شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,271
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی
هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک
کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟
کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟
دلم، که خون جگر می‌خورد ز دست غمت،
در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک
کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم
مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک
نه هیچ کیسه‌بری همچو طره‌ات طرار
نه هیچ راهزنی همچو غمزه‌ات چالاک
به طره صید کنی صدهزار دل هر دم
به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک
دل عراقی مسکین، که صید لاغر توست
چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
    ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
    به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
    هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک
    گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟
    و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟
    مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟
    فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک
    کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟
    چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک
    ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
    که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک
    اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش
    ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک
    زمینیان همه دامن کشند بر افلاک
    به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت
    شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک
    دل من آینهٔ توست، پاک می‌دارش
    که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک
    لبت تو بر لب من نه، ببار و بـ..وسـ..ـه بده
    چو جان من به لب آمد چه می‌کنم تریاک؟
    به تیر غمزه مرا می‌زنی و می‌ترسم
    که بر تو آید تیری که می زنی بی‌باک
    برای صورت خود سوی من نگاه کنی
    برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک
    مرا به زیور هستی خود بیارایی
    و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک
    اگر نبودی بر من لباس هستی تو
    ز بی‌نیازی تو کردمی گریبان چاک
    مده ز دست به یک بارگی عراقی را
    کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    تنگ آمدم از وجود خود، تنگ
    ای مرگ، به سوی من کن آهنگ
    بازم خر ازین غم فراوان
    فریاد رسم ازین دل تنگ
    تا چند آخر امید یابیم؟
    تا کی به امید بوی یا رنگ؟
    کی بود که ز خود خلاص یابم
    فارغ گردم ز نام و از ننگ؟
    افتادم در خلاب محنت
    افتان خیزان، چو لاشهٔ لنگ
    گر بر در دوست راه جویم
    یک گام شود هزار فرسنگ
    ور جانب خود کنم نگاهی
    در دیدهٔ من فتد دو صد سنگ
    ور در ره راستی روم راست
    چون در نگرم، روم چو خرچنگ
    ور زانکه به سوی گل برم دست
    آید همه زخم خار در چنگ
    دارم گله‌ها، ولی نه از دوست
    از دشمن پر فسون و نیرنگ
    با دوست مرا همیشه صلح است
    با خود بود، ار بود مرا جنگ
    این جمله شکایت از عراقی است

    کو بر تن خود نگشت سرهنگ
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    در جام جهان نمای اول
    شد نقش همه جهان ممثل
    خورشید وجود بر جهان تافت
    گشت آن همه نقش‌ها مشکل
    یک روی و هزار آینه بیش
    یک مجمل و این همه مفصل!
    بگذر تو ازین قیود مشکل
    تا مشکل تو همه شود حل
    هست این همه نقش‌ها و اشکال
    نقش دومین چشم احول
    در نقش دوم اگر ببینی
    رخسارهٔ نقشبند اول
    معلوم کنی که اوست موجود
    یابی همه چیزها مخیل
    اشکال عراقی ار نبودی
    گشتی همه مشکلات منحل
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ای دیده، بدار ماتم دل
    کو در خطری فتاد مشکل
    خون شد ز فراق یار و از یار
    جز خون جگر دگر چه حاصل؟
    عمری بتپید بر در یار
    آن خسته جگر، چو مرغ بسمل
    چون دید به عاقبت که دلدار
    در خانهٔ او نکرد منزل
    دل در پی وصل یار جان داد
    و آن یار نشد، دریغ، حاصل
    بر خاک درش فتاد و جان داد
    آن قطرهٔ خون، که خوانیش دل
    چون یاور نیست بخت با ما
    از بهر چه می‌سرشتمان گل؟
    ای کاش که بود ما نبودی!
    کز بودن ماست کار باطل
    ای یار، مبر ز من به یک بار
    پیوسته ازین شکسته مگسل
    در بحر فراق تو فتادم
    دریاب، مگر فتم به ساحل
    مگذار که هم چنین بماند
    بیچاره عراقی از تو غافل
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    مبند، ای دل، به جز در یار خود دل
    امید از هر که داری جمله بگسل
    ز منزلگاه دونان رخت بربند
    ورای هر دو عالم جوی منزل
    برون کن از درون سودای گیتی
    ازین سودا به جز سودا چه حاصل؟
    منه دل بر چنین محنت سرایی
    که هرگز زو نیابی راحت دل
    دل از جان و جهان بردار کلی
    نخست آنگه قدم زن در مراحل
    که راهی بس خطرناک است و تاریک
    که کاری سخت دشوار است و مشکل
    نمی‌بینی چو روی دوست، باری
    حجابی پیش روی خود فروهل
    ز شوق او تپان می‌باش پیوست
    میان خاک و خون، چون مرغ بسمل
    چو روی حق نبینی دیده بر دوز
    نباید دید، باری، روی باطل
    تو هم بربند بار خود از آنجا
    که همراهانت بربستند محمل
    قدم بر فرق عالم نه، عراقی،
    نمانی تا درینجا پای در گل
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل
    تا به شادی مجلس آراید درو سلطان دل
    هم ز حسن خود پدید آرد بهشت آباد جان
    هم به روی خود برآراید نگارستان دل
    در سرای دل چو سلطان حقیقت بار داد
    صف زدند ارواح عالم گرد شادروان دل
    جسم چبود؟ پرده‌ای پرنقش بر درگاه جان
    جان چه باشد؟ پرده‌داری بر در جانان دل
    عقل هر دم نامه‌ای دیگر نویسد نزد جان
    تا بود فرمان نویسی در بر دیوان دل
    مرغ همت برتر از فردوس اعلی زان پرد
    تا مگر یابد نسیم روضهٔ رضوان دل
    حسن بی‌پایان دل گرد جهان ظاهر شود
    هر که را چشمی بود باشد چو جان حیران دل
    خضر جان گرد سرابستان دل گردد مدام
    تا خورد آب حیات از چشمهٔ حیوان دل
    سر بر آر از جیب وحدت، تا ببینی آشکار
    صدرهٔ نه توی عالم کوته از دامان دل
    ظاهر و باطن نگه کن، اول و آخر ببین
    تا تو را روشن شود کز چیست چار ارکان دل
    طاق ایوانش خم ابروی جانان من است
    قبلهٔ جان من آمد زین قبل ایوان دل
    تا به رنگ خود برآرد هر که یابد در جهان
    شعله‌ای هر دم برافروزد رخ تابان دل
    چون نگار من به هر رنگی بر آید هر زمان
    لاجرم هر دم دگرگون می‌شود الوان دل
    خود دو عالم در محیط دل کم از یک شبنم است
    کی پدید آید نمی در بحر بی‌پایان دل؟
    از بهشت و زینت او در جهان رنگی بود
    کان بهشت آراستند، اعنی سرابستان دل
    بر بساط دل سماط خوشـی‌ گستردند، لیک
    در جهان صاحبدلی کو تا شود مهمان دل؟
    حیف نبود در جهان خوانی چنین آراسته
    وانگهی ما بیخبر از حسن و از احسان دل؟
    از ثنای دل عراقی عاجز آمد بهر آنک
    هر کمالی کان بیندیشد بود نقصان دل
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    اکئوس تلالات بمدام
    ام شموس تهللت بغمام
    از صفای می و لطافت جام
    در هم آمیخت رنگ جام، مدام
    همه‌جا مـسـ*ـت و نیست گویی می
    یا مدام است و نیست گویی جام
    چون هوا رنگ آفتاب گرفت
    رخت برگیرد از میانه ظلام
    چون شب و روز در هم آمیزند
    رنگ و بوی سحر دهند به شام
    جام را رنگ و بوی می دادند
    تا ز ساقی و می دهد اعلام
    رنگ جام ارچه گشت گوناگون
    از چه افتاد بر وی این همه نام؟
    از دو رنگی ماست این همه رنگ
    ورنه یک رنگ بیش نیست مدام
    مجلس آراستند صبح دمی
    تا صبوحی کنند خاصه و عام
    خاص را باده خاصگی دادند
    عام را دردیی به رسم عوام
    عامه از بوی باده مـسـ*ـت شدند
    خاص خود مـسـ*ـت ساقیند مدام
    مـسـ*ـت ساقی به رنگ و بو چه کند؟
    حاضران را چه کار با پیغام؟
    باده‌نوشان، که کار آب کنند،
    خاک را تیزتر کنند مسام
    جرعه‌ای کان ز خاک نیست دریغ
    بر چو من خاکیی چراست حرام؟
    ساقی، ار صاف نیست، دردی ده
    باش، گو، هر چه هست، پخته و خام
    چه شود گر کنی درین مجلس
    ناقصی را به نیم جرعه تمام ؟
    در دو عالم نگنجم از شادی
    گر مرا بوی تو رسد به مشام
    سر این جام و باده کشف کنم
    نزند تا غلط ره اوهام
    باز گویم که: این چه رنگ و چه بوست
    می کدام است و جام باده کدام؟
    بوی وجد است و رنگ نور صفات
    می تجلی ذات و جام کلام
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    از دل و جان عاشق زار توام
    کشتهٔ اندوه و تیمار توام
    آشتی کن بامن، آزرمم بدار،
    من نه مرد جنگ و آزار توام
    گر گناهی کرده‌ام بر من مگیر
    عفو کن، من خود گرفتار توام
    شاید ار یکدم غم کارم خوری
    چون که من پیوسته غمخوار توام
    حال من می‌پرس گـه گاهی به لطف
    چون که من رنجور و بیمار توام
    چون عراقی نیستم فارغ ز تو
    روز و شب جویای دیدار توام
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا