یاد نارد
    که دارد این چنین یاری؟ دریغا
    دل بیمار من بیند نپرسد
    که چون شد حال بیماری؟ دریغا
    شدم صدبار بر درگاه وصلش
    ندادم بار یک باری دریغا
    ز اندوه فراقش بر دل من
    رسد هر لحظه تیماری دریغا
    به سر شد روزگارم بی‌رخ تو
    نماند از عمر بسیاری دریغا
    نپرسد از عراقی، تا بمیرد
    جهان گوید که: مرد، آری دریغا
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ندیدم در جهان کامی دریغا
    بماندم بی‌سرانجامی دریغا
    گوارنده نشد از خوان گیتی
    مرا جز غصه‌آشامی دریغا
    نشد از بزم وصل خوبرویان
    نصیب بخت من جامی دریغا
    مرا دور از رخ دلدار دردی است
    که آن را نیست آرامی دریغا
    فرو شد روز عمر و بر نیامد
    از آن شیرین لبش کامی دریغا
    درین امید عمرم رفت کاخر:
    کند یادم به پیغامی دریغا
    چو وادیدم عراقی نزد آن دوست
    نمی‌ارزد به دشنامی دریغا
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    سر به سر از لطف جانی ساقیا
    خوشتر از جان چیست؟ آنی ساقیا
    میل جان‌ها جمله سوی روی توست
    رو، که شیرین دلستانی ساقیا
    زان به چشم من درآیی هر زمان
    کز صفا آب روانی ساقیا
    از می عشق ار چه سرمستی، مکن
    با حریفان سرگرانی ساقیا
    وعده‌ای می‌ده، اگر چه کج بود
    کز بهانه در گمانی ساقیا
    بر لب خود بـ..وسـ..ـه ده، آنگه ببین
    ذوق آب زندگانی ساقیا
    از لطافت در نیابد کس تو را
    زان یقینم شد که جانی ساقیا
    گوش جان‌ها پر گهر شد، زانکه تو
    از سخن در می‌چکانی ساقیا
    در دل و چشمم ز حسن و لطف خویش
    آشکارا و نهانی ساقیا
    نیست در عالم عراقی را دمی
    بر لب تو کامرانی ساقیا
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
    تافته‌ام از غمت، روی ز من بر متاب
    زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
    تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب
    از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن
    کز تپش تشنگی شد جگر من سراب
    تافته اندر دلم پرتو مهر رخت
    می‌کنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب
    روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟
    روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟
    چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام
    چون به بر لطف تو نیست دلم را مآب
    فخر عراقی به توست، عار چه داری ازو؟
    نیک و بد و هرچه هست، هست بتوش انتساب
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    مـسـ*ـت خراب یابد هر لحظه در خرابات
    گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات
    خواهی که راه یابی بی‌رنج بر سر گنج
    می‌بیز هر سحرگاه خاک در خرابات
    یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد
    با صدهزار خورشید افتد تو را ملاقات
    ور عکس جام باده ناگاه بر تو تابد
    نز خویش گردی آگه، نز جام، نز شعاعات
    در بیخودی و مـسـ*ـتی جایی رسی، که آنجا
    در هم شود عبادات، پی گم کند اشارات
    تا گم نگردی از خود گنجی چنین نیابی
    حالی چنین نیابد گم گشته از ملاقات
    تا کی کنی به عادت در صومعه عبادت؟
    کفر است زهد و طاعت تا نگذری ز میقات
    تا تو ز خودپرستی وز جست وجو نرستی
    می‌دان که می‌پرستی در دیر عزی و لات
    در صومعه تو دانی می‌کوش تا توانی
    در میکده رها کن از سر فضول و طامات
    جان باز در خرابات، تا جرعه‌ای بیابی
    مفروش زهد، کانجا کمتر خرند طامات
    لب تشنه چند باشی، در ساحل تمنی؟
    انداز خویشتن را در بحر بی‌نهایات
    تا گم شود نشانت در پای بی‌نشانی
    تا در کشد به کامت یک ره نهنگ حالات
    چون غرقه شد عراقی یابد حیات باقی
    اسرار غیب بیند در عالم شهادات
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
    فارغ شده ز مسجد وز لـ*ـذت مباحات
    از خانقاه رفته، در میکده نشسته
    صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات
    در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین
    افتاده خوار و غمگین در گوشهٔ خرابات
    نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد
    نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات
    نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی
    نی کرده پایمردی با او دمی مدارات
    دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم
    در ساخته به ناکام با درد بی‌مداوات
    خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری
    هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات!
    با این همه، عراقی، امیدوار می‌باش
    باشد که به شود حال، گردنده است حالات
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
    هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
    فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
    که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
    دلم، که در سر زلف تو شد، توان گـه گـه
    ز آفتاب رخت سایه‌ای بر آن انداخت
    رخ تو در خور چشم من است، لیک چه سود
    که پرده از رخ تو برنمی‌توان انداخت
    حلاوت لب تو، دوش، یاد می‌کردم
    بسا شکر که در آن لحظه در دهان انداخت
    من از وصال تو دل برگرفته بودم، لیک
    زبان لطف توام باز در گمان انداخت
    قبول تو دگران را به صدر وصل نشاند
    دل شکستهٔ ما را بر آستان انداخت
    چه قدر دارد، جانا، دلی؟ توان هردم
    بر آستان درت صدهزار جان انداخت
    عراقی از دل و جان آن زمان امید برید
    که چشم جادوی تو چین در ابروان انداخت
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا