شعر اشعار وحشی بافقی

  • شروع کننده موضوع azar75
  • بازدیدها 7,716
  • پاسخ ها 373
  • تاریخ شروع

fz80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/19
ارسالی ها
1,389
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
0
محل سکونت
یه جایی تو این دنیای...
[h=2]غزل ۱۸۹[/h]
vahshi.gif

وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

ما را به سوی خود خم موی تو میکشد

زنجیر کرده بر سر کوی تو میکشد


ای باغ خوش بخند که خلقی ز هر طرف

چون سبزه رخت بر لب جوی تو میکشد


ای سبزه، بخت سبز تو داری که لاله سان

هر سو کسی پیاله بر روی تو میکشد


ای بوستان شکفته شو اکنون که خلق را

دل همچو غنچه باز به سوی تو میکشد


 
  • پیشنهادات
  • fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۰[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    دوش اندک شکوهای از یار میبایست کرد

    و ز پی آن گریهای بسیار میبایست کرد


    حال خود گر عرض میکردم به این سوز و گداز

    چارهٔ کار منش ناچار میبایست کرد


    بعد عمری کامدی یک لحظه میبایستبود

    پرسش حال من بیمار میبایست کرد


    امتحان ناکرده خواندی غیر را در بزم خاص

    چند روزی چون منش آزار میبایست کرد


    رفتن از مجلس بدین صورت چه معنی داشت دوش

    رنجشی گر داشتی اظهار میبایست کرد


    تا شود ظاهر که نام ما نرفت از یاد دوست

    یاد ما در نامهای یک بار میبایست کرد


    کار خود بد کردم از عرض محبت پیش یار

    خود غلط کردم چرا این کار میبایست کرد


    شب که میبردند مـسـ*ـت از بزم آن بدخو مرا

    هر چه دل میخواست با اغیار میبایست کرد


    اینکه وحشی را زدی بر دار کم لطفی نبود

    اولش بسیار منت دار میبایست کرد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۱[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد

    رنگ خونابهٔ خم جگر ما باشد


    رازها دارم و زان بیم که بدنام شود

    میکنم دوری از آن شوخ چو تنها باشد


    چون دهم جان کفنم پینهٔ مرهم گردد

    بسکه از تیغ توام زخم بر اعضا باشد


    ای خوش آن ناز که چون بر سر غوغا باشی

    اثر خنده ز لب های تو پیدا باشد


    چون تو در دیده نشینی نرود اشک بلی

    کی رود طفل زجایی که تماشا باشد


    میرم از دغدغه چون غیر نباشد پیدا

    که مبادا حرم وصل تواش جا باشد


    گل گل از سنگ جنون گشت تن ما وحشی

    آری آری گل دیوانگی اینها باشد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۲[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    میکشم زان تند خو گر صد تغافل میکند

    دیگری باشد کجا چندین تحمل میکند


    میکند فریاد بلبل از کمال شوق باد

    غنچه گویا خندهای در کار بلبل میکند


    بر رخ چون زر سرشک همچو سیمم دید و گفت

    این گدا را بین که اظهار تجمل میکند


    زلف او دل برد و کاکل در پی جانست وای

    کانچه با جانم نکرد آن زلف، کاکل میکند


    میکند بی نوگلی خونابهٔ دل در کنار

    در چمن وحشی چنین دامن پر از گل میکند


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۳[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد

    چشمم به کف پای کسی سوده نگردد


    آلوده نیم چون دگران این هنرم هست

    کز صحبت من هیچکس آلوده نگردد


    پروانهام و عادت من سوختن خویش

    تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد


    با بلهوس از پاکی دامان تو گفتم

    تا باز به دنبال تو بیهوده نگردد


    وحشی ز غمش جان تو فرسود عجب نیست

    جانست نه سنگست که فرسوده نگردد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۴[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد

    گر چه گستاخیست میگوییم پرخوبی نکرد


    با وجود کاروان مصر کز هم نگسلد

    یوسفی دارم که هرگز یاد یعقوبی نکرد


    کشت ما را هجر و یاری بر در سلطان وصل

    جامهٔ خون بستهٔ ما بر سر چوبی نکرد


    دورم از مطلب همان با آنکه هرگز هیچکس

    اینقدرها جهد در تحصیل مطلوبی نکرد


    با بلایی چون بلای هجر عمری کرد صبر

    آنچه وحشی کرد هرگز هیچ ایوبی نکرد


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۶[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند

    سراپا چشم حسرت گردد و سوی کسی بیند


    ز روی خویشتن هم شرم میآید مرا تا کی

    کسی بنشیند و از دور در روی کسی بیند


    نه مغروری چنانم کشت کز دل چون کشد خنجر

    سری پیش افکند در چاک پهلوی کسی بیند


    فلک گو استخوان پیش سگ افکن ناتوانی را

    که فرساید ز حسرت چون سگ کوی کسی بیند


    کسی داند که وحشی را چه برق افتاد در خرمن

    که داغی بر جگر از تندی خوی کسی بیند



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۷[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    که جان برد اگر آن مـسـ*ـت سرگران بدرآید

    کلاه کج نهد از ناز و بر سرگذر آید


    رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد

    دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید


    ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد

    هنوز قافله در مصر و قاصد و خبر آید


    کمینه خاصیت عشق جذبهایست که کس را

    ز هر دری که پرانند بیش ، بیشتر آید


    سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی

    نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید


    مگو که وحشیم آید ز پی اگر بروم من

    چه مانعست نیاید چرا به چشم و سر آید


     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۱۹۸[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید

    یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید


    آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز

    بسیار زود بود به این عشق چون کشید


    فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد

    برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید


    خود را نهفته بود بر این آستانه عشق

    بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید


    آن نم که بود قطره شد و قطره جوی آب

    وز آب جو گذشت به توفان جنون کشید


    زین می به جرعهٔ دگر از خود برون رویم

    زین بادهای درد که از ما فزون کشید


    وحشی به خود نکرد چنین خوار خویش را

    گر خواریی کشید ز بخت زبون کشید



     

    fz80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/19
    ارسالی ها
    1,389
    امتیاز واکنش
    1,584
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    یه جایی تو این دنیای...
    [h=2]غزل ۲۰۰[/h]
    vahshi.gif

    وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

    سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید

    خنجر پرخون به دست شیر شکاری رسید


    بیهده ابرش نتاخت اینطرف آن ترک مـسـ*ـت

    تیغ به دست اینچنین از پی کاری رسید


    رخش دوانی ز پیش، اشک فشانی ز پی

    تند سواری گذشت ، غاشیه داری رسید


    داغ جنون تازه گشت این دل پژمرده را

    سخت خزانی گذشت، خوب بهاری رسید


    وحشی ازین موج خیز رست ولی بعد مرگ

    غوطه بسی زد به خون تا به کناری رسید


     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,601
    بالا