شعر اشعار سنایی

Es_shima

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/13
ارسالی ها
2,751
امتیاز واکنش
29,248
امتیاز
846
سن
27
محل سکونت
ناکجا
نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بی‌گفتار تو در دل توانایی مرا

در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی

کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا

عشق تو هر شب برانگیزد ز جانم رستخیز

چون تو بگریزی و بگذاری به تنهایی مرا

چشمهٔ خورشید را از ذره نشناسم همی

نیست گویی ذره‌ای دردیده بینایی مرا

از تو هر جایی ننالم تو هر جایی شدی

نیست جای ناله از معشوق هر جایی مرا

گاه پیری آمد از عشق تو بر رویم پدید

آنچه پنهان بود در دل گاه برنایی مرا

کرد معزولم زمانه گاه دانایی و عقل

با بلای تو چه سود از عقل و دانایی مرا
 
  • پیشنهادات
  • Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا
    یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا

    گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من

    این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

    گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گـه که من

    روی بر تابم ازو پویان ز پس باشد مرا

    هرنفس کانرا بیاد روزگار تو زنم

    جملهٔ عالم طفیل آن نفس باشد مرا

    هز رمان ز امید وصل تو دل خود خوش کنم

    باز گویم نه چه جای این هـ*ـوس باشد مرا

    چون خیال خاکپایت می‌نبیند چشم من

    بر وصال تو چگونه دست رس باشد مرا
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    بندهٔ یک دل منم بند قبای ترا

    چاکر یکتا منم زلف دو تای ترا

    خاک مرا تا به باد بر ندهد روزگار

    من ننشانم ز جان باد هوای ترا

    کاش رخ من بدی خاک کف پای تو

    بـ..وسـ..ـه مگر دادمی من کف پای ترا

    گر بود ای شوخ چشم رای تو بر خون من

    بر سر و دیده نهم رایت رای ترا

    تیر جفای تو هست دلکش جان دوز من

    جعبه ز سـ*ـینه کنم تیر جفای ترا

    بار نیامد دلم در شکن زلف تو

    گر نه به گردن کشم بار بلای ترا

    ب نده سنایی ترا بندگی از جان کند

    گوی کلاه ترا بند قبای ترا
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را

    باز آبی بر زن آن روی جهان افروز را

    باز بر عشاق صوفی طبع صافی جان گمار

    آن دو صف جادوی شوخ دلبر جان دوز را

    باز بیرون تاز در میدان عقل و عافیت

    آن سیه پوشان کفر انگیز ایمان‌سوز را

    سر برآوردند مشتی گوشه گشته چون کمان

    باز در کار آر نوک ناوک کین توز را

    روزها چون عمر بد خواه تو کوتاهی گرفت

    پاره‌ای از زلف کم کن مایه‌ای ده روز را

    آینه بر گیر و بنگر گر تماشا بایدت

    در میان روی نرگس بوستان افروز را

    لب ز هم بردار یک دم تا هم اندر تیر ماه

    آسمان در پیشت اندر جل کشد نوروز را

    نوگرفتان را ببوسی بسته گردان بهر آنک

    دانه دادن شرط باشد مرغ نو آموز را

    بر شکن دام سنایی ز آن دو تا بادام از آنک

    دام را بادام تو چون سنگ باشد گوز را
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را

    زنده کن در می پرستی سنت پرویز را

    مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را

    در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را

    ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را

    بر شکن بر هم چو زلفت توبه و پرهیز را

    چنگ وار آهنگ برکش راه مـسـ*ـت انگیز را

    راه مـسـ*ـت انگیز بر زن مـسـ*ـت بیگه خیز
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را

    زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را

    توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من

    زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را

    گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی

    جان مانی سجده کردی صورت پرویز را

    با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب

    جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را

    جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا

    وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را

    شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را

    ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را

    گر شب وصلت نماید مر شب معراج را

    نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را

    اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم

    رطل می‌باید دمادم مـسـ*ـت بیگه خیز را

    آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا

    در دهیدش آب انگور نشاط‌انگیز را
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را

    تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را

    ملکت آل بنی آدم ندارد قیمتی

    خاک ره باید شمردن دولت پرویز را

    دین زردشتی و آیین قلندر چند چند

    توشه باید ساختن مر راه جان آویز را

    هر چه اسبابست آتش در زن و خرم نشین

    بدرهٔ ناداشتی به روز رستاخیز را

    زاهدان و مصلحان مر نزهت فردوس را

    وین گروه لاابالی جان عشق‌انگیز را

    ساقیا زنجیر مشکین را ز مه بردار زود

    بر رخ زردم نه آن یاقوت شکر ریز را
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را

    یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را

    هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید

    مشتری گردد همیشه محنت مخراق را

    زآنکه چون سلطان عشق اندر دل ماوا گرفت

    محو گرداند ز مردم عادت و اخلاق را

    هر که بی اوصاف شد از عشق آن بت برخورد

    کان صنم طاقست اندر حسن و خواهد طاق را

    ذره‌ای از حسن او در مصر اگر پیدا شدی

    دل ربودی یوسف یعقوب بن اسحاق را

    گر سر مژگان زند بر هم به عمدا آن نگار

    پیکران بی جان کند مر دیلم و قفچاق را

    هر که روی او بدید از جان و دل درویش شد

    زر سگالی کس ندید آن شهرهٔ آفاق را
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را

    جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را

    گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم

    نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را

    زلف چون پرچین کند خواری نماید مشک را

    غمزه چون بر هم زند قیمت فزاید نیل را

    چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش

    چون شه و فرزین نباشد خاک بر سر فیل را

    از دو چشمش تیز گردد ساحری ابلیس را

    وز لبانش کند گردد تیغ عزراییل را

    گر چه زمزم را پدید آورد هم نامش به پای

    او به مویی هم روان کرد از دو چشمم نیل را

    جان و دل کردم فدای خاکپایش بهر آنک

    از برای کعبه چاکر بود باید میل را

    آب خورشید و مه اکنون بـرده شد کو بر فروخت

    در خم زلف از برای عاشقان قندیل را

    ای سنایی گر هوای خوبرویان می‌کنی

    از نخستت ساخت باید دبه و زنبیل را
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگرست

    گر چه او را هر نفس بر من جفایی دیگرست

    من برو ساعت به ساعت فتنه زانم کز جمال

    هر زمان او را به من از نو عنایی دیگرست

    گر قضا مستولی و قادر شود بر هر کسی

    بر من بیچاره عشق او قضایی دیگرست

    باد زلفش از خوشی می‌آورد بوی عبیر

    خاک پایش از عزیزی توتیایی دیگرست

    از لطیفی آفتاب دیگرست آن دلفریب

    از ضعیفی عاشقش گویی هبایی دیگرست

    یک زمان از رنج هجرانش دلم خالی مباد

    کو مرا جز وصل او راحت فزایی دیگرست
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,547
    بالا