شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,275
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
بیا، که عمر من خاکسار می‌گذرد
مدار منتظرم، روزگار می‌گذرد
بیا، که جان من از آرزوی دیدارت
به لب رسید و غم دل فگار می‌گذرد
بیا، به لطف ز جان به لب رسیده بپرس
که از جهان ز غمت زار زار می‌گذرد
بر آن شکسته دلی رحم کن ز روی کرم
که ناامید ز درگاه یار می‌گذرد
چه باشد ار بگذاری که بگذرم ز درت؟
که بر درت ز سگان صدهزار می‌گذرد
مکش کمان جفا بر دلم، که تیر غمت
خود از نشانهٔ جان بی‌شمار می‌گذرد
من ار چه دورم از درگهت دلم هر دم
بر آستان درت چندبار می‌گذرد
ز دل که می‌گذرد بر درت بپرس آخر:
که آن شکسته برین در چه کار می‌گذرد
مکش چو دشمنم، ای دوست ز انتظار، بیا
که این نفس ز جهان دوستدار می‌گذرد
به انتظار مکش بیش ازین عراقی را
که عمر او همه در انتظار می‌گذرد
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    پشت بر روزگار باید کرد
    روی در روی یار باید کرد
    چون ز رخسار پرده برگیرد
    در دمش جان نثار باید کرد
    پیش شمع رخش چو پروانه
    سوختن اختیار باید کرد
    از پی یک نظاره بر در او
    سال‌ها انتظار باید کرد
    تا کند یار روی در رویت
    دلت آیینه‌وار باید کرد
    تات در بوته‌زار بگدازد
    قلب خود را عیار باید کرد
    تا نهد بر سرت عزیزی پای
    خویش، چون خاک خوار باید کرد
    ور تو خود را ز خاک به دانی
    خود تو را سنگسار باید کرد
    تا دهی بـ..وسـ..ـه بر کف پایش
    خویشتن را غبار باید کرد
    دشمنی کت ز دوست وا دارد
    زودت از وی فرار باید کرد
    ور ز چشمت نهان بود دشمن
    پس دو چشمت چهار باید کرد
    دشمن خود تویی، چو در نگری
    با خودت کارزار باید کرد
    چون عراقی ز دست خود فریاد
    هر دمت صدهزار باید کرد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد
    بهر یک جرعه میت این دم روان خواهیم کرد
    دردیی در ده، کزین جا دردسر خواهیم برد
    ساغری پر کن، که عزم آن جهان خواهیم کرد
    کاروان عمر ازین منزل روان شد ناگهی
    چون روان شد کاروان، ما هم روان خواهیم کرد
    چون فشاندیم آستین بی‌نیازی بر جهان
    دامن ناز اندر آن عالم کشان خواهیم کرد
    از کف ساقی همت ساغری خواهیم خورد
    جرعه‌دان بزم خود هفت آسمان خواهیم کرد
    تا فتد در ساغر ما عکس روی دلبری
    ساغر از باده لبالب هر زمان خواهیم کرد
    درچنین مجلس که می‌عشق است‌و ساغربیخودی
    نالهٔ مسـ*ـتانه نقل دوستان خواهیم کرد
    تا درین عالم نگردد آشکارا راز ما
    ناگهی رخ را ازین عالم نهان خواهیم کرد
    نزد زلف دلربایش تحفه، دل خواهیم برد
    پیش روی جانفزایش جان فشان خواهیم کرد
    چون بگردانیم رو، زین عالم بی‌آبرو
    روی در روی نگار مهربان خواهیم کرد
    بر سر بازار وصلش جان ندارد قیمتی
    تا نظر در روی خوبش رایگان خواهیم کرد
    سالها در جستجویش دست و پایی می‌زدیم
    چون نشان دیدیم، خود را بی‌نشان خواهیم کرد
    هر چه ما خواهیم کردن او بخواهد غیر آن
    آنچه آن دلبر کند ما خود همان خواهیم کرد
    عراقی هیچ خواهد گفت: اناالحق، این زمان
    بر سر دارش ز غیرت ناگهان خواهیم کرد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    روی ننمود یار چتوان کرد
    نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟
    بر درش هر چه داشتم بردم
    نپذیرفت یار، چتوان کرد؟
    از گل روی یار قسم دلم
    نیست جز خارخار، چتوان کرد؟
    بوده‌ام بر درش عزیز بسی
    گشتم این لحظه خوار، چتوان کرد؟
    بر مراد دلم نمی‌گردد
    گردش روزگار چتوان کرد؟
    غم بسیار هست و نیست دریغ،
    با غمم غمگسار چتوان کرد؟
    از پی صید دل نهادم دام
    لاغر آمد شکار، چتوان کرد؟
    چند باشی، عراقی، از پس دل
    درهم و سوکوار، چتوان کرد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    روی ننمود یار چتوان کرد؟
    چیست تدبیر کار چتوان کرد؟
    در دو چشم پر آب نقش نگار
    چون نگیرد قرار چتوان کرد؟
    در هر آیینه‌ای نمی‌گنجد
    عکس روی نگار چتوان کرد؟
    هر سراسیمه‌ای نمی‌یابد
    بر در وصل بار چتوان کرد؟
    رفت عمرو نرفت در همه عمر
    دست در زلف یار چتوان کرد؟
    کشت ما را به دوستی، چه کنیم
    با چنان دوستدار چتوان کرد؟
    کشتهٔ عشق اوست بر در او
    چون عراقی هزار، چتوان کرد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟
    نگوید: چون شد آخر آن دل بیمار چتوان کرد؟
    تنم از رنج بگدازد، دلم از غم به جان آرد
    چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟
    ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی‌یابد
    بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟
    دلا، بر من همین باشد که جان در راه او بازم
    اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟
    چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی
    بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟
    سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او
    بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟
    چنان نالیدم از شوقش که شد بیدار همسایه
    ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟
    مرا چون نیست از عشقش به جز تیمار و غم روزی
    ضرورت می‌خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟
    عراقی نیک می‌خواهد که فخر عالمی باشد
    ولیکن یار می‌خواهد که باشد عار چتوان کرد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها

    از در یار گذر نتوان کرد
    رخ سوی یار دگر نتوان کرد
    ناگذشته ز سر هر دو جهان
    بر سر کوش گذر نتوان کرد
    زان چنان رخ، که تمنای دل است
    صبر ازین بیش مگر نتوان کرد
    با چنین دیده، که پرخوناب است
    به چنان روی نظر نتوان کرد
    چون حدیث لب شیرینش رود
    یاد حلوا و شکر نتوان کرد
    سخن زلف مشوش بگذار
    دل ازین شیفته‌تر نتوان کرد
    قصهٔ درد دل خود چه کنم؟
    راز خود جمله سمر نتوان کرد
    غم او مایهٔ خوشـی‌ و طرب است
    از طرب بیش حذر نتوان کرد
    گرچه دل خون شود از تیمارش
    غمش از سـ*ـینه به در نتوان کرد
    ابتلایی است درین راه مرا
    که از آن هیچ خبر نتوان کرد
    گفتم: ای دل، بگذر زین منزل
    محنت آباد مقر نتوان کرد
    گفت: جایی که عراقی باشد
    زود از آنجای سفر نتوان کرد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد
    به طعمهٔ پشه عنقا شکار نتوان کرد
    به گفتگو سخن عشق دوست نتوان گفت
    به جست و جو طلب وصل یار نتوان کرد
    بدان مخسب که در خواب روی او بینی
    خیال او بود آن، اعتبار نتوان کرد
    دو چشم تو، خود اگر عاشقی، پر آب بود
    بر آب نقش لطیف نگار نتوان کرد
    به چشم او رخ او بین، به دیدهٔ خفاش
    به آفتاب نظر آشکار نتوان کرد
    به چشم نرگس کوته‌نظر به وقت بهار
    نظارهٔ چمن و لاله‌زار نتوان کرد
    شدم که بـ..وسـ..ـه زنم بر درش ادب گفتا
    به بـ..وسـ..ـه خاک در یار خوار نتوان کرد
    به نیم جان که تو داری و یک نفس که تو راست
    حدیث پیشکشش زینهار نتوان کرد
    چه به که پیش سگان درش فشانی جان
    که این متاع بر آن رخ نثار نتوان کرد
    بلا به پیش خیالش شبی همی گفتم
    که : دشمنی همه با دوستدار نتوان کرد
    بگوی تا نکند زلف تو پریشانی
    که بیش ازین دل ما بی‌قرار نتوان کرد
    به تیغ غمزهٔ خون خوار، جان مجروحم
    هزار بار، به روزی فگار نتوان کرد
    دلی که با غم عشق تو در میان آمد
    بهر گنه ز کنارش کنار نتوان کرد
    بدان که نام وصال تو می‌برم روزی
    به دست هجر مرا جان سپار نتوان کرد
    جواب داد خیالش که، با سلیمانی
    برای مورچه‌ای کارزار نتوان کرد
    میان هجر و وصالش، گر اختیار دهند
    ز هر دو هیچ یکی اختیار نتوان کرد
    رموز عشق، عراقی، مگو چنین روشن
    که راز خویش چنین آشکار نتوان کرد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد
    به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد
    چو در دام سر زلفش همه عالم گرفتار است
    چرا مژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد؟
    خرابی ها کند چشمش که نتوان کرد در عالم
    چه شاید گفت با مـسـ*ـتی که خود را ناتوان سازد؟
    دل و جان همه عالم فدای لعل نوشینش
    که چون جام طرب نوشد دو عالم جرعه‌دان سازد
    غلام آن نگارینم که از رخ مجلس افروزد
    لب او از شکر خنده نوشید*نی عاشقان سازد
    بتی کز حسن در عالم نمی‌گنجد عجب دارم
    که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟
    عراقی، بگذر از غوغا، دلی فارغ به دست آور
    که سیمرغ وصال او در آنجا آشیان سازد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    چنین که غمزهٔ تو خون خلق می‌ریزد
    عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
    فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
    که در میانه یکی گرد برنمی‌خیزد
    ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
    جهان، اگر بتواند، دو اسبه بگریزد
    فروغ عشق تو تا کی روان من سوزد
    فریب چشم تو تا چند خون من ریزد؟
    مرنج، اگر به سر زلف تو در آویزم
    که غرقه هرچه ببیند درو بیاویزد
    تو را، چنان که تویی، تا کسیت نشناسد
    رخ تو هر نفسی رنگ دیگر آمیزد
    اگر چه خون عراقی بریزی از دیده
    به خاکپای تو کز عشق تو نپرهیزد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا