شعر اشعار سلمان هراتی

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
خاطره

dot.png

یادم آمد

آن غروب سرد

آفتاب گرم

مثل نارنجی

/ میان دست جنگل خفت

آفتاب آن لحظه

/ چون چشم شهیدان

/ سبز بود و سرخ

/ یادت هست ؟
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    دستور

    dot.png

    و نهاد

    / بخشی از جمله که درباره ی آن

    / خبری می شنویم

    و گزاره خبر است

    مثل این جمله : « شهید

    / رود سرخی است که تا

    / ابدیت جاری است »
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    از این ستاره تا آن ستاره

    dot.png

    پدرم کارگر است

    به مزرعه می آید

    با آخرین ستاره

    / از آسمان صبح

    و باز می گردد

    با اولین ستاره

    / در آسمان شب

    پدرم خورشید است
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای که امکان بهاری
    dot.png



    همزمان با صبح

    چشم خورشیدی تو

    / جهت پنجره را می کاود

    دشت روشن شده از روشنی رخسارت

    / ابر بیداری در غربت ما می بارد

    بال اگر ذوق پریدن دارد

    صبح اگر میل دمیدن دارد

    باغ اگر سبزتر از سبز آمد

    برکت آب زلالی است

    / که از چشم ترت می بارد

    باغ بیدار است

    باغبان با تپش قلب تو این مزرعه را

    / سرخ تر می کارد

    بی گمان ماه کف دست تو را می بوسد

    ور نه در سایه ی طولانی شب،

    / شب چه وحشتناک است!

    ای که امکان بهار و آبی

    بی اشارات دو چشم تو زمین می پوسد!

    تو چنانی که بهار

    / از دم گرم تو بر می خیزد!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای گل خوشبو
    dot.png

    برای شهید حسین پرنیان مرد شالیزار



    ای شهید ای جاری گلگون

    جایت از پندار ما بیرون



    رفته ای با اسب خونین یال

    ای شهید ای مرغ آتش بال



    حجله ی تو مثل یک فانوس

    گشت روشن با پر ققنوس



    نور تو در باغ گل پیداست

    روشنی بخش شب یلداست



    نام تو با آفتاب آمیخت

    صبح را در خانه هامان ریخت



    پنجره تا روی سرخت دید

    مهربان شد خانه با خورشید



    مثل باران زیر هر بوته

    نام خوبت کرده بیتوته



    باغها از نام تو سرشار

    باغبان با یاد تو بیدار



    روی دست سبزه می باری

    در دلت دریا مگر داری



    چون بهار آمد کنار رود

    بوی گیسوی تو با او بود



    ساده می آیی چنان باران

    ساده می رویی گل ریحان!



    هر گل سرخی که می کاریم

    زیر لب نام تو را داریم



    ما تو را در قلبها جستیم

    خواب را از چشمها شستیم



    ای گل خوشبو تو را چیدند

    از بلند شاخه دزدیدند



    ای عزیز امسال، یکسالی است

    جای تو در مزرعه خالی است
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    این صنوبران
    dot.png



    آن سوی قلمرو چشمهامان

    درختانی ایستاده اند

    هزار بار

    سبزتر از این جنگل کال

    بعد از اینجا

    اقیانوسی است

    / آبی تر از زلال

    یله در بیکرانگی

    چونان ابدیتی بی ارتحال



    *



    ای مادران شهید

    سوگوار که اید؟

    / دلتگیتان مباد

    آنان درختانند

    / بارانند

    آنان

    / نیلوفرانیند

    که از حمایت دستان خدا برخوردارند

    آبی اند، آسمانی اند

    نه تو و نه من نمی دانیم

    فراتر از دانایی اند، روشنایی اند



    *



    این صنوبران

    اگر چه با تبر نفرت افتادند

    شبانه شبنمند

    صبحگاهان آفتاب

    چشمهاشان فانوسی است

    / در شب طوفان

    که گره گردباد را می گشاید

    و لبخندشان اقیانوسی است

    / که تشنگان را

    / بر می انگیزاند

    بیرون این معین محدود

    رودی از ستاره جاری است

    / رودی از شهید

    با سکوت هم صدا شو

    تا بشنوی

    / پشت آسمان چه می گذرد

    ما زمستانیم

    / بی طراوت حتی برگ

    آنان

    / در همیشه ای از بهار ایستاده اند

    / بی مرگ
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    با آفتاب صمیمی
    dot.png



    او همین جاست همین جا

    نه در خیال مبهم جابلسا

    و نه در جزیره ی خضرا

    و نه هیچ کجای دور از دست

    من او را می بینم

    هر سال عاشورا

    در مسجد بی سقف آبادی

    / با برادرانم عزاداری می کند

    او را پشت غروبهای روستا دیدم

    همراه مردان بیدار

    مردان مزرعه و کار

    وقتی که « بالو » بر دوش

    از ابتدای آفتاب بر می گشتند

    او را بر بوریای محقر مردم دیدم

    او را در میدان شوش، در کوره پز خانه دیدم

    او را به جاهای ناشناخته نسبت ندهیم، انصاف نیست

    مگر قرار نیست او نقش رنج را

    از آرنجمان پاک کند

    و در سایه استراحت

    آرامش را بین ما تقسیم کند

    وقتی مردم ده ما

    برای آبیاری مزرعه ها

    به مرمت نهرهای قدیمی می رفتند

    او کنار تنور داغ

    با « سیب گل » و « فاطمه » نان می پزد

    / برای بچه های جبهه

    او در جبهه هست

    با بچه ها فشنگ خالی می کند

    و صلوات می فرستد

    او همه جاست

    در اتوبوس کنار مردم می نشیند

    با مردم درد دل می کند

    و هر کس که وارد اتوبوس شود

    از جایش برمی خیزد

    و به او تعارف می کند

    و لبخند فروتنش را به همه می بخشد

    او کار می کند کار، کار

    و عرق پیشانی اش را

    با منحنی انگشت اشاره پاک می کند

    در روزهای یخبندان

    سرما از درز گیوه ی پاره اش

    وارد تنش می شود

    و به جای همه ی ما از سرما می لرزد

    او با ما از سرما می لرزد

    او بیشتر پیاده راه می رود

    اتومبیل ندارد

    کفشهایش را خودش پینه می زند

    او ساده زندگی می کند

    و ساده ی دیگر مثل او کسی است که

    هنوز هم

    نخل های کوفه عظمتش را حفظ کرده اند

    او از خانواده شهداست

    شبهای جمعه به بهشت زهرا می رود

    و روی قبر شهدا گلاب می پاشد

    باور کنید فقیرترین آدم روی زمین

    از او ثروتمند تر است

    او به جز یک روح معصوم

    او به جز یک دل مظلوم هیچ ندارد

    و خانه خلاصه ی او

    نه شوفاژ دارد نه شومینه

    او هم مثل خیلی ها از گرانی، از تورم

    از کمبود رنج می برد

    او دلش برای انقلاب می سوزد

    و از آدمهای فرصت طلب بدش می آید

    و از آدمهای متظاهر متنفر است

    و ما را در شعار

    « جنگ جنگ تا پیروزی » یاری می دهد

    او خیلی خوب است

    او همه جا هست

    برادرانم در افغانستان

    با حضور او دیالکتیک را سر بریدند

    و عشق را برگزیدند

    او در تشییع جنازه ی « مالکم ایکس » شرکت کرد

    و خطابه ی اعتراض را

    در سایه مقدس درخت « بائوباب »

    برای سیاهان ایراد کرد

    سیاهان او را می شناسند

    آخر او وقتی می بیند

    آفریقا هنوز حق ندارد به مدرسه برود

    / دلتنگ می شود

    چندی پیش یک شاخه گل سرخ

    بر مزار « خالد اسلامبولی » کاشت

    و گامهای داغش را

    چنان در کوچه ها ی یخ زده مصر کوبید

    که حرارت آن تا دور دستهای خاورمیانه را

    / متفکر کرد

    او خیلی مهربان است

    وقتی « بابی سندز » را خود کشی کردند!

    او به دیدن مسیح رفت

    و ما را با خود تا مرز مهربانی برد

    باور کنید اگر او یک روز

    خودش را از ما دریغ کند

    / تاریک می شویم

    در اردوگاههای فلسطین حضور دارد

    و خیمه ها را می نگرد

    که انفجار صدها مشت را

    / در خود مخفی کرده اند

    خیمه ها او را به یاد آب و التهاب می اندازد

    و بلاتکلیفی رقیه ( علیه السلام ) را تداعی می کنند

    خیمه یعنی آفتاب را کشتند

    خیمه یعنی خاک داریم، خانه نداریم

    خدا کند ما را تنها نگذارد

    / و گرنه امیدی به گشودن پنجره ی بعدی نیست

    او یعنی روشنایی، یعنی خوبی

    او خیلی خوب است

    خوب و صمیمی و ساده و مهربان

    من می گویم، تو می شنوی

    او خیلی مهربان است

    او مثل آسمان است

    او در بوی گل محمدی پنهان است
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بر قله های انتظار
    dot.png



    ای مقتدای آبهای آشوب

    در روزگار جسارت مرداب

    طوفان آخرینی

    / که بر گستره خاک خواهد گذشت

    ای شوکت طلوع هزار آفتاب

    تو شیونی

    / بلند تر از

    / فرود هزار کهکشان به زمین

    و عصبانی که

    / اسب های خشمگین

    / پیش بینی کرده اند

    من کدامم

    / که فهم عظمت کائنات نویسم

    و بیقراری زمین را اندازه کنم

    و جرأت من آنقدر نیست

    / که طوفان را به ادراک آورد

    احساس می کنم

    / عمارتها بر شانه ی زمین

    / سنگینی می کنند

    و بوی احتیاج

    / از درز کلبه ها بیرون زده است

    و غربت راست کرداران

    / که دهان زخم به کتفشان می خندد

    همیشه فکر می کنم

    / این آخرین شبی است که از کوچه می گذرد

    باغها از پائیز برمی گردند

    و درختان در انتظار بارش آخرین

    / سر خوش می ایستند

    بر آخرین قله های انتظار ایستاده ایم

    /و زمین را

    / که در باتلاق تقلب بازیگوشی می کند

    / تشر می زنیم

    بی گمان

    / تا فتح قله ی دیگر

    / فرمان عشق آتش است

    مرا با رکود مردابها کاری نیست

    من به تقلای دست های کریم

    / نماز خواهم برد

    و خاک مستعد را

    / با نهرهای روان

    / آشتی خواهم داد

    و هرچه من نباشم

    / عمر آفتاب دراز

    چراغ های سرخ

    /مجال را از خفاش ربودند

    و زمین را

    به روزی بزرگ

    / بشارت دادند

    و ما که آفتاب را

    بر بلندای این خاک می بینیم

    چگونه می توان به انکار عشق برخاست

    و یاس ها را از عطر افشانی باز داشت

    مگر می شود به چشمه فرمان توقف داد

    و لال باد آن

    / که دهان به غیظ می گشاید

    و باغ را

    و چراغ را

    / با دم هرز خویش

    / مسموم می دارد

    این سان که به تقدیس معصیت نشستی

    و چشم از آفتاب بستی

    بدان که جولان شیطان

    / به طلوع عشق نمی انجامد

    انکار عشق

    اقرار فصاحت آن دلی است

    که چشم از روشنی بر می دارد

    و رو به روی بهار حصار می کارد

    باید دست ها را به قبضه ی شمشیر سپرد

    / و حنجره ی بدی را فشرد

    آه ای پیشوای اقیانوس های شورش

    شب نشینی دنیا به طول انجامید

    / طوفان را رها کن

    / و اسب آشوب را

    / افسار بگسل!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    به یاد شهیدان
    dot.png



    در سـ*ـینه ام دوباره غمی جان گرفته است

    « امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »



    تا لحظه های پیش دلم گور سرد بود

    اینک به یمن یاد شما جان گرفته است



    در آسمان سـ*ـینه ی من ابر بغض خفت

    صحرای دل بهانه ی باران گرفته است



    از هرچه بوی عشق تهی بود خانه ام

    اینک صفای لاله و ریحان گرفته است



    دیشب دو چشم پنجره در خواب می خزید

    امشب سکوت پنجره پایان گرفته است



    امشب فضای خانه ی دل سبز و دیدنی است

    در فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بهار با تو درختی است
    dot.png



    تو از شکوفه پری از بهار لبریزی

    تو سرو سبز تنی با خزان نمی ریزی



    تو آفتاب بلندی ز عشق سرشاری

    تو در خالی این شب ستاره می ریزی



    تمام خانه پر از نور ناب خواهد شد

    اگر به صبحدم ای آفتاب برخیزی



    شبی که مرگ می آید به قصد کوچه ی عشق

    چو بال شوق ز بالای ما می آویزی



    بهار با تو درختی است بی نهایت سبز

    دریغ و درد از این بادهای پاییزی



    شبی چو ابر بیا تا به باغ خاطر من

    چنان که با همه ی جان من در آمیزی
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,549
    بالا