شعر غزلیات حافظ

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863
غزل شمارهٔ ۴۱۰

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
زینت تاج و نگین از گوهر والای تو

آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‌دهد
از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو

جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا
سایه‌اندازد همای چتر گردون سای تو

از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف
نکته‌ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو

گر چه خورشید فلک چشم و چراغ عالم است
روشنایی بخش چشم اوست خاک پای تو

آن چه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار
جرعه‌ای بود از زلال جام جان افزای تو

عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست
راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو

خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می‌کند
بر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۱

    تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
    پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو

    ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
    کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو

    من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
    قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو

    دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
    گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو

    خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
    این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

    شور نوشید*نی عشق تو آن نفسم رود ز سر
    کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو

    شاه‌نشین چشم من تکیه گـه خیال توست
    جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

    خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
    حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۲

    مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
    جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

    غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مـسـ*ـتی
    نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

    هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
    که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

    رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
    هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

    روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
    که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو

    دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
    که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

    تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
    که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

    اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
    به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۳


    خط عذار یار که بگرفت ماه از او
    خوش حلقه‌ایست لیک به در نیست راه از او

    ابروی دوست گوشه محراب دولت است
    آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او

    ای جرعه نوش مجلس جم سـ*ـینه پاک دار
    کآیینه‌ایست جام جهان بین که آه از او

    کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست
    این دود بین که نامه من شد سیاه از او

    سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن
    من بـرده‌ام به باده فروشان پناه از او

    ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
    گو برفروز مشعله صبحگاه از او

    آبی به روزنامه اعمال ما فشان
    باشد توان سترد حروف گـ ـناه از او

    حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
    خالی مباد عرصه این بزمگاه از او

    آیا در این خیال که دارد گدای شهر
    روزی بود که یاد کند پادشاه از او
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۴

    گلبن خوشـی‌ می‌دمد ساقی گلعذار کو
    باد بهار می‌وزد باده خوشگوار کو

    هر گل نو ز گلرخی یاد همی‌کند ولی
    گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو

    مجلس بزم خوشـی‌ را غالیه مراد نیست
    ای دم صبح خوش نفس نافه زلف یار کو

    حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا
    دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو

    شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد
    خصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو

    گفت مگر ز لعل من بـ..وسـ..ـه نداری آرزو
    مردم از این هـ*ـوس ولی قدرت و اختیار کو

    حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
    از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۵


    ای پیک راستان خبر یار ما بگو
    احوال گل به بلبل دستان سرا بگو

    ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
    با یار آشنا سخن آشنا بگو

    برهم چو می‌زد آن سر زلفین مشکبار
    با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو

    هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
    گو این سخن معاینه در چشم ما بگو

    آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند
    گو در حضور پیر من این ماجرا بگو

    گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
    بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو

    هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
    شاهانه ماجرای گـ ـناه گدا بگو

    بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان
    با این گدا حکایت آن پادشا بگو

    جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند
    بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو

    جان پرور است قصهٔ اربـاب معرفت
    رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو

    حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند
    می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۶

    خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه
    که در هوای تو برخاست بامداد پگاه

    دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا
    که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه

    به یاد شخص نزارم که غرق خون دل است
    هلال را ز کنار افق کنید نگاه

    منم که بی تو نفس می‌کشم زهی خجلت
    مگر تو عفو کنی ور نه چیست عذر گـ ـناه

    ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر
    سپیده دم که صبا چاک زد شعار سیاه

    به عشق روی تو روزی که از جهان بروم
    ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه

    مده به خاطر نازک ملالت از من زود
    که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۷

    عیشم مدام است از لعل دلخواه
    کارم به کام است الحمدلله

    ای بخت سرکش تنگش به بر کش
    گـه جام زر کش گـه لعل دلخواه

    ما را به رندی افسانه کردند
    پیران جاهل شیخان گمراه

    از دست زاهد کردیم توبه
    و از فعل عابد استغفرالله

    جانا چه گویم شرح فراقت
    چشمی و صد نم جانی و صد آه

    کافر مبیناد این غم که دیده‌ست
    از قامتت سرو از عارضت ماه

    شوق لبت برد از یاد حافظ
    درس شبانه ورد سحرگاه
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۸

    گر تیغ بارد در کوی آن ماه
    گردن نهادیم الحکم لله

    آیین تقوا ما نیز دانیم
    لیکن چه چاره با بخت گمراه

    ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
    یا جام باده یا قصه کوتاه

    من رند و عاشق در موسم گل
    آن گاه توبه استغفرالله

    مهر تو عکسی بر ما نیفکند
    آیینه رویا آه از دلت آه

    الصبر مر و العمر فان
    یا لیت شعری حتام القاه

    حافظ چه نالی گر وصل خواهی
    خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    غزل شمارهٔ ۴۱۹

    وصال او ز عمر جاودان به
    خداوندا مرا آن ده که آن به

    به شمشیرم زد و با کس نگفتم
    که راز دوست از دشمن نهان به

    به داغ بندگی مردن بر این در
    به جان او که از ملک جهان به

    خدا را از طبیب من بپرسید
    که آخر کی شود این ناتوان به

    گلی کان پایمال سرو ما گشت
    بود خاکش ز خون ارغوان به

    به خلدم دعوت ای زاهد مفرما
    که این سیب زنخ زان بوستان به

    دلا دایم گدای کوی او باش
    به حکم آن که دولت جاودان به

    جوانا سر متاب از پند پیران
    که رای پیر از بخت جوان به

    شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست
    ز مروارید گوشم در جهان به

    اگر چه زنده رود آب حیات است
    ولی شیراز ما از اصفهان به

    سخن اندر دهان دوست شکر
    ولیکن گفته حافظ از آن به
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,276
    بالا