شعر اشعار عطار نیشابوری

  • شروع کننده موضوع F@EZEH
  • بازدیدها 1,007
  • پاسخ ها 53
  • تاریخ شروع

F@EZEH

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/18
ارسالی ها
2,743
امتیاز واکنش
70,134
امتیاز
1,115
محل سکونت
ραяƨıαп
یک لحظه مباش غافل از ما / عطار نیشابوری

گر سیر نشد تو را دل از ما
یک لحظه مباش غافل از ما
در آتش دل بسر همی گرد
مانندهٔ مرغ بسمل از ما
تر می‌گردان به خون دیده
هر روز هزار منزل از ما
چون ابر بهاری می‌گری زار
تا خاک ز خون کنی گل از ما
آخر به چه میل همچو خامان
که گاه بگیردت دل از ما
یا در غم ما تمام پیوند
یا رشتهٔ عشق بگسل از ما
مگریز ز ما اگرچه نامد
جز رنج و بلات حاصل از ما
کز هر رنجی گشاده گردد
صد گنج طلسم مشکل از ما
عطار در این مقام چون است
دیوانهٔ عشق و عاقل از ما
«عطار نیشابوری»
 
  • پیشنهادات
  • F@EZEH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/18
    ارسالی ها
    2,743
    امتیاز واکنش
    70,134
    امتیاز
    1,115
    محل سکونت
    ραяƨıαп
    شعری برای استقبال بهار / عطار نیشابوری


    عزیزان موسم جوش بهاره
    چمن پر سبزه و صحرا لاله زاره
    دمی فرصت غنیمت دان در این فصل
    که دنیای دنی بی اعتباره
    بمو واجی چرا ته بی قراری
    چو گل پرورده باد بهاری
    چرا گردی بکوه و دشت و صحرا
    بجان او ندارم اختیاری
    گلان فصل بهاران هفتهٔ بی
    زمان وصل یاران هفتهٔ بی
    غنیمت دان وصال لاله رویان
    که گل در لاله زاران هفتهٔ بی
    «عطار نیشابوری»
     

    F@EZEH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/18
    ارسالی ها
    2,743
    امتیاز واکنش
    70,134
    امتیاز
    1,115
    محل سکونت
    ραяƨıαп
    سیمرغ و قاف / عطار نیشابوری

    تنت قافست و جانت هست سیمرغ
    ز سیمرغی تو محتاجی به سی مرغ
    حجاب کوه قافت آرد و بس
    چو منعت می‌کند یک نیمه شو پس
    به جز نامی ز جان نشنیدهٔ تو
    وجود جان خود تن دیدهٔ تو
    همه عالم پر از آثار جان است
    ولی جان از همه عالم نهانست
    تو سیمرغی ولیکن در حجابی
    تو خورشیدی ولیکن در نقابی
    ز کوه قاف جسمانی گذر کن
    بدار الملک روحانی سفر کن
    تو مرغ آشیان آسمانی
    چو بازان مانده دور از آشیانی
    چو زاغان بر سر مُردار مردی
    ز صافی گشته خرسندی بدردی
    چو بازان باز کن یک دم پر و بال
    برون پر زین قفس وین دام آمال
    چو بازان ترک دام و دانه کردی
    قرین دست او شاهانه کردی
    به پری بر فلک زین تودهٔ خاک
    همی گردی تو با مرغان در افلاک
    وگرنه هر زمان بی بال و بی پر
    چو مرغ هر دری گردی به هر در
    گهی در آب گردی همچو ماهی
    گهی چون آب باشی در تباهی
    «عطار نیشابوری»
     

    F@EZEH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/18
    ارسالی ها
    2,743
    امتیاز واکنش
    70,134
    امتیاز
    1,115
    محل سکونت
    ραяƨıαп
    از بهترین غزل های عطار نیشابوری

    لعلت از شهد و شکر نیکوتر است
    رویت از شمس و قمر نیکوتر است
    خادم زلف تو عنبر لایق است
    هندوی رویت بصر نیکوتر است
    حلقه‌های زلف سرگردانت را
    سر ز پا و پا ز سر نیکوتر است
    از مفرح‌ها دل بیمار را
    از لب تو گلشکر نیکوتر است
    بـ..وسـ..ـه‌ای را می‌دهم جانی به تو
    کار با تو سر به سر نیکوتر است
    رستهٔ دندانت در بازار حسن
    استخوانی از گهر نیکوتر است
    هیچ بازاری چنان رسته ندید
    زانکه هریک زان دگر نیکوتر است
    عارضت کازرده گردد از نظر
    هر زمانی در نظر نیکوتر است
    چون کسی را بر میانت دست نیست
    دست با تو در کمر نیکوتر است
    چون لب لعلت نمک دارد بسی
    گر خورم چیزی جگر نیکوتر است
    کار رویم تا به تو رو کرده‌ام
    دور از رویت ز زر نیکوتر است
    گر دل عطار شد زیر و زبر
    دل ز تو زیر و زبر نیکوتر است
    «عطار نیشابوری»
     

    F@EZEH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/18
    ارسالی ها
    2,743
    امتیاز واکنش
    70,134
    امتیاز
    1,115
    محل سکونت
    ραяƨıαп
    شعر مادر / عطار نیشابوری

    اگر خورشید خواهی سایه بگذار
    چو مادر هست شیر دایه بگذار
    چو با خورشید هم‌تک می‌توان شد
    ز پس در تک زدن چون سایه بگذار
    چو همسایه است با جان تو جانان
    بده جان و حق همسایه بگذار
    تو را سرمایهٔ هستی بلایی است
    زیانت سود کن سرمایه بگذار
    چو مردان جوشن و شمشیر برگیر
    نه‌ای آخر چو زن پیرایه بگذار
    فلک طشت است و اختر خایه در طشت
    خیال علم طشت و خایه بگذار
    فروتر پایهٔ تو عرش اعلاست
    تو برتر رو فروتر پایه بگذار
    فرید از مایهٔ هستی جدا شد
    تو هم مردی شو و این مایه بگذار
    «عطار نیشابوری»
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    به جز غم خوردن عشقت
    غمی دیگر نمی‌دانم

    که شادی در همه عالم
    از این خوش‌تر نمی‌دانم

    به هر راهی که دانستم
    فرو رفتم به بوی تو

    کنون عاجز فرو ماندم
    رهی دیگر نمی‌دانم

    به هشیاری ، مِی از ساغر
    جدا کردن توانستم

    کنون از غایت مـسـ*ـتی
    می از ساغر نمی‌دانم !

    کسی کاندر نمک‌سار اوفتد
    گم گردد اندر وی

    من این دریای پر شور
    از نمک کمتر نمی‌دانم...

    #عطار
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار می‌دارم

    مسلمانم همی خوانند و من زنار می‌دارم

    طریق صوفیان ورزم، ولیکن از صفا دورم
    صفا کی باشدم چون من سر خمـار می‌دارم

    ببستم خانقه را در، در میخانه بگشودم
    ز می من فخر می‌گیرم ز مسجد عار می‌دارم

    چو یار اندر خرابات است من اندر کعبه چون باشم
    خراباتی صفت خود را ز بهر یار می‌دارم

    به گرد کوی او هر شب بدان امید چون عطار
    مگر بنوازدم یاری خروش زار می‌دارم

    #عطار
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    جانا مرا چه سوزی؟
    چون بال و پر ندارم

    خون دلم چه ریزی
    چون دل دگر ندارم

    در زاری و نزاری
    چون زیر چنگ زارم

    زاری مرا تمام است
    چون زور و زر ندارم

    روزی گرم بخوانی
    از بس که شاد گردم

    گر ره بود بر آتش
    بیم خطر ندارم

    گر پرده‌های عالم
    در پیش چشم داری

    گر چشم دارم آخر
    چشم از تو بر ندارم

    در پیش بارگاهت
    از دور بازماندم

    کز بیم دور باشَت
    روی گذر ندارم

    نه نه تو شمع جانی
    پروانهٔ توام من

    زان با تو پر زنم من
    کز تو خبر ندارم
    د
    عالم پر است از تو
    غایب منم ز غفلت

    تو حاضری ولیکن
    من آن نظر ندارم

    عطار در هوایت
    پر سوخت از غمِ تو

    پرواز چون نمایم؟
    چون هیچ پر ندارم...

    #عطار
    ♦️
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    من با تو هزار کار دارم
    جانی ز تو بی قرار دارم

    شب‌های وصال می‌شمردم
    تا حاصل روزگار دارم

    گفتی که فراق نیز بشمر
    چون با گل تازه خار دارم

    گر در سر این شود مرا جان
    هرگز به رخت چه کار دارم

    تا جان دارم من نکوکار
    جز عشق رخت چه کار دارم

    گفتی مگریز از غم من
    چون غمزهٔ غمگسار دارم

    چون بگریزم ز یک غم تو
    چون غم ز تو من هزار دارم

    گفتی که بیا و دل به من ده
    تا دل ز تو یادگار دارم

    ای یار گزیده، دل که باشد
    جان نیز برای یار دارم

    گفتی سر خویش گیر و رفتی
    کز دوستی تو عار دارم

    سر بی تو مرا کجا به کاراست
    سر بی تو برای دار دارم

    گفتی که کمند زلف من گیر
    یعنی که سر شکار دارم

    چون رفت ز دست کار عطار
    چون زلف تو استوار دارم

    #عطار
     

    « «N¡lOo£aR» »

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/09
    ارسالی ها
    2,852
    امتیاز واکنش
    17,503
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    گیلان
    زُلف تو
    باز این دل دیوانه را

    حلقه درافکند
    و به زنجیر کرد ...

    #عطار
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,541
    بالا