شعر مثنویات ملک الشعرای بهار

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863

شمارهٔ ۷۴ - رنج و گنج​


بروکار می کن مگو چیست کار
که سرمایهٔ جاودانی است کار
نگر تاکه دهقان دانا چه گفت
به ‌فرزندگان‌، چون‌ همی‌خواست خفت
که میراث خود را بدارید دوست
که گنجی ز پیشینیان‌ اندر اوست
من آن را ندانستم اندرکجاست
پژوهیدن و یافتن با شماست
چوشد مهرمه کشتگه‌برکنید
همه جای آن زیر و بالا کنید
نمانید ناکنده جایی ز باغ
بگیرید از آن گنج هرجا سراغ
پدر مرد و پوران به امید گنج
به کاویدن دشت بردند رنج
به گاوآهن و بیل کندند زود
هم‌اینجا، هم‌آنجا و هرجا که بود
قضا را در آن‌ سال‌ از آن خوب شخم
ز هرتخم برخاست هفتاد تخم
نشد گنج پیدا ولی رنجشان
چنان چون پدرگفت شد گنجشان​
 
  • پیشنهادات
  • White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۷۵ - مرع دستانسرای​


    توگویی مگر مرغ دستانسرای
    به ژاغر نهان کرده باریک نای
    نه نای و نه انگشت نایی پدید
    نه‌ لب کاندر آن نای دم دردمید
    نوازد به جادوگری نای خویش
    فزاید بهر نغمه آوای خویش
    تو گویی‌بر آن تنگ و باریک شاخ
    گشاده یکی بزمگاهی فراخ
    نوازندگانی سر از باده مـسـ*ـت
    به‌ خنیاگری بـرده یکباره دست
    هم‌آهنگ‌، با نای‌ها، چنگ ها
    درآمیخته جمله آهنگ‌ها
    همه سازها بر اغانی زنند
    اوانی همی بر اوانی زنند
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۷۶ - خدا و والدین​



    ایا کودک خوب شیرین‌زبان
    مشو غافل از مادر مهربان
    بدار این سه‌مقصود را نصب عین
    نخستین خدا، زان سپس والدین
    خدا منعم است و مربّی پدر
    بود مادر از هر دو دلسوزتر
    خدا را پرست و پدر را ستای
    ولی جان به قربان مادر نمای

    شمارهٔ ۷۷ - کل و کلاه​



    کلی را سر از زخم ناسور بود
    ز خارش توانش ز تن دور بود
    کنار یکی نهر، خارید سر
    کلاهش فتاد اندر آن نهر در
    بجنبید و بشتافت بر طرف آب
    ولی آب را زو فزون‌ بُد شتاب
    کله گـه بغلطید وگه شد به‌اوج
    به فرجام گم گشت در زیر موج
    چو نومید شد کل ز صید کلاه
    برون قاه قاه و درون آه آه
    به ‌یاران چنین گفت‌: کاین رشک لاخ
    برای سرم بود لخـ*ـتی فراخ​
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۷۸ - دزدان خر​


    شنیدم که دو دزد خنجرگذار
    خری را ربودند در رهگذار
    یکی گفت بفروشم او را به زر
    نگه دارمش گفت دزد دگر
    در این ماجرا، گفتگو شد درشت
    به دشنام پیوست و آخر به مشت
    حریفان ما مشت بر هم زنان
    که دزد دگر تافت خر را عنان

    شمارهٔ ۷۹ - آشتی و جنگ​

    یکی دوستی را بیازرد سخت
    پس‌آنگه‌سوی‌قاضیش‌بردسخت
    پس از رنج و بدنامی وگیرودار
    چو روز نخستین بدوگشت یار
    یکی گفتش ای مرد کارت چه بود
    درتن دوستی گیرو دارت چه بود
    چرا ز آشتی دست برداشتی
    چو بایستیت باز کرد آشتی
    بخندید و گفت آشتی نیست این
    که جنگ دگر را میانجیست این​
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۸۰ - از بدی بپرهیز​

    گذشته گذشته است و آینده نیست
    میان دو نابود، پاینده چیست‌؟
    گذشته اگر خوب اگر بد، گذشت
    وز آینده کس نیز واقف نگشت
    گذشته به چنگ تو ناید دگر
    وز آینده‌ات نیز نبود خبر
    دمی کاندر آن دعوی هست تست
    همانست کاین‌ لحظه‌ در دست تست
    چو در دست تست ای برادر زمان
    زمان را به اندوه و غفلت ممان
    درین یکدم ار بد کنی یا که زشت
    زمانه به‌نام تو خواهد نوشت
    مبادا در این یک‌زمان بد کنی
    که گر بد کنی در حق خود کنی
    به مرد خدا نیست زشتی سزای
    که مرد ار ببخشد نبخشد خدای
    بپرهیز از آزردن نیکمرد
    که با نیکمردان کسی بد نکرد​
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۸۱ - تود و بید​


    جهانست چون جنگلی بیکران
    فراوان درخت و گیاه اندر آن
    یکی از در میوه اندوختن
    درختی دگر از در سوختن
    چو تابید از برج خرچنگ شید
    بخندید بر بارور تود، بید
    که این کوشش بی کران تا به کی‌؟
    خمیده ز بار گران تا به کی‌؟
    فروهشته برگردنت پالهنگ
    شکسته سر و دستت از چوب و سنگ
    فرو ریخته برگ و بارت بهم
    به زیر لگد پشت کرده بخم
    به یاد که در این سرای سپنج
    کشی بار این‌ درد و اندوه‌ و رنج‌‌؟
    خوری غم به یاد دل شاد که‌؟
    به عشق که‌؟ بهر که‌؟ بر یاد که‌؟
    کسی کز برای تو تب کرد راست
    اگر از برایش بمیری رواست
    کسی کز فراق تو لب می گزد
    گر افغان کنی در غمش می‌سزد
    و دیگرکه دنیا دمی بیش نیست
    در آن‌دم کس‌ ار غم‌ خورد ز ابلهیست
    تو ای بارور تود فرخ سرشت
    چه‌ خوش کرده‌ای اندرین کار زشت‌؟
    نگه کن به من کاندرین جای خوب
    نه‌ رنجست‌ و انده‌ نه‌ سنگست‌ و چوب​
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863

    شمارهٔ ۸۲ - مرگ سرخ به از مرگ زرد​


    شدم با یکی مرد عیّار یار
    که بودش همی رزم و پیکارکار
    سلحشور و سالوک و همت بلند
    به پیرامنش نامداران چند
    نهاده به سر تارک مهتری
    نهفته به دل بویه ی سروری
    هوای بزرگی بسر داشت مرد
    نیاسوده یکدم ز ننگ و نبرد
    بگفتم بدان نوخط کهنه کار
    که جان و جوانی گرامی بدار
    بخندید ازبن گفته آزادمرد
    که ای فارغ از رنج و حرمان و درد
    به میدان ز خون سرخ مردن بنام
    به از مرگ در بستری زردفام
    بگفتم به شهر اندر آیی همی‌؟
    و یا اندرین کوه پایی همی‌؟
    بگفتا به شهر اندر آیم بسی‌!
    که جز دوستانم نداند کسی‌!
    بگفتم که دولتسرایت کجاست‌؟
    کجاخانه‌داری‌وجایت کجاست ؟
    بگفت اندر آنجا سراییم نیست
    جز اندر دل خلق جاییم نیست
    بدو گفتم آنجا یکی خانه ساز
    سرایی نو آیین و شاهانه ساز
    که چون صفّ بیداد را بشکنی
    به پیروزی آنجای مأوا کنی
    نگر تا به پاسخ چه گفت آن دلیر:
    که گر من شوم بر بداندیش چیر
    سرای امارت بود جای من
    نساید زمین دگر پای من
    وگر خصم گردد به من چیردست
    به میدان شوم بسته و زیردست
    نشاید دگر جای‌، مأوای من
    که زندان سلطان بود جای من
    وگر کشته آیم به میدان کین
    بود خانه‌ام تنگنای زمین
    فزون از دمی نیست مرگ ای پسر
    ز مرگست اندیشه‌اش صعب‌تر
    چو اینست‌، پس مرگ در رزمگاه
    به از درد و بیماری و اشگ و آه
     

    White Moon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/13
    ارسالی ها
    4,744
    امتیاز واکنش
    20,639
    امتیاز
    863


    شمارهٔ ۸۳ - شکایت از مردم زمانه

    زمانه به قصد دلم بی‌درنگ
    گشاید ز غم تیرهای خدنگ
    نشان ساخته زآن دل خون‌فشان
    زند تیرها راست بر یک نشان
    نشاند سر اندر بن یکدگر
    کز آن تیرها نیزه سازد مگر
    ز بیداد مردم بنالم به زار
    بگریم به مانند ابر بهار
    گرم خون ز مژگان ببارد رواست
    کزین مردمانم به دل زخم‌هاست
    ز مژگان گرم اشگ تا دامن است
    مپندار کان اشک چشم من است
    بود جان شیرین من بی‌گمان
    چکان از سر پنجهٔ مردمان

    شمارهٔ ۸۴ - جنگ داخلی و دشمن خارجی​


    چون عدو درکمین بود زنهار
    دست از شنعت رفیق بدار
    دوکبوترکه بال هم شکنند
    لقمه گربه را درست کنند​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا