شعر غزلیات حافظ

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863
غزل شمارهٔ ۴۰۰

بالابلند عشـ*ـوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشـ*ـوقه باز من

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد
محراب ابروی تو حضور نماز من

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من

مـسـ*ـت است یار و یاد حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من

نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود
هم مـسـ*ـتی شبانه و راز و نیاز من

حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۱

    چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
    ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من

    روی رنگین را به هر کس می‌نماید همچو گل
    ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من

    چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
    گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من

    او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
    کام بستانم از او یا داد بستاند ز من

    گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
    بس حکایت‌های شیرین باز می‌ماند ز من

    گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
    ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

    دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید
    کو به چیزی مختصر چون باز می‌ماند ز من

    صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
    عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۲

    نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
    عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین

    عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
    گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین

    حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست
    جان صد صاحب دل آن جا بسته یک مو ببین

    عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند
    ای ملامتگو خدا را رو مبین آن رو ببین

    زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهاد
    با هواداران ره رو حیله هندو ببین

    این که من در جست و جوی او ز خود فارغ شدم
    کس ندیده‌ست و نبیند مثلش از هر سو ببین

    حافظ ار در گوشه محراب می‌نالد رواست
    ای نصیحتگو خدا را آن خم ابرو ببین

    از مراد شاه منصور ای فلک سر برمتاب
    تیزی شمشیر بنگر قوت بازو ببین
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۳

    نوشید*نی لعل کش و روی مه جبینان بین
    خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

    به زیر دلق ملمع کمندها دارند
    درازدستی این کوته آستینان بین

    به خرمن دو جهان سر فرو نمی‌آرند
    دماغ و کبر گدایان و خوشه چینان بین

    بهای نیم کرشمه هزار جان طلبند
    نیاز اهل دل و ناز نازنینان بین

    حقوق صحبت ما را به باد داد و برفت
    وفای صحبت یاران و همنشینان بین

    اسیر عشق شدن چاره خلاص من است
    ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین

    کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست
    صفای همت پاکان و پاکدینان بین


     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۴

    می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
    بر در میکده می کن گذری بهتر از این

    در حق من لبت این لطف که می‌فرماید
    سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این

    آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید
    گو در این کار بفرما نظری بهتر از این

    ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
    برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این

    دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
    مادر دهر ندارد پسری بهتر از این

    من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بـ*ـوس
    بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این

    کلک حافظ شکرین میوه نباتیست بچین
    که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۵

    به جان پیر خرابات و حق صحبت او
    که نیست در سر من جز هوای خدمت او

    بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
    بیار باده که مستظهرم به همت او

    چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
    که زد به خرمن ما آتش محبت او

    بر آستانه میخانه گر سری بینی
    مزن به پای که معلوم نیست نیت او

    بیا که دوش به مـسـ*ـتی سروش عالم غیب
    نوید داد که عام است فیض رحمت او

    مکن به چشم حقارت نگاه در من مـسـ*ـت
    که نیست معصیت و زهد بی مشیت او

    نمی‌کند دل من میل زهد و توبه ولی
    به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او

    مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
    مگر ز خاک خرابات بود فطرت او
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۶

    گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
    از ماه ابروان منت شرم باد رو

    عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
    غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو

    مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
    کان جا هزار نافه مشکین به نیم جو

    تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
    آن گـه عیان شود که بود موسم درو

    ساقی بیار باده که رمزی بگویمت
    از سر اختران کهن سیر و ماه نو

    شکل هلال هر سر مه می‌دهد نشان
    از افسر سیامک و ترک کلاه زو

    حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
    درس حدیث عشق بر او خوان و ز او شنو
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۷

    مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
    یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

    گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
    گفت با این همه از سابقه نومید مشو

    گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
    از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

    تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
    تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو

    گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
    دور خوبی گذران است نصیحت بشنو

    چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
    بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو

    آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
    خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو

    آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
    حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۸

    ای آفتاب آینه دار جمال تو
    مشک سیاه مجمره گردان خال تو

    صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
    کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو

    در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
    یا رب مباد تا به قیامت زوال تو

    مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
    طغرانویس ابروی مشکین مثال تو

    در چین زلفش ای دل مسکین چگونه‌ای
    کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو

    برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
    ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو

    تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
    کو عشـ*ـوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو

    تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان
    کو مژده‌ای ز مقدم عید وصال تو

    این نقطه سیاه که آمد مدار نور
    عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو

    در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
    شرح نیازمندی خود یا ملال تو

    حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
    سودای کج مپز که نباشد مجال تو
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۰۹

    ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
    خورشید سایه پرور طرف کلاه تو

    نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام
    ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

    خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال
    از دل نیایدش که نویسد گـ ـناه تو

    آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی
    زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو

    با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم
    از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو

    یاران همنشین همه از هم جدا شدند
    ماییم و آستانه دولت پناه تو

    حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت
    آتش زند به خرمن غم دود آه تو
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,273
    بالا