متون ادبی کهن غزلیات صبوحی

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
بار دگر به کوچهٔ رندان گذر کنیم

تا بشکنیم توبه و سجّاده تر کنیم

یک جرعه در کشیم از آن داروی نشاط

چندین هزار وسوسه از سر بدر کنیم

دل را بدست مطرب و معشوق می‌دهیم

فارغ ز فکر نیک و بد و خیر و شر کنیم

ما کیستیم و قوّت تدبیر ما کدام

تا ادعای دفع قضا و قدر کنیم

زاهد بما نصیحت بیهوده می‌دهد

کز باده بگذریم و ز ساقی حذر کنیم

با اختلاف مبدأ برهان ما و شیخ

این تجربت نباید بار دگر کنیم

یکباره راه زهد سپردیم و گم شدیم

بار دگر صبوحی از این ره گذر کنیم
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    وقت آنست که از خانه به بازار شویم

    خرقه و سبحه فروشیم و بخمّار شویم

    قدحی باده بنوشیم چه هوشیار، چه مـسـ*ـت

    همچنان از در خمّار به گلزار شویم

    صبحگاهان بنشانیم ز سر رنج خمـار

    بعیادت بسر نرگس بیمار شویم

    با پریروی پریزاد به گلگشت بهار

    ناپدید از نظر خلق بیک بار شویم

    بلبل آشفته و مسـ*ـتانه سراید غزلی

    مـسـ*ـت و آشفتهٔ آن بادهٔ گلنار شویم

    واعظ شهر اگر منکر می خوردن ماست

    ما هم از گفتهٔ او بر سر انکار شویم

    محتسب گر نکند حلم و صفا با رندان

    با دف و چنگ و نی‌اش در صف پیکار شویم

    سودی از گفته ندیدیم مگر تا قدری

    لب ز گفتار ببندیم و بکردار شویم

    گوهر بحر عطائیم چو خود نشناسیم

    گوهر خویش ز بیگانه خریدار شویم

    ای صبوحی طلب عشق ز بیگانه مکن

    می‌توانیم که اندر طلب یار شویم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن

    یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن

    برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود

    فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن

    چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند

    سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن

    اندر خرامشهای تو از طرف بستان می‌فتد

    سرو از قد و آب از روش، رنگ از گل و حالت ز من

    ببرید خیاط ازل دو جامه بر اندام ما

    بهر تو گلگون قبا، وز بهر من خونین کفن

    هر گـه که بنشینی ز پا، برگرد سر می‌گرددت

    شمع از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن

    از وصف آن خورشید رو، پرسد صبوحی گفتمش:

    رخساره مه، زلفان سیه، چشمان غزال، ابرو ختن
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    توئی در ملک جان، جان و چه جانی؟ جان مهرویان

    تو سروی و قدت محشر، چه محشر؟ محشر دوران

    جمالت مجمع ما شد، چه مجمع؟ مجمع خوبان

    چه خوبی؟ خوبی یوسف، چه یوسف؟ یوسف کنعان

    بود چشمت یکی جادو، چه جادو؟ جادوی کافر

    چه کافر؟ کافر رهزن، چه رهزن؟ رهزن ایمان

    دهان تو بود غنچه، چه غنچه؟ غنچهٔ دلکش

    چه دلکش؟ دلکش و خرّم، چه خرّم؟ خرّم و خندان

    چه جانسوز است بر آتش، چه آتش؟ آتش محنت

    چه محنت؟ محنت دوری، چه دوری؟ دوری جانان

    سر کویت بود کعبه، چه کعبه؟ کعبهٔ مردم

    چه مردم؟ مردم دیده، چه دیده؟ دیدهٔ گریان

    صبوحی تا شدت بنده، چه بنده؟ بندهٔ بیدل

    چه بیدل؟ بیدلِ عاشق، چه عاشق؟ عاشق حیران
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ره دل را بتا، زان شوخ چشم مـسـ*ـت رهزن زن

    به عیاری زلفت، خویش را غافل به مخزن زن

    نقاب پرنیان را برفکن از چهر آذرگون

    شرر از چشمهٔ خورشیدوش، بر مرد و بر زن زن

    رقیب بوالهوس در بزم، از روزن نظر دارد

    کمان ابرو! خدنگی بر دو چشمانش ز روزن زن

    اگر خواهی بتا! شیرین مذاق عاشقانست را

    ز قند لعل خود کام صبوحی را یک ارزن زن
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من

    بی‌خبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من

    چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت

    مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من

    اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود

    که گرفتار دو صد سحر و فسون شد دل من؟

    آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید

    عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من

    بعد مرگ من اگر بر سر خاکم گذری

    دهمت شرح، که از دست تو، چون شد دل من

    سالها سخت تر از کوه گران بود ولیک

    در سر عشق تو بی صبر و سکون شد دل من

    نقطهٔ خال تو تا دید به پرگار وجود

    یکسر از دایرهٔ عقل، برون شد دل من
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    آسمان گر ز گریبان، قمر آورده برون

    از گریبان تو، خورشید سر آورده برون

    به تماشای خط و خال رخ چون قمرت

    دلم از روزنهٔ دیده، سر آورده برون

    از بناگوش و خط سبز تو بس در عجبم

    کز کجا برگ گلی مشک تر آورده برون

    کوری منکر شقّ القمر ختم رسل

    ابرویت معجز شقّ القمر آورده برون

    سرو قد، سین زنخدان تو دیدم، گفتم

    چشم بد دور، که سروی ثمر آورده برون

    گندم خال تو ای حور بهشتی طلعت

    به خدا از همه عالم، پدر آورده برون

    تا زبانش نمکی، شهد لبش کی دانی

    که چه شیرین ز نمک نیشکر آورده برون

    ای معلّم! به جز عاشق کُشی و دل شکنی

    از دبستان چه هنر این پسر آورده برون

    کمر از کوه برون آید و این ترک پسر

    از کجا این همه کوه از کمر آورده برون

    چو پر و بال کبوتر، هنر شاعری ام

    تا به کوی تو رسد، بال و پر آورده برون

    تیره کرده است صبوحی رخ آفاق، چو شب

    بس که در هجر تو، آه از جگر آورده برون
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این

    گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این

    نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این

    همای حُسن پریده است و سایهٔ پرش است این

    ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان

    که این قتیل نگاه منست و خنجرش است این

    کتاب نیست که می‌خواند آن نگار به مکتب

    کند حساب شهیدان خویش و دفترش است این

    نشان آبله دیدم به روی یار بگفتم

    قسم به آیهٔ رحمت که اصل جوهرش است این

    هزار مرتبه بر قبر من گذشت و نگفتا

    که این شهید، شهید من است و مقبرش است این

    نظر در آینه کرد آن نگار رو با خود گفت!

    خوشا بحال دل عاشقی که دلبرش است این
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    زلفت از سنبل تر سر زده بر طرف چمن

    کاکلت بسته صف از ملک حبش لشکر چین

    در ختا و ختن ای خسرو خوبان جهان

    چون تو شوخی نبود در همهٔ چین و ماچین

    لب من با لب تو نرد ببوسی میباخت

    لب لشکر شکنت گفت که بردی بر چین

    خواستم جوهر هندو ز لبت بر چینم

    لب تو گفت بچین، غمزهٔ تو گفت مچین

    من از این چین و مچین، واله و شیدا چکنم

    سر زلف بت شکر شکنت بـرده ز چین

    از گل روش صبوحی چه تمنّا داری

    غنچه این لحظه تو از باغ وصالش برچین
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    فصل بهار شد، بیا تا به خُم آوریم رو،

    کز سر شط خُم کِشیم آب طَرَب سبو سبو

    گریه نمی‌دهد امان تا به تو من بیان کنم

    قصهٔ جور زلف تو، نکته به نکته مو به مو

    دعوی حسن می‌کند، چهرهٔ گل به گلستان

    یار کجاست تا شود پیش حریف روبرو

    راندهٔ دیر و کعبه ام، نیست به هر طرف نظر

    چون نشود ستاره جو کوچه به کوچه، کو به کو

    بوی عبیر زلف تو، در پس پرده خیال

    کرده ز چشم تو نهان، غنچه مثال توبتو

    هان ز جفای دوستان رفته صبوحی غمین

    چون نرود ز دست غم، خانه به خانه سو به سو
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,271
    بالا