شعر غزلیات خاقانی

  • شروع کننده موضوع .: Mati :.
  • بازدیدها 4,695
  • پاسخ ها 242
  • تاریخ شروع

sa.Aghakeshizadeh🌙

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/28
ارسالی ها
1,300
امتیاز واکنش
5,175
امتیاز
696
محل سکونت
تبریز
فروغ جمالت نظر برنتابد

صفات خیالت خبر برنتابد

به کوی تو از زحمت عاشقانت

نسیم سحرگه گذر برنتابد

به بازار تو مشتری بی‌بصر به

که جانان خریدن بصر برنتابد

بلائی که از عشقت آمد به رویم

قضا برنگیرد قدر برنتابد

به هر زشتی از عشق تو برنگردم

که از عشق خوبان حذر برنتابد

برآنی که خونم بریزی و سهل است

چه عاشق بود کاینقدر برنتابد

مکن هیچ تقصیر در کشتن من

که کار عزیزان خطر برنتابد

به بـ..وسـ..ـه لبت را کند رنجه نی‌نی

که درد سر او نظر برنتابد

به کامت ز تنگی سخن در نگنجد

میان تو جان را کمر برنتابد

به جان و سر تو که خاقانی از تو

به جان گر کنی حکم سر برنتابد

سگ توست خاقانی اینک به داغت

چنان دان که داغ دگر برنتابد
 
  • لایک
واکنش ها: Al12
  • پیشنهادات
  • sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    خوی او از خام‌کاری کم نکرد

    سـ*ـینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد

    دشمنان با دشمنان از شرم خلق

    آشتی رنگی کنند آنهم نکرد

    از مکن گفتن زبانم موی شد

    او هنوز از جور موئی کم نکرد

    روزی از روی خودم چون روی خود

    جان غم پرورد را خرم نکرد

    سـ*ـینه‌ام زان پس که چون گوهر بسفت

    چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد

    عشق او تا بر سر من آب خورد

    آب خورد جانم الا غم نکرد

    در جفا هم جنس عالم بود لیک

    آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد

    خار غم در راه خاقانی نهاد

    وز پی برداشتن قد خم نکرد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد

    عین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد

    ماه منی و ماه را چرخ فدای تو دهد

    گر به دیار دشمنان وقت زوال تو رسد

    چشم زمانه را فلک میل زوال درکشد

    گر نظر گزند او سوی جمال تو رسد

    یافتن وصال تو کار نه چون منی بود

    دولت دیگری طلب کو به وصال تو رسد

    چشم من ار هزار سال از پی روی تو دود

    گر برسد به عاقبت هم به خیال تو رسد

    دیدهٔ خاقنی اگر لاف جمال تو زند

    کس نکند قبول ازو کان به مثال تو رسد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد

    یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد

    کس چون تو نشان ندهد در کل جهان لیکن

    چون این دل هر جائی هر جای بسی باشد

    بر پای تو سر دارم گر سر خطری دارد

    وصل تو به دست آرم گر دسترسی باشد

    از خاک سر کویت خالی نشوم یک شب

    گر بر سر هر سنگی حالی عسسی باشد

    ز آنجا که توئی تا من صد ساله ره است الحق

    ز اینجا که منم تا تو منزل نفسی باشد

    از زحمت خاقانی مازار که بد نبود

    گر خوان وصالت را چون او مگسی باشد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    با یاد تو زهر بر شکر خندد

    با روی تو شام بر سحر خندد

    درماه نو از چه روی می‌خندی

    کان روی به آفتاب برخندد

    عاشق همه زهر خندد از عشقت

    گر عشق این است ازین بتر خندد

    آنجا که تو تیر غمزه اندازی

    آفاق بر آهنین سپر خندد

    و آنجا که من از جگر کشم آهی

    عشاق بر آتش سقر خندد

    من در غم تو عقیق می‌گریم

    دانم که عقیق تو شکر خندد

    چون لعل تو بیند اشک خاقانی

    از شرم چو گل به پوست درخندد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    جانا لب تو پیش‌کش از ما چه ستاند

    اینک سر و زر نقد دگر تا چه ستاند

    مائیم و دلی جوجو از اندیشهٔ عشقت

    عشقت به یکی جو چه دهد یا چه ستاند

    عشق تو به منشور کهن جان ستد از من

    یارب چو شود تازه به طغرا چه ستاند

    امروز جهان بستد و ما را غم این نیست

    ما را غم آن است که فردا چه ستاند

    گیرم که عروس غم تو نامزد ماست

    وصل تو ز ما خط تبرا چه ستاند

    چون تافتگی تب خاقانی از اینجاست

    دل مهر تب او ز دگر جا چه ستاند
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    مهر تو بر دیگران نتوان نهاد

    گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد

    مایهٔ من کیمیای عشق توست

    مایه در وجه زیان نتوان نهاد

    دست دست توست و جان ماوای تو

    پای صورت در میان نتوان نهاد

    بارها گفتی که بوسی بخشمت

    تا نبخشی، دل بر آن نتوان نهاد

    بر جهان گفتی که دل باید نهاد

    بر تو بتوان، بر جهان نتوان نهاد

    گر زمانه داد ندهد یا فلک

    بر تو جرم این و آن نتوان نهاد

    با زمانه پنجه درنتوان فکند

    بر فلک هم نردبان نتوان نهاد

    تا به کوی توست خاقانی مقیم

    رخت او بر آستان نتوان نهاد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود

    کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود

    لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد

    گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود

    دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون

    سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود

    ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید

    اشک ز چشمم گشاد مایهٔ اشک است دود

    عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل

    باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود

    کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن

    گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود

    چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید

    فتنهٔ خاقانی است این دل کور کبود
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    مرا وصلت به جانی برنیاید

    تو را صد جان به چشم اندر نیاید

    به دیداری قناعت کردم از دور

    که تو ماهی و مه در برنیاید

    بدان شرطی فروشد دل به کویت

    که تا جان برنیاید، برنیاید

    تو خود دانی که آن دل کو تو را خواست

    برای خشک جانی برنیاید

    به میدان هوا در تاختم اسب

    به اقبالت مگر در سر نیاید

    اگر روزم فرو شد در غم تو

    فرو شو گو قیامت برنیاید

    بد آمد حال خاقانی ز عشقت

    سپاسی دارد ار بدتر نیاید
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد

    جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد

    عقل کو غاشیهٔ عشق تو بر دوش گرفت

    گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد

    باد کو خاک کف پای تو را بـ..وسـ..ـه دهد

    سر فرو نارد تا افسر سلطان نبرد

    گرچه هستند به فردوس بسی خاتونان

    تا تو را بیند رضوان غم ایشان نبرد

    در میان دل و دین حاصل عشاق تو چیست

    که چو حکم تو درآید ز میان آن نبرد

    آهوی غمزهٔ تو دم نزند تا به فریب

    مهرهٔ صابری از بازوی شیران نبرد

    اشک آن طایفه طوفان دگر گشت ولیک

    عشق نوح است که اندیشهٔ طوفان نبرد

    هر خسی وصل تو نایافته گر لاف زند

    با تو زان لاف زدن گوی ز میدان نبرد

    غول بر خویشتن از خضر نهد نام چه سود

    که خدایش به سرچشمهٔ حیوان نبرد

    نیست در حضرت زلف تو مرا باک رقیب

    خاصهٔ خلوت شه طاعت دربان نبرد

    تو به حمد الله چون بر سر پیمان منی

    کس دگر کار مرا از سر و سامان نبرد

    جمعی از قهر قضا فرقت ما می‌خواهند

    هان و هان تات قضا از سر پیمان نبرد

    جان خاقانی کز ملک وصالت شاد است

    به جوی پاک همه ملکت خاقان نبرد
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,270
    بالا