متون ادبی کهن غزلیات صبوحی

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم

زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم

در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم

یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم

از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم

شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم

تو مهر ز من ای بت عیّار بریدی

من دل بخَم طرّه طرّار تو بستم

مُطرب تو بزن ساز نوائی بدرستی

ساقی تو بده باده که من توبه شکستم
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    تا بـ..وسـ..ـه از آن لعل دلآرام گرفتم

    جانم به لبم آمد و، آرام گرفتم

    منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش

    من انس به سرو و گل و بادام، گرفتم

    ساقی! بر من قصهٔ جمشید چه خوانی

    جمشید منم تا به کفم جام گرفتم

    بدنام مخوان زاهدم از عشق، که تا من

    در حلقهٔ عشّاق شدم، نام گرفتم

    سودای خوشی دوش به آن ماه نمودم

    جان دادم و یک بـ..وسـ..ـه به انعام گرفتم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    تا در آن حلقهٔ زلف تو گرفتار شدم

    سوختم تا که من از عشق خبردار شدم

    من چه کردم که چنین از نظرت افتادم

    چاره‌ای کن که به لُطف تو گنهکار شدم

    خواب دیدم که سر زلف تو در دستم بود

    بوی عطری به مشامم زد و بیدار شدم

    تا در آن سلسلهٔ زلف تو افتادم من

    بی‌سبب چیست که پیش نظرت خوار شدم

    برو ای باد صبا بر سر کویش تو بگو

    که ز مهجوری تو دست و دل از کار شدم

    جان بلب آمد و راز تو نگفتم به کسی

    نقد جان دادم و عشق تو خریدار شدم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    طالب طرّه خم در خم جانانه شدم

    عاقلان سلسله آرید که دیوانه شدم

    در جهان بودنم از دوستی اوست بلی

    شایق گنج بدم، ساکن ویرانه شدم

    خادم مسجد آدینه اگر بودم دوش

    از دم پیر مغان خازن میخانه شدم

    نکنم سجده بشکرانه چرا تا که چنین

    فارغ از صومعه و سبحهٔ صد دانه شدم

    از من ای‌دوست مباش این‌همه بیگانه که من

    آشنای تو شدم، کز همه بیگانه شدم

    تا چو آن شمع شب افروز باغیار توئی

    ز آتش غیرت دل، غیرت پروانه شدم

    گر جنون دارم، اگر عقل، صبوحی باری

    رفتم و مایل آن دلبر فرزانه شدم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ترنج غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم

    چنان شدم که به جای ترنج، دست بریدم

    ز قهر تیغ کشیدی، به سوی من بدویدی

    ز من تو سر ببریدی، من از تو دل نبریدم

    نشست یار به محفل، گذشت قافله غافل

    که هر چه من بدویدم، به گرد او نرسیدم

    مپرس حالت مجنون ز سایه پرور شهری

    ز من بپرس که با سر، به کوی دوست دویدم

    مرا هوای پریدن نبود از پی طوبی

    بهشت روی تو دیدم، از آشیانه پریدم

    توئی که سوختی‌م از فراق و رحم نکردی

    منم که سوختم و ساختم، نفس نکشیدم

    رموز غیب که یزدان بجبرئیل نگفتی

    من از گدای در کوی می فروش شنیدم

    هر آنچه تخم طرب کاشتم به مزرعهٔ دل

    ز بخت بد چو صبوحی گیاه غم درویدم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    خوش می‌کشد بسوی تو این عشق سرکشم

    گر از جفا رقیب نسازد مشوّشم

    گـه خال دانه می‌کشدم گـه کمند زلف

    چون صید ناتوان ز جفا در کشاکشم

    از آب چشم و آتش دل بی تو هر زمان

    گاهی در آب غوطه ور و گـه در آتشم

    گر صد رهم رقیب کشد از جفا هنوز

    من با امید وصل تو با باده سرخوشم

    از سیل اشک و نالهٔ غم آه دردناک

    سوزد درون و چهرهٔ از خون منقّشم

    نبود متاع دیگرم اندر دیار عشق

    ای وای اگر مدد نکند بخت سرکشم

    جانا به وری و موی عزیزت که در جهان

    یکدم خیال روی تو نبود فرامشم

    گفتم که ناخوشم ز غم هجر و انتظار

    گفتا خموش باش صبوحی که من خوشم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    من اگر رندم و قلّاشم، اگر درویشم

    هر چه ام، عاشق رخسار تو کافر کیشم

    دست کوتاه از آن زلف درازت نکشم

    گر زند عقرب جرّاره، هزاران نیشم

    خواهمت تا که شبی تنگ در آغـ*ـوش کشم

    چه غمم گر خطری صبح درآید پیشم

    دشت، آراسته از لاله رخان، دوش به دوش

    من بیچاره گرفتار خیال خویشم

    دل ز عشق رخت ای دوست، کجا برگیرم

    برود عمر عزیز ار به سر تشویشم

    من، همان شاطر عشقم که به تو شرط کنم

    گر کشم دست ز دامان تو، نادرویشم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم

    من که مردم ز غمت حوصله تا چند کنم

    تا سر زلف پریشان تو دیدم گفتم

    از پریشانی خاطر گله تا چند کنم

    روزگاریست که با زلف تو در کشمکشم

    پنجه در پنجهٔ یک سلسله تا چند کنم

    بامیدی که بیفتم عقب محمل دوست

    جای در جلد سگ قافله تا چند کنم

    گاه قربانی جانست بتقصیر نگاه

    بطواف حرمت هروله تا چند کنم

    بعد از این بایدم از سر، بره عشق شتافت

    سعی با پای پر از آبله تا چند کنم

    مُفتی از حرمت می گفت من از حکمت وی

    بحث با جاهل این مسأله تا چند کنم

    من که هنگام فریضه سگم اندر بغـ*ـل است

    بیخود از بهر ریا نافله تا چند کنم

    جانش آمد بلب و باز صبوحی می‌گفت

    صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم

    آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم

    گر مراد دل من را ندهد این گردون

    همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم

    باده از کاس سفالین خورم و از مـسـ*ـتی

    به یقین جام جهان بین به سر جم شکنم

    گر شود رام دمی ساقی و می گیرم از او

    ترک عقبی کنم و توبه دمادم شکنم

    شرحی از یوسف گمگشته خود گر بدهم

    شهرت گریه یعقوب، مسلّم شکنم

    سر شوریدهٔ خود، گر بنهم بر زانو

    صبر ایّوب، از این شهره به عالم شکنم

    بارها یار بدیدم به صبوحی می‌گفت

    عزم دارم که ز هجرم قدت از غم شکنم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دو چشم مـسـ*ـت تو، خوش می‌کشند ناز از هم

    نمی‌کنند دو بد مـسـ*ـت، احتراز از هم

    شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت

    گشای چشم و جدا کن سپاه ناز هم

    میان ابرو و چشم تو، فرق نتوان داد

    بلا و فتنه ندارند امتیاز از هم

    کس از زبان تو، با ما سخن نمی‌گوید

    چه نکته‌ایست که پوشند اهل راز از هم

    شب فراق تو بگسیخت در کف مطرب

    ز سوز سـ*ـینهٔ من، پرده های ساز از هم

    به باغ سرو صنوبر چو قامتت دیدند

    خجل شدند ز پستی، دو سر فراز از هم

    پری رخان چو گرفتار و درهمم خواهند

    گره زنند به زلف و کنند باز از هم

    تو در نماز جماعت مرو که می‌ترسم

    کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم

    دلم به زلف تو، مانند صعوه می‌ماند

    که اش به خشم بگیرن د دو شاهباز از هم

    تو بـ..وسـ..ـه از دو لبت دادی و صبوحی جان

    به هیچ وجه، نگشتیم بی‌نیاز از هم
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,270
    بالا