شعر غزلیات ملک الشعرای بهار

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863
شمارهٔ ۴۰

ملک جهان چون سویس باغ ندارد
لالهٔ باغ سویس داغ ندارد

جز دل ایرانیان خسته درین ملک
یک دل غمگین کسی سراغ ندارد

مـسـ*ـت نشاطند خلق و جز من بیمار
کیست که دایم به کف ایاغ ندارد

یک دل افسرده در تمام ژنو نیست
یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد

وادی بی‌آب و سنگلاخ نیابی
غیر گلستان و باغ و راغ ندارد

شهر و ده اینجاست غرق نور ولیکن
مرکز ایران به شب چراغ ندارد

بلبل گویا به باغ گرم سرود است
لاشخور و کرکس و کلاغ ندارد

عاشق آزرده از رقیب نباشد
بلبلش آشفتگی ز زاغ ندارد

از غم ایران دلم گرفته به‌نوعی
کز پی درمان خود فراغ ندارد

جای غزل گفتن بهار همین‌جاست
حیف که مسکین ملک دماغ ندارد
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۱

    رخ تو دخلی به مه ندارد
    که مه دو زلف سیه ندارد

    به هیچ وجهت قمر نخوانم
    که هیچ وجه شبه ندارد

    بیا و بنشین به کنج چشمم
    که کس در این گوشه‌ ره ندارد

    نکو ستاند دل از حریفان
    ولی چه حاصل نگه ندارد

    حریف کم‌ظرف‌ ز روی‌ معنی
    بود سبویی که ته ندارد

    حدیث حال تبه چه داند
    کسی که حال تبه ندارد

    بیا به ملک دل ار توانی
    که ملک دل‌، پادشه ندارد

    عداوتی‌ نیست‌ قضاوتی‌ نیست
    عسس نخواهد، سپه ندارد

    یکی‌ بگوید به‌ آن‌ ستمگر
    بهار مسکین گنه ندارد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۲

    دل از تطاول زلف نگار جان نبرد
    چو مارگیر کز آسیب مار جان نبرد

    به‌ صیدگاه دل‌ آن زلف خم به‌خم دامیست
    که از علایق او یک شکار جان نبرد

    دلا تجاهل عارف گزین که صاحب ذوق
    محقق است کزین روزگار جان نبرد

    بدان تبختر شاهانه گرگشاید رخ
    پیاده‌ایست کز او یک سوار جان نبرد

    سلاح عاشقی افتادگیست ورنه کسی
    به پهلوانی ازین کار زار جان نبرد

    به رهنمایی سیمرغ بست باید دل
    وگرنه رستم از اسفندیار جان نبرد

    سلامت ارطلبی کفرگوی و رندی کن
    که زهد و تقوی از این گیرودار جان نبرد

    بگو به ساقی مجلس به باده افیون ریز
    وگرنه هیچ کس از این خمـار جان نبرد

    بر اهل فضل جهان سردگونه شد دانم
    کزین خزان فضیلت بهار جان نبرد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۳

    ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد
    زبن حبس هم مرنج که این نیزبگذرد

    فرهاد گو به تلخی غم صبر کن که زود
    شیرینی تعیش پرویز بگذرد

    دوران رادمردی و آزادگی گذشت
    وین دورهٔ سیاه بلاخیز بگذرد

    مردانه پایدار بر احداث روزگار
    کاین روزگار زن‌صفت حیز بگذرد

    ما و تو نیستیم و به خاک مزار ما
    بسیار این نسیم فرح‌بیز بگذرد

    این است پند من که ز خوب و بد جهان
    نه غره شو، نه رنجه که هر چیز بگذرد

    صبح نشاط خندد و آید «‌بهار» خوشـی‌
    وین شام شوم و عصر غم‌انگیز بگذرد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۴

    آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
    خلق را از طرّه‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد

    او از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
    پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد

    جان اگر باید به کوی ات نقد جان خواهیم داد
    سر اگر باید به راهت ترک سر خواهیم کرد

    در غم عشق تو با این ناله‌های دردناک
    اختر بیدادگر را دادگر خواهیم کرد

    هرکسی کام دلی آورده درکویت به‌دست
    ماهم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد

    تا جهانی درخور شرح غمت پیداکنیم
    خویش را زین عالم فانی ‌بدر خواهیم کرد

    تاکه ننشیند به دامانت غبار از خاک ما
    روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد

    یا ز آه نیم شب‌، یا از دعا، یا از نگاه
    هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد

    لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
    ور به‌بی‌رحمی زدی فکر دگر خواهیم کرد

    چون‌ بهار از جان‌ شیرین‌ دست‌ برخواهیم‌ داشت
    پس سرکوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۵

    لب لعل تو می‌ فروشی کرد
    چشم مـسـ*ـت تو باده‌نوشی کرد

    این خطاها چو دید حاجب حسن
    زان خط سبز پرده‌پوشی کرد

    چه پراکنده گفت زلف‌، که دوش
    خم شد و با تو سر به گوشی کرد

    راز دل با لبت نگفته‌، خطت
    سر برآورد وتیزهوشی کرد

    عاقبت سست گردد اندر هجر
    هرکه با عشق سخت کوشی کرد

    خار، هر سرزنش که کرد، بهار
    غنچهٔ تنگ‌دل خموشی کرد


     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۶

    درغمش هرشب به گردون پیک آهم می‌رسد
    صبرکن ای دل شبی آخر به ما هم می‌رسد

    شام تاربک غمش راگر سحرکردم چه سود
    کزپس آن نوبت روز سیاهم می‌رسد

    صبرکن گر سوختی ای دل ز آزار رقیب
    کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم می‌رسد

    گر گنه کردم عطا از شاه خوبان دور نیست
    روزی آخر مژده ی عفو گناهم می‌رسد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۷

    مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
    این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد

    با انگبین لبت را سنجیده‌ام مکرر
    شهدی که در لب تست در انگبین نباشد

    قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار
    غافل که آنچه‌جویند درکفر و دین نباشد

    در نکتهٔ دهانت هرکس کند گمانی
    تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد

    ماه فلک ز حسنت خواهد برد نصیبی
    ورنه همیشه سیرش گرد زمین نباشد

    خواهم سایم سر ارادت بر آستانت
    شرمنده‌ام که چیزیم در آستین نباشد

    یابد ز دام زلفش صید دلم رهایی
    گر چشم صیدگیرش اندرکمین نباشد

    با ترکتاز چشمش نیکو مقاومت کرد
    حقاکه چون دل من حصنی حصین نباشد

    گفتم بهار مسکین خواهدگلی ز باغت
    گفتا خزان رسیده است گل بعد ازین نباشد


     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۸

    اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
    ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد

    برون ز زلف‌ تو یک حلقه هم نخواهد رفت
    کم از دهان تویی ذره هم نخواهد شد

    گرم دو بـ..وسـ..ـه دهی جان دهم به شکرانه
    کرم ز خاطر اهل کرم نخواهد شد

    تو پاک باش و برون آی بی‌حجاب و مترس
    کسی به صید غزال حرم نخواهد شد

    اگر بر آن سری ای ماهرو که روز مرا
    کنی سیاه به زلفت قسم‌، نخواهد شد

    گرم زنی چو قلم بند بند، این سرمن
    ز بندگیت جدا یک قلم نخواهد شد

    رقیب گفت بهار از تو سیر شد، هیهات
    به حرف مفت‌، کسی متهم نخواهد شد
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863
    شمارهٔ ۴۹

    سر آزادهٔ ما منت افسر نکشد
    تن وارستهٔ ما حسرت زیور نکشد

    ما فقیران تهی‌دست ز خود بیخبریم
    جز سوی حق دل ما جانب دیگر نکشد

    ما گداییم ولی قصر غنا منزل ماست
    هرکه شد همدم ما منت‌قیصرنکشد

    خضر ماییم که خاک ره ما آب بقاست
    هرکه شد همره ما ناز سکندر نکشد

    تاکه ما راست سر رشتهٔ تسلیم به‌دست
    بادپای فلک از رشتهٔ ما سر نکشد

    پدر دهر چو در مهد صفا بیند طفل
    ناز او را کشد آن‌گونه که مادر نکشد

    بشتابید سوی حق که نگردد منعم
    تا گدا رخت به درگاه توانگر نکشد

    کی کند سیر گلستان صفا، ابراهیم
    تا ز تسلیم و رضا رخت در آذر نکشد

    هر دلی را نبود تاب غم عشق «‌بهار»
    تا دلاور نبود بار دلاور نکشد
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,257
    بالا