شعر غزلیات عراقی

  • شروع کننده موضوع Ayt@z
  • بازدیدها 1,268
  • پاسخ ها 159
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
شق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟
با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟
با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد؟
در بارگاه دردت درمان چه راه یابد؟
با جلوه‌گاه وصلت هجران چه کار دارد؟
با سوز بی‌دلانت مالک چه طاقت آرد؟
با خوشـی‌ عاشقانت رضوان چه کار دارد؟
گرنه گریخت جانم از پرتو جمالت
در سایهٔ دو زلفت پنهان چه کار دارد؟
چون در پناه وصلت افتاد جان نگویی:
هجری بدین درازی با جان چه کار دارد؟
گر در خورت نیابم، شاید، که بر سماطت
پوسیده استخوانی بر خوان چه کار دارد؟
آری عجب نباشد گر در دلم نیابی
در کلبهٔ گدایان سلطان چه کار دارد؟
من نیز اگر نگنجم در حضرتت، عجب نیست
آنجا که آن کمال است نقصان چه کار دارد؟
در تنگنای وحدت کثرت چگونه گنجد
در عالم حقیقت بطلان چه کار دارد؟
گویند نیکوان را نظارگی نباید
کانجا که درد نبود درمان چه کار دارد؟
آری، ولی چو عاشق پوشید رنگ معشوق
آن دم میان ایشان دربان چه کار دارد؟
جایی که در میانه معشوق هم نگنجد
مالک چه زحمت آرد؟ رضوان چه کار دارد ؟
هان! خسته دل عراقی، با درد یار خو کن
کانجا که دردش آمد درمان چه کار دارد؟
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
    با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟
    با محنت فراقت راحت چه رخ نماید؟
    با درد اشتیاقت درمان چه کار دارد؟
    گر در دلم خیالت ناید، عجب نباشد
    در دوزخ پر آتش رضوان چه کار دارد؟
    سودای تو نگنجد اندر دلی که جان است
    در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟
    دل را خوش است با جان گر زآن توست، یارا
    بی‌روی تو دل من با جان چه کار دارد؟
    بر بوی وصلت، ای جان، دل بر در تو مانده است
    ورنه فتاده در خاک چندان چه کار دارد؟
    با عشق توست جان را صد سر سر نهفته
    لیکن دل عراقی با جان چه کار دارد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
    و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد
    گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
    سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟
    او را چه خبر از من و از حال دل من
    کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد
    این طرفه که او من شد و من او وز من یار
    بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد
    هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
    کان یار سر صحبت ما بیش ندارد
    معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم
    عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟
    بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
    از نوش لبان، بهره به جز نیش ندارد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بیا، کاین دل سر هجران ندارد
    بجز وصلت دگر درمان ندارد
    به وصل خود دلم را شاد گردان
    که خسته طاقت هجران ندارد
    بیا، تا پیش روی تو بمیرم
    که بی‌تو زندگانی آن ندارد
    چگونه بی‌تو بتوان زیست آخر؟
    که بی‌تو زیستن امکان ندارد
    بمردم ز انتظار روز وصلت
    شب هجران مگر پایان ندارد؟
    بیا، تا روی خوب تو ببینم
    که مهر از ذره رخ پنهان ندارد
    ز من بپذیر، جانا، نیم جانی
    اگر چه قیمت چندان ندارد
    چه باشد گر فراغت والهی را
    چنین سرگشته و حیران ندارد؟
    وصالت تا ز غم خونم نریزد
    عراقی را شبی مهمان ندارد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دل، دولت خرمی ندارد
    جان، راحت بی‌غمی ندارد
    دردا! که درون آدمی زاد
    آسایش و خرمی ندارد
    از راحت‌های این جهانی
    جز غم دل آدمی ندارد
    ای مرگ، بیا و مردمی کن
    این غم سر مردمی ندارد
    وی غم، بنشین، که شادمانی
    با ما سر همدمی ندارد
    وی جان، ز سرای تن برون شو
    کین جای تو محکمی ندارد
    منشین همه وقت با عراقی
    کاهلیت محرمی ندارد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    راحت سر مردمی ندارد
    دولت دل همدمی ندارد
    ز احسان زمانه دیده بردوز
    کو دیدهٔ مردمی ندارد
    از خوان فلک نواله کم پیچ
    کو گردهٔ گندمی ندارد
    با درد بساز، از آنکه درمان
    با جان تو محرمی ندارد
    در تار حیات دل چه بندی؟
    چون پود تو محکمی ندارد
    دردا! که درین سرای پر غم
    کس دولت بی‌غمی ندارد
    دارد همه چیز آدمی زاد
    افسوس که خرمی ندارد
    گر خوشدلیی درین جهان هست
    باری دل آدمی ندارد
    بنمای به من دلی فراهم
    کو محنت درهمی ندارد
    کم خور غم این جهان، عراقی،
    زیرا که غمش کمی ندارد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    نگارا، بی‌تو برگ جان که دارد؟
    دل شاد و لب خندان که دارد؟
    به امید وصالت می‌دهم جان
    وگرنه طاقت هجران که دارد؟
    غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت
    دل درویش را مهمان که دارد؟
    نیاید جز خیالت در دل من
    بجز یوسف سر زندان که دارد؟
    مرا با تو خوش آید خلد، ورنه
    غم حور و سر رضوان که دارد؟
    همه کس می کند دعوی عشقت
    ولی با درد بی درمان که دارد ؟
    غمت هر لحظه جانی خواهد از من
    چه انصاف است؟ چندین جان که دارد؟
    مرا گویند: فردا روز وصل است
    وگر طاقت هجران که دارد؟
    نشان عشق می‌جویی، عراقی
    ببین تا چشم خون افشان که دارد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟
    سر کفر و غم ایمان که دارد؟
    اگر عشق تو خون من نریزد
    غمت را هر شبی مهمان که دارد؟
    دل من با خیالت دوش می‌گفت:
    که این درد مرا درمان که دارد؟
    لب شیرین تو گفتا: ز من پرس
    که من با تو بگویم: کان که دارد؟
    مرا گفتی که: فردا روز وصل است
    امید زیستن چندان که دارد؟
    دلم در بند زلف توست ور نه
    سر سودای بی‌پایان که دارد؟
    اگر لطف خیال تو نباشد
    عراقی را چنین حیران که دارد؟
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
    بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
    عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
    خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
    آیی و بگذری به من و باز ننگری
    ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد
    هر کس رسید از تو به مقصود و این گدا
    محروم از عطای تو، این نیز بگذرد
    ای دوست، تو مرا همه دشنام می‌دهی
    من می‌کنم، دعای تو، این نیز بگذرد
    آیم به درگهت، نگذاری که بگذرم
    پیرامن سرای تو، این نیز بگذرد
    آمدم دلم به کوی تو، نومید بازگشت
    نشنید مرحبای تو، این نیز بگذرد
    بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا
    دیگر شده است رای تو، این نیز بگذرد
    تا کی کشد عراقی مسکین جفای تو؟
    بگذشت چون جفای تو، این نیز بگذرد
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد
    بیا، که گل ز رخت شرمسار می‌گذرد
    بیا، که وقت بهار است و موسم شادی
    مدار منتظرم، وقت کار می‌گذرد
    ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی
    که خوشـی‌ تازه کنم، چون بهار می‌گذرد
    نسیم لطف تو از کوی می‌برد هر دم
    غمی که بر دل این جان فگار می‌گذرد
    ز جام وصل تو ناخورده جرعه‌ای دل من
    ز بزم خوشـی‌ تو در سر خمـار می‌گذرد
    سحرگهی که به کوی دلم گذر کردی
    به دیده گفت دلم: کان شکار می‌گذرد
    چو دیده کرد نظر صدهزار عاشق دید
    که نعره می‌زد هر یک که: یار می‌گذرد
    به گوش جان عراقی رسید آن زاری
    از آن ز کوی تو زار و نزار می‌گذرد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا