شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,270
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
ای مطرب درد، پرده بنواز
هان! از سر درد در ده آواز
تا سوخته‌ای دمی بنالد
تا شیفته‌ای شود سرافراز
هین! پرده بساز و خوش همی سوز
کان یار نشد هنوز دمساز
دلدار نساخت، چون نسوزم؟
سوزم، چو نساخت محرم راز
ماتم زده‌ام، چرا نگریم؟
محنت زده‌ام، چه می‌کنم ناز؟
ای یار، بساز تا بسوزم
یا با سوزم بساز و بنواز
یک جرعه ز جام عشق در ده
تا بو که رهانیم ز خود باز
ور سوختن من است رایت
من ساخته‌ام، بسوز و بگداز
گر یار نساخت، ای عراقی،
خیز از سر سوز نوحه آغاز
در درد گریز، کوست همدم
با سوز بساز، کوست همساز
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    چون تو کردی حدیث عشق آغاز
    پس چرا قصه شد دگرگون باز؟
    من ز عشق تو پرده بدریده
    تو نشسته درون پرده به ناز
    تو ز من فارغ و من از غم تو
    کرده هر لحظه نوحه‌ای آغاز
    من چو حلقه بمانده بر در تو
    کرده‌ای در به روی بنده فراز
    آمدم با دلی و صد زاری
    بر در لطف تو، ز راه نیاز
    من از آن توام، قبولم کن
    از ره لطف یکدمم بنواز
    آمدم بر درت به امیدی
    ناامیدم ز در مگردان باز

     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    از غم عشقت جگر خون است باز
    خود بپرس از دل که او چون است باز؟
    هر زمان از غمزهٔ خونریز تو
    بر دل من صد شبیخون است باز
    تا سر زلف تو را دل جای کرد
    از سرای عقل بیرون است باز
    حال دل بودی پریشان پیش ازین
    نی چنین درهم که اکنون است باز
    از فراق تو برای درد دل
    صد بلا و غصه معجون است باز
    تا جگر خون کردی، ای جان، ز انتظار
    روزی دل، بی‌جگر خون است باز
    از برای دل ببار، ای دیده خون
    زان که حال او دگرگون است باز
    گر چه می‌کاهد غم تو جان و دل
    لیک مهرت هر دم افزون است باز
    من چو شادم از غم و تیمار تو
    پس عراقی از چه محزون است باز؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
    کار با پیک و پیام افتاد باز
    من چه دانم در میان دوستان
    دشمن بد گو کدام افتاد باز؟
    این همی دانم که گفت و گوی ما
    در زبان خاص و عام افتاد باز
    عاشق دیوانه نامم کرده‌اند
    بر من آخر این چه نام افتاد باز؟
    روز بخت من چو شب تاریک شد
    صبح امیدم به شام افتاد باز
    توسن دولت، که بودی رام من
    آن هم‌اکنون بدلگام افتاد باز
    باز اقبال از کف من بر پرید
    زاغ ادبارم به دام افتاد باز
    مجلس خوشـی‌ دل‌افروز مرا
    باطیه بشکست و جام افتاد باز
    در گلستان می‌گذشتم صبحدم
    بوی یارم در مشام افتاد باز
    در سر سودای زلفش شد دلم
    مرغ صحرایی به دام افتاد باز
    تا بدیدم عکس او در جام می
    در سرم سودای خام افتاد باز
    تا چشیدم جرعه‌ای از جام می
    در دلم مهر مدام افتاد باز
    من چو از سودای خوبان سوختم
    پس عراقی از چه خام افتاد باز؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بی‌جمال تو، ای جهان افروز
    چشم عشاق، تیره بیند روز
    دل به ایوان عشق بار نیافت
    تا به کلی ز خود نکرد بروز
    در بیابان عشق پی نبرد
    خانه پرورد لایجوز و یجوز
    چه بلا بود کان به من نرسید؟
    زین دل جانگداز درداندوز
    عشق گوید مرا که: ای طالب
    چاک زن طیلسان و خرقه بسوز
    دگر از فهم خویش قصه مخوان
    قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز
    بنشان، ای عراقی، آتش خویش
    پس چراغی ز عشق ما افروز
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    ر ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز
    در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز
    وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز
    هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز
    هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز
    آن دل که به رخسار تو دزدیده نظر کرد
    او را به سر زلف نگونسار درآویز
    و آن جام که به دام سر زلف تو درافتاد
    قیدش کن و بسپار بدان غمزهٔ خونریز
    در شهر ز عشق تو بسی فتنه و غوغاست
    از خانه برون آ، بنشان شور شغب خیز
    چون طینت من از می مهر تو سرشتند
    کی توبه کنم از می ناب طرب انگیز؟
    ای فتنه، که آموخت تو را کز رخ چون ماه
    بفریب دل اهل جهان ناگه و بگریز؟
    خواهی که بیابی دل گم کرده، عراقی؟
    خاک در میخانه به غربال فرو بیز
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    در بزم قلندران قلاش
    بنشین و نوشید*نی نوش و خوش باش
    تا ذوق می و خمـار یابی
    باید که شوی تو نیز قلاش
    در صومعه چند خود پرستی؟
    رو باده‌پرست شو چو اوباش
    در جام جهان‌نمای می بین
    سر دو جهان، ولی مکن فاش
    ور خود نظری کنی به ساقی
    سرمست شوی ز چشم رعناش
    جز نقش نگار هر چه بینی
    از لوح ضمیر پاک بخراش
    باشد که ببینی، ای عراقی،
    در نقش وجود خویش نقاش
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    تماشا می‌کند هر دم دلم در باغ رخسارش
    به کام دل همی نوشد می لعل شکر بارش
    دلی دارم، مسلمانان، چو زلف یار سودایی
    همه در بند آن باشد که گردد گرد رخسارش
    چه خوش باشد دل آن لحظه! که در باغ جمال او
    گهی گل چیند از رویش، گهی شکر ز گفتارش
    گهی در پای او غلتان چو زلف بی‌قرار او
    گـه‌از خال لبش سرمست همچون چشم خونخوارش
    از آن خوشتر تماشایی تواند بود در عالم
    که بیند دیدهٔ عاشق به خلوت روی دلدارش؟
    چنان سرمست شد جانم ز جام عشق جانانم
    که تا روز قیامت هم نخواهی یافت هشیارش
    بهار و باغ و گلزار عراقی روی جانان است
    ز صد خلد برین خوشتر بهار و باغ و گلزارش
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
    ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش
    سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم
    به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش
    سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن
    نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
    چون نبات می‌گدازم، همه شب، در آب دیده
    به امید آنکه یابم شکر از دهان تنگش
    بروم، ز چشم مستش نظری تمام گیرم
    که بدان نظر ببینم رخ خوب لاله رنگش
    چو کمان ابروانش فکند خدنگ غمزه
    چه کنم که جان نسازم سپر از پی خدنگش؟
    زلبش عناب، یارب، چه خوش است!صلح اوخود
    بنگر چگونه باشد؟ چو چنین خوش است جنگش
    دلم آینه است و در وی رخ او نمی‌نماید
    نفسی بزن، عراقی، بزدا به ناله زنگش
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
    نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش
    لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او
    رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش
    لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی
    شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش
    به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن
    سپرش تن است، ترسم که بدور رسد خدنگش
    چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم
    که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش
    منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم
    منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش
    ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی
    پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا