شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,277
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است
روی بنمای، تا نظاره کنم
کارزوی من از جهان این است
دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است
بی‌رخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است
گـه گهی یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است
دل به تو دادم و ندانستم
که تو را کبر و ناز چندین است
بنوازی و پس بیازاری
آخر، ای دوست این چه آیین است؟
کینه بگذار و دلنوازی کن
که عراقی نه در خور کین است
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا ای دوست
    مکن، مکن، به کف‌اند هم رها ای دوست
    برس، که بی‌تو مرا جان به لب رسید، برس
    بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست
    بیا، که بی‌تو مرا برگ زندگانی نیست
    بیا، که بی‌تو ندارم سر بقا ای دوست
    اگر کسی به جهان در، کسی دگر دارد
    من غریب ندارم مگر تو را ای دوست
    چه کرده‌ام که مرا مبتلای غم کردی؟
    چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟
    کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟
    که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست
    بگفت دشمن بدگو ز دوستان مگسل
    برغم دشمن شاد از درم درآ ای دوست
    از آن نفس که جدا گشتی از من بی‌دل
    فتاده‌ام به کف محنت و بلا ای دوست
    ز دار ضرب توام سکه بر وجود زده
    مرا بر آتش محنت میازما ای دوست
    چو از زیان منت هیچگونه سودی نیست
    مخواه بیش زیان من گدا ای دوست
    ز لطف گرد دل بی‌غمان بسی گشتی
    دمی به گرد دل پر غمان برآ ای دوست
    ز شادی همه عالم شدست بیگانه
    دلم که با غم تو گشت آشنا ای دوست
    ز روی لطف و کرم شاد کن بروی خودم
    که کرد بار غمت پشت من دوتا ای دوست
    ز همرهی عراقی ز راه واماندم
    ز لطف بر در خویشم رهی‌نما ای دوست
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    کی ببینم چهرهٔ زیبای دوست؟
    کی ببویم لعل شکرخای دوست؟
    کی درآویزم به دام زلف یار؟
    کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟
    کی برافشانم به روی دوست جان؟
    کی بگیرم زلف مشک‌آسای دوست؟
    این چنین پیدا، ز ما پنهان چراست؟
    طلعت خوب جهان پیمای دوست
    همچو چشم دوست بیمارم، کجاست
    شکری زان لعل جان‌افزای دوست؟
    در دل تنگم نمی‌گنجد جهان
    خود نگنجد دشمن اندر جای دوست
    دشمنم گوید که: ترک دوست گیر
    من به رغم دشمنان جویای دوست
    چون عراقی، واله و شیدا شدی

    دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
    یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
    در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
    یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
    من رفته از میانه و او در کنار من
    با آن نگار خوشـی‌ بدینسانم آرزوست
    جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید
    بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست
    گر بـ..وسـ..ـه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم
    طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست
    یک بار بـ..وسـ..ـه‌ای ز لب تو ربوده‌ام
    یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست
    ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم
    عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست
    وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست
    دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست
    بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل
    پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست
    سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
    خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست
    ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست
    در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست
    درد دل عراقی و درمان من تویی
    از درد بس ملولم و درمانم آرزوست
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
    جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
    این چشم جهان بین مرا در همه عالم
    جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست
    وین جان من سوخته را جز سر زلفت
    اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست
    یک لحظه غمت از دل من می‌نشود دور
    گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست
    یک بـ..وسـ..ـه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
    فرمود فراق تو که: فرمای، دگر نیست
    هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
    لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
    عشاق تو گرچه همه شیرین سخنانند
    لیکن چو عراقیت شکرخای دگر نیست
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    هر دلی کو به عشق مایل نیست
    حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست
    زاغ گو، بی‌خبر بمیر از عشق
    که ز گل عندلیب غافل نیست
    دل بی‌عشق چشم بی‌نور است
    خود بدین حاجت دلایل نیست
    بیدلان را جز آستانهٔ عشق
    در ره کوی دوست منزل نیست
    هر که مجنون نشد درین سودا
    ای عراقی، بگو که: عاقل نیست
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ساقی، ار جام می، دمادم نیست
    جان فدای تو، دردیی کم نیست
    من که در میکده کم از خاکم
    جرعه‌ای هم مرا مسلم نیست
    جرعه‌ای ده، مرا ز غم برهان
    که دلم بی‌نوشید*نی خرم نیست
    از خودی خودم خلاصی ده
    کز خودم زخم هست مرهم نیست
    چون حجاب من است هستی من
    گر نباشد، مباش، گو: غم نیست
    ز آرزوی دمی دلم خون شد
    که شوم یک نفس درین دم نیست
    بهر دل درهم و پریشانم
    چه کنم؟ کار دل فراهم نیست
    خوشدلی در جهان نمی‌یابم
    خود خوشی در نهاد عالم نیست
    در جهان گر خوشی کم است مرا
    خوش از آنم که ناخوشی هم نیست
    کشت امید را، که خشک بماند
    بهتر از آب چشم من نم نیست
    ساقیا، یک دمم حریفی کن
    کین دمم جز تو هیچ همدم نیست
    ساغری ده، مرا ز من برهان
    که عراقی حریف و محرم نیست
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    عشق سیمرغ است، کورا دام نیست
    در دو عالم زو نشان و نام نیست
    پی به کوی او همانا کس نبرد
    کاندر آن صحرا نشان گام نیست
    در بهشت وصل جان‌افزای او
    جز لب او کس رحیق آشام نیست
    جمله عالم جرعه چین جام اوست
    گرچه عالم خود برون از جام نیست
    ناگه ار رخ گر براندازد نقاب
    سر به سر عالم شود ناکام، نیست
    صبح و شامم طره و رخسار اوست
    گرچه آنجا کوست صبح و شام نیست
    ای صبا، گر بگذری در کوی او
    نزد او ما را جزین پیغام نیست:
    کای دلارامی که جان ما تویی
    بی تو ما را یک نفس آرام نیست
    هرکسی را هست کامی در جهان
    جز لبت ما را مراد و کام نیست
    هر کسی را نام معشوقی که هست
    می‌برد، معشوق ما را نام نیست
    تا لب و چشم تو ما را مـسـ*ـت کرد
    نقل ما جز شکر و بادام نیست
    تا دل ما در سر زلف تو شد
    کار ما جز با کمند و دام نیست
    نیک بختی را که در هر دو جهان
    دوستی چون توست دشمن کام نیست
    با عراقی دوستی آغاز کن
    گر چه او در خورد این انعام نیست
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دل، که دایم عشق می‌ورزید رفت
    گفتمش: جانا مرو، نشنید رفت
    هر کجا بوی دلارامی شنید
    یا رخ خوب نگاری دید رفت
    هرکجا شکرلبی دشنام داد
    یا نگاری زیر لب خندید رفت
    در سر زلف بتان شد عاقبت
    در کنار مهوشی غلتید رفت
    دل چو آرام دل خود بازیافت
    یک نفس با من نیارامید رفت
    چون لب و دندان دلدارم بدید
    در سر آن لعل و مروارید رفت
    دل ز جان و تن کنون دل برگرفت
    از بد و نیک جهان ببرید رفت
    عشق می‌ورزید دایم، لاجرم
    در سر چیزی که می‌ورزید رفت
    باز کی یابم دل گم گشته را؟
    دل که در زلف بتان پیچید رفت
    بر سر جان و جهان چندین ملرز
    آنکه شایستی بدو لرزید رفت
    ای عراقی، چند زین فریاد و سوز؟
    دلبرت یاری دگر بگزید رفت
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!
    چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت
    بر دل ما گـه گهی، داشت خیالی گذر
    نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت
    دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل
    غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟
    دیدهٔ گریان مگر بر جگر آبی زند؟
    کاتش سودای او در دل شیدا گرفت
    خوش سخنی داشتم، با دل پردرد خویش
    لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفت
    دین و دل و هوش من هر سه به تاراج برد
    جان و تن و هرچه بود جمله به یغما گرفت
    هجر مگر در جهان هیچ کسی را نیافت
    کز همه وامانده‌ای، هیچکسی را گرفت
    هیچ کسی در جهان یار عراقی نشد
    لاجرمش عشق یار، بی‌کس و تنها گرفت
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا