شعر .•°•❁قطعات و مثنویات وحشی بافقی❁•°•.

^Fatemeh.R80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/10
ارسالی ها
4,329
امتیاز واکنش
25,892
امتیاز
906
سن
22
محل سکونت
BARAN
قطعه شماره ۱{در ستایش یکی از حاکمان شرع}


ای داده سپهر شرع را نور
از پرتو رأی عالم آرا
ناهید ز مطربی کشد دست
گر نهی تو بر فلک نهد پا
از دست تو کلک معجز آثار
هم خاصیت عصای موسا
دمساز کلام جان فزایت
با معجزه دم مسیحا
از تقویت شریعت تو
متقن همه جا بنای تقوا
از حکم توچرخ کی کشد سر
او راست مگر دو سر چو جوزا
از تهمت نقص و وصمت عیب
حکم تو چو ذات تو مبرا
از نسبت پستی و تنزل
طبع تو چو قدر تو معرا
در ضابطه مسائل نحو
آن نظم که کرده طبعت انشا
کس در عرب و عجم نظیرش
نشنیده به هیچ نحو از انحا
تا نظم ترا ز بر کند چرخ
برداشته سبحه ثریا
افتاده مرا قضیه‌ای چند
اندوه نتیجهٔ قضایا
دردست فقیر کم بضاعت
بود اندکی از متاع دنیا
آنرا به مکاریی سپردم
او رفته کنون به راه عقبا
صادق نفسان گواه حالند
در صدق چو صبح بلکه افزا
مگذار که این متاع بی‌قدر
تاراج شود چو خوان یغما
 
  • پیشنهادات
  • ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    قطعه شماره ۲{حروف نوشید*نی}

    بر درخانه قدح نوشی
    رفتم و کردم التماس نوشید*نی
    شیشه‌ای لطف کرد، اما بود
    چون حروف نوشید*نی ، نیمی آب



    قطعه شماره ۳{پناه جهان}


    زهی پایه چتر اقبال تو
    ز فرط بلندی برون از جهات
    پناه جهان قطب گردون مکان
    وجود تو مستظهر کاینات
    به گرد تو گردند نیک اختران
    چو بر گرد قطب شمالی بنات
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    قطعه شماره ۵ { لطف کردید}


    ای مخادیم که از راه شرف
    برسر چرخ برین پای شماست
    الله ، الله ، چه رفیع الشأنید
    که فلک پایهٔ ادنای شماست
    اطلس چرخ برین است بلند
    لیک کوتاه به بالای شماست
    شرط الطاف به جا آوردید
    لطف کردید، کرمهای شماست



    قطعه شماره ۶ {وحشی بی خانمان}


    ای پیش همت تو متاع سرای دهر
    بی قدرتر از آنکه توان رایگان فروخت
    جایی که کمترین نفرت بار خود گشود
    یک جنس خود به مایهٔ سد بحر و کان فروخت
    هندوی تو گهی که برون آمد از حجاز
    از بهر عشر حاصل هندوستان فروخت
    آگه نیی که از پی وجه معاش خویش
    هر چیز داشت وحشی بی خانمان فروخت
    چیزی که از بلاد عراق آمدش به دست
    آورد و در دیار جرون در زمان فروخت
    از بهر وجه آب وضو اندر این دیار
    سجاده کرد در گرو و طیلسان فروخت
    دارد کنون فروختنی آبروی و بس
    وان جنس نیست اینکه به هر کس توان فروخت
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    قطعه شماره ۷ {چیستان}

    مدعا زین سه چار بیتک سهل
    داند آنکس که دانش اندیش است
    آنچه دستم به دامنش نرسد
    گر چه سعی طلب ز حد بیش است
    طرفه صحرا دوی‌ست ، خاصه بهار
    عشقبازی به سبزه‌اش کیش است
    خردسالی‌ست شسته لب از شیر
    پدرش غوچ و مادرش میش است



    قطعه شماره ۸ { ده بافق}


    ایا آفتاب معلا جناب
    که از سایه‌ات آسمان پایه جوست
    در اظهار انعام حکام بافق
    سخن بر لب و گریه‌ام در گلوست
    در آن ده مجاور شدم هفت ماه
    نپرسید حالم ،نه دشمن نه دوست
    جواب سلامم ندادند باز
    از آن رو که اطلاق دادن پراوست
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    قطعه شماره ۹ { ستور فقیر}


    ز بی کاهی امشب ستور فقیر
    بجز عون و عون کار دیگر نداشت
    ز شب تادم صبح بر یاد کاه
    نظر از ره کهکشان برنداشت


    قطعه شماره ۱۰ {در خیال تو}


    چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو
    که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت
    دراین اندیشه خفتم دیدمت در خلوتی تنها
    قدح در دست و می درسر، صراحی پیش زانویت
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    قطعه شماره ۱۱ {خر گدا}

    چند ای خر گدا توان گفتن
    که مرا بخت هم عنان بوده‌ست
    پسر آرق وزیرم من
    پدر من وزیر خان بوده‌ست
    چه کنم زن جلب که یک باری
    پدرت گر ز دین فلان بوده‌ست




    قطعه شماره ۱۲

    زهی ارادهٔ تو نایب قضا و قدر
    ستاره امر ترا تابع و فلک منقاد
    تویی خلاصه آبا و امهات وجود
    به سان تو خلفی مادر زمانه نزاد
    سپهر پیر که تا بوده گشته گرد جهان
    به هیچ عهد جوانی چو تو ندارد یاد
    چو عقل، مایه دانش، چو درک ، منشاء یافت
    چو جان ، عزیز وجود و چو روح، پاک نهاد
    سپهر مرتبه بکتاش بیگ ، ای که نجوم
    دوند حکم ترا در عنان رخش چو باد
    نشان خاتم انگشت امر نافذ تو
    به سان موم پذیرند آهن و فولاد
    بدارد افسر زرین شمع را محفوظ
    نگاهبانی حفظ تو از تصرف باد
    شوند جنبش و آرام جمع در یک جسم
    تصالح ار طلبی در میانهٔ اضداد
    پر از ستاره شود از گهر سپهر نهم
    ترا چو موج برآرد محیط طبع جواد
    کمال جود تو بالقوه ماند زانکه خدای
    زمان زمان نکند عالم دگر ایجاد
    رسد به عرصه جاوید پای رهرو عمر
    بقای جاه تواش گر کند تهیه زاد
    نمونه‌ای بود از اهل کفر و دعوت نوح
    به قصد دشمن دین حمله تو روز جهاد
    زنند نوبت سلطانی تو بر سر چرخ
    بلند پایه شود گر به قدر استعداد
    عدو به ششدر غم ماند زانکه اختر بخت
    به مدعای تو گردد چو کعبتین مراد
    ز آب دیدهٔ ظالم به دور معدلتت
    چو برگ سبز شد از زنگ، خنجر بیداد
    غریب نیست ز نشو و نمای تربیتت
    که نفس نامیه سر بر زند ز جیب جماد
    به سعی خلق تو گل ز آب خود برویاند
    حدید تافته در جوف کوره حداد
    به هر کشش علم نور سر زند ز قلم
    چو وصف رای منیر ترا کنند سواد
    بسان دیده شود چشم صاد روشن ، اگر
    دهد ضمیر تواش مردمک به نقطهٔ ضاد
    قضا که حجله طراز عرایس قدر است
    به هیچ حجله ندیده‌ست مثل تو داماد
    از آن مجال که از اقتضای طالع سعد
    به بخت نسبت پیوندت اتفاق افتاد
    درون حجله اقبال در دمی سد بار
    عروس بخت کند خویش را مبارکباد
    ایا خجسته اثر داور همایون فر
    که می‌رسد ز تو فر همای را امداد
    به قدر خانه جغدی در او خرابه نماند
    همای مرحمتت هر کجا که بال گشاد
    خرابه دل وحشی که گشت خانه بوم
    امید هست که از فر تو شود آباد
    همیشه تا نبود ناخوشی مثال خوشی
    مدام چون دل ناشاد نیست خاطر شاد
    کسی که خوش نبود خاطرش به شادی تو
    نصیبش از خوشی و شادی زمانه مباد
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    قطعه شماره 13 {موضع پاکان}


    غیاث الدین محمد منبع فیض
    که ایزد در دو کونش محترم کرد
    گل باغ سیادت کز رخش دهر
    هزاران خنده بر باغ ارم کرد
    پی آن تا قدم درره نهد پاک
    کسی کو ره به اقلیم عدم کرد
    بدانسان غسل گاهی ساخت کبش
    ز غیرت چشم کوثر پر زنم کرد
    فلک درپیش طاق عالی او
    به سد اکرام پشت خویش خم کرد
    ز موج لجه دریاچه‌اش باد
    هزاران حلقه اندر گوش یم کرد
    خوش آن پاکیزه رو کآنجا نهد رخت
    شنا باید چو در بحر عدم کرد
    پی تاریخ آن پاکیزه موضع
    زمانه موضع پاکان رقم کرد
     
    بالا