شعر اشعار رضی الدین آرتیمانی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 6,080
  • پاسخ ها 213
  • تاریخ شروع

^Venus^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
2,303
امتیاز
426
محل سکونت
به تو چه؟
ز خواب ناز خیز و فتنه سرکن

جهان یکبارگی زیر و زبر کن

حذر از کوری خفاش طبعان

سری از منظر خورشید در کن

نگویم صورتم را بخش معنی

مرا از صورت و معنی بدر کن

ز پیش این پردهٔ پندار بردار

زمین و آسمان زیر و زبر کن

خبر گوئی از آن عیٰار دارم

برو ای بیخبر فکر دگر کن

جگر می پرور از خونابهٔ دل

غذای دل هم از خون جگر کن

رضی تا چند ازین بسیار گفتن

سخن اینجا رساندی، مختصر کن
 
  • پیشنهادات
  • ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    مه نامهربانم بی‌گنه دامن کشید از من

    چه بد کردم، چه بد رفتم، چه بد گفتم چه دید از من

    سخن میرفت از بیگانگان، از خویشتن رفتم

    باین ترتیب درس آشنائی را شنید از من

    بخود بیگانه‌تر امروز دیدم آن ستمگر را

    مگر در بیخودیها آشنا حرفی شنید از من

    رضی راه فنا را آنچنان در پیش بگرفتم

    که واپس ماند بسیاری جنید و بایزید از من
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    مرا دستی است بالا دست گردون

    که نتوان ز آستینش کرد بیرون

    منم بر درگهش چون حلقه بر در

    نه دست اندرون نه پای بیرون

    هژبرانند اینجٰا خفته در خاک

    دلیرانند اینجـٰا غرقه در خون

    تن بی‌جان چگونه زنده ماند

    رضی بی‌ او بگو چون زنده‌ای چون
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    روی یار است یا گل نسرین

    کوی یار است یا بهشت برین

    زیر دستت چه آفتاب و چه ماه

    پایمالت چه آسمان چه زمین

    چند از حسرت سراپایت

    بی سرو پا شویم و بی دل ودین

    همه زنار بر میـٰان بندی

    بشنوی حرفی از گوشه نشین

    سر به چرخش فرو نمی‌آرم

    گر سرم ز آسمـٰان رسد به زمین

    بد گمان گشته‌ای بکش زارم

    کاین گمـٰان میکشد مرا بیقین

    بر‌ رخ او رضی عرق بنگر

    گرد مه، گر ندیده‌ای پروین

    بی‌طهارت نمیرسد به نجات

    بی‌بکارت، نمیرسد کابین

    چند ازین غافلی رضی برخیز

    کاروان رفت بیش از ین منشین
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    نتوان گذشتن آسان از آن کو

    گل تا بگردن، گل تا بزانو

    از دست آن شست مشکل توان رست

    صیاد ما را سخت است بازو

    حرف خلاصی فکر محالی است

    فکری دگر کن حرفی دگر گو

    دل میربایند جان میستانند

    شو خان به بازی، شیران به بازو

    زان مه که گاهی پهلوی غیر است

    صد داغ داریم، پهلو به پهلو

    تا رو نهـٰادیم در عـٰالم عشق

    با هر دو عالم گشتیم یکرو

    از دوست نتوان ما را بریدن

    ناصح تو مینال، مشفق تو میگو

    هم جان ستانند، هم دلفریبند

    آن زلف و کاکل، آن چشم وابرو

    گوئی که بوئی ز آن گل شنیدم

    خود را نیـٰابی، یابی گران بو

    چون به توان کرد عاشق به تدبیر

    کی خوش توان کرد دندان به دارو

    بی می خرابم بی‌جرعه مدهوش

    زان لعل میگون زان چشم جادو

    گفتم رضی را سر نه بدین در

    کارش همین است در آن سر کو
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    تو بدین چشم شوخ و روی چو ماه

    ببری دل ز دست سنگ سیاه

    زیر دستت چه آسمـٰان چه زمین

    پایمالت چه آفتاب و چه ماه

    روز مـسـ*ـتی نمیبریم بسر

    این زمان آمدیم بر سر راه

    چون ننالیم که از تماشایش

    باز گردد بسوی دیده نگاه

    آنچه آن جلوه کرد با جانم

    برق هرگز نمیکند به گیاه

    ای که بی باک بر سر راهش

    میروی و نمیروی از راه

    باش یک لحظه تا برون آید

    آفتابم ز زیر ابر سیاه

    نفست از چه مرده زنده کند

    گر نه روح اللهی، بلا اشباه

    سنگ سوزم اگر ببـٰارم اشک

    چرخ ریزم اگر بر آرم آه

    گاه و بی‌گاه منع ما نکنی

    چشمت ار بر رخش فتد ناگاه

    گفتمش میرود رضی گفتا

    هر کجا میرود خدا همراه
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ای کاش که بود ما نبودی

    یا بنمودی هر آنچه بودی

    نگشود ز کعبه در کسی را

    از ما در دیر را سجودی

    ز افسانهٔ واعظان فسردیم

    ای مطرب عاشقان سرودی

    کی مرد غم تو بودم ای عشق

    صد بار فزونم ار نمودی

    جز دوست اگر ز دوست خواهی

    در مذهب عاشقان جهودی

    مجنون توام چنانکه بودم

    با ما نه‌ای آنچنانکه بودی

    ای دل چه به های های گریی

    هوئی مگر از رضی شنودی
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    کیم از جان خود سیری ز عمر خویش بیزاری

    سیه روزی، سراسر داغ جانسوزی جگر خواری

    ندانم لـ*ـذت آسودگی لیک اینقدر دانم

    که به باشد دل آزرده از سودای بسیاری

    بهم شیخ برهمن در خرابات مغان رقصند

    نه او در بند تسبیحی نه این در بند زناری

    چه در خلوت چه در کثرت، بهر جا هر که را دیدم

    نه خالی خلوتی از تو، نه بیرون از تو بازاری

    گرفتار گل و آن بلبل زارم که تا بوده

    نسوده بی‌ادب در سایهُ گلبرگ، منقاری

    مگر صبح ازل سازد خلاصم ور نه چون سازم

    که پیچیده است گردم شام هجران چون سیه ماری

    چه کم گردد ز معشوقی چه کم گردد ز محبوبی

    اگر در کار ما ضایع کند از دور دیداری

    کند منعم ز دیوار و در او مدعی سهل است

    میان ما و یاد او نخواهد بود دیواری

    به کار خویشتن مشغول هر کس را که می‌بینم

    بغیر از عاشقی کاری نیاید از رضی باری
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    این نگه و چشم و زلف و رو که تو داری

    با دل آســـــوده سنگ را نگذاری

    با لبش ای لعل ناب در چه حسابی

    با رخش ای آفتـــاب در چه شمـــاری

    از تو یکی قطره آب بحر محیط است

    و ز تو یکی ذره ز آفتاب هزاری

    دین و دل ای پادشاه صورت و معنی

    ما بتو دادیم، اختیار تو داری

    هیچ تو از روز بازخواست نترسی

    هیچ تو شـــرم از خدا و خلق نداری

    دل چو رضی مینهی به درد وداعش

    چاره نداری جز آنکه جان بسپاری
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ای که به جز دلبری تو کار نداری

    کار جز آزار جان زار نداری

    ای همه داروی دل مگر تو بهشتی

    وی همه آرام جان مگر تو بهاری

    آنچه دل دشمنان بهم نسپندد

    چند تو بر جان دوستان بگماری

    بگسلم از جان و دل اگر بپذیری

    بگذرم از هر چه هست اگر بگذاری

    ریخت دلم آبرو که خونش بریزی

    عذر نگوئی و گر بهانه نیاری

    چند بر آن در روی و بار نیابی

    مردنت اولی دلا که عار نداری

    دور از آن مایهٔ حیات نمرده است

    زنده رضی را دگر برای چه داری
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,614
    بالا