شعر غزلیات حافظ

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863
غزل شمارهٔ ۴۳۰

به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخرالدواء الکی

ذخیره‌ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که می‌رسند ز پی رهزنان بهمن و دی

چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه می‌کنی هی هی

شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی

خزینه داری میراث خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی

زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی

نوشته‌اند بر ایوان جنه الماوی
که هر که عشـ*ـوه دنیی خرید وای به وی

سخا نماند سخن طی کنم نوشید*نی کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی

بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۱


    لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
    به آب زندگانی بـرده‌ام پی

    نه رازش می‌توانم گفت با کس
    نه کس را می‌توانم دید با وی

    لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام
    رخش می‌بیند و گل می‌کند خوی

    بده جام می و از جم مکن یاد
    که می‌داند که جم کی بود و کی کی

    بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
    رگش بخراش تا بخروشم از وی

    گل از خلوت به باغ آورد مسند
    بساط زهد همچون غنچه کن طی

    چو چشمش مـسـ*ـت را مخمور مگذار
    به یاد لعلش ای ساقی بده می

    نجوید جان از آن قالب جدایی
    که باشد خون جامش در رگ و پی

    زبانت درکش ای حافظ زمانی
    حدیث بی زبانان بشنو از نی
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۲

    مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
    پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

    وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
    مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی

    شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
    زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی

    در انتظار رویت ما و امیدواری
    در عشـ*ـوه وصالت ما و خیال و خوابی

    مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
    بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی

    حافظ چه می‌نهی دل تو در خیال خوبان
    کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی


     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۳

    ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
    لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

    تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
    حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

    گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
    جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

    هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
    زان میان پروانه را در اضطراب انداختی

    گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما
    سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

    زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن
    تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی

    خواب بیداران ببستی وان گـه از نقش خیال
    تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی

    پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه
    و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی

    باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
    شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

    از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست
    حافظ خلوت نشین را در نوشید*نی انداختی

    و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف
    چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

    داور دارا شکوه‌ای آن که تاج آفتاب
    از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی

    نصره الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را
    از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۴

    ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مـسـ*ـتی
    وان گـه برو که رستی از نیستی و هستی

    گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
    هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

    با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
    بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی

    در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
    آری طریق دولت چالاکی است و چستی

    تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی
    یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی

    در آستان جانان از آسمان میندیش
    کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی

    خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
    سهل است تلخی می در جنب ذوق مـسـ*ـتی

    صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
    ای کوته آستینان تا کی درازدستی
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۵

    با مدعی مگویید اسرار عشق و مـسـ*ـتی
    تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

    عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
    ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

    دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
    با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی

    سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
    تا کی کند سیاهی چندین درازدستی

    در گوشه سلامت مستور چون توان بود
    تا نرگس تو با ما گوید رموز مـسـ*ـتی

    آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست
    کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی

    عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
    چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۶

    آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
    گردون ورق هستی ما درننوشتی

    هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
    دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی

    آمرزش نقد است کسی را که در این جا
    یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی

    در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
    چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی

    مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
    یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی

    تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
    حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی

    آلودگی خرقه خرابی جهان است
    کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی

    از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
    تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۷

    ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
    شرح جمال حور ز رویت روایتی

    انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای
    آب خضر ز نوش لبانت کنایتی

    هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای
    هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی

    کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
    گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی

    در آرزوی خاک در یار سوختیم
    یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی

    ای دل به هـ*ـر*زه دانش و عمرت به باد رفت
    صد مایه داشتی و نکردی کفایتی

    بوی دل کباب من آفاق را گرفت
    این آتش درون بکند هم سرایتی

    در آتش ار خیال رخش دست می‌دهد
    ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی

    دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست
    از تو کرشمه‌ای و ز خسرو عنایتی
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۸

    سبت سلمی بصدغیها فؤادی
    و روحی کل یوم لی ینادی

    نگارا بر من بی‌دل ببخشای
    و واصلنی علی رغم الاعادی

    حبیبا در غم سودای عشقت
    توکلنا علی رب العباد

    امن انکرتنی عن عشق سلمی
    تزاول آن روی نهکو بوادی

    که همچون مت به بوتن دل و ای ره
    غریق العشق فی بحر الوداد

    به پی ماچان غرامت بسپریمن
    غرت یک وی روشتی از امادی

    غم این دل بواتت خورد ناچار
    و غر نه او بنی آنچت نشادی

    دل حافظ شد اندر چین زلفت
    بلیل مظلم و الله هادی
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۳۹

    دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
    کز عکس روی او شب هجران سر آمدی

    تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد
    ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی

    ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من
    کز در مدام با قدح و ساغر آمدی

    خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش
    تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی

    فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست
    آب خضر نصیبه اسکندر آمدی

    آن عهد یاد باد که از بام و در مرا
    هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی

    کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم
    مظلومی ار شبی به در داور آمدی

    خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
    دریادلی بجوی دلیری سرآمدی

    آن کو تو را به سنگ دلی کرد رهنمون
    ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی

    گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم
    مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,268
    بالا