شعر اشعار سنایی

Es_shima

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/13
ارسالی ها
2,751
امتیاز واکنش
29,248
امتیاز
846
سن
27
محل سکونت
ناکجا
هر کرا در دل خمـار عشق و برنایی بود
کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود

این منم زاری که از عشق بتان شیدا شدم

آری اندر عاشقی زاری و شیدایی بود

ای نگارین چند فرمایی شکیبایی مرا

با غم عشقت کجا در دل شکیبایی بود

مر مرا گفتی چرا بر روی من عاشق شدی

عاشقی جانانه خودکامی و خودرایی بود

شد دلم صفرایی از دست فراق این جمال

آنکه صفرایی نشد در عشق سودایی بود

آن که یک ساعت دل آورد و ببرد و باز داد

بر حقیقت دان که او در عشق هر جایی بود

از سخنهای سنایی سیر کی گردند خود

جز کسی کو در ره تحقیق بینایی بود

از جمال یوسفی سیری نیابد جاودان

هر کرا بر جان و دل عشق زلیخایی بود
 
  • پیشنهادات
  • Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود
    پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود

    آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود

    وان عشق مجازی بد و آن سود و زیان بود

    بر روی رقم شد شرری کز دل و جان تافت

    و ز دیده برون آمد دردی که نهان بود

    توحید من آن زلف بشولیدهٔ او بود

    ایمان من آن روی چو خورشید جهان بود

    رویی که رقم بود برو دولت اسلام

    زلفی که درو مرتدی و کفر نشان بود

    بنمود رخ و روم به یک بار بشورید

    آیین بت بتگری از دیدن آن بود

    پس زلف برافشاند و جهان کفر پراکند

    الحق ز چنان زلف مسلمان نتوان بود

    گویی که درو پای عزیزان همه سر بود

    راهی که در وصل نکویان همه جان بود

    از خون جگر سیل وز دل پاره درو خاک

    منزلگهش از آتش سوزان دمان بود

    بس جان عزیزان که در آن راه فنا شد

    گور و لحد آنجا دهن شیر ژیان بود

    چون کعبهٔ آمال پدید آمد از دور

    گفتند رسیدیم سر ره بر آن بود

    بر درگه تو خوار و ز دیدار تو نومید

    بر خاک نشستند که افلاس بیان بود

    بیرون ز خیالی نبد آنجا که نظر بود

    افزون ز حدیثی نبد آنجا که گمان بود
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    گر سال عمر من به سر آید روا بود
    اندی که سال خوشـی‌ همیشه به جا بود

    پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد

    پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود

    ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس

    در سال و ماه عمر ز جانم جدا بود

    ای آمده به طمع وصال نگار خویش

    نشنیده‌ای که عشق برای بلا بود

    پروانهٔ ضعیف کند جان فدای شمع

    تا پیش شمع یک نظرش را سنا بود

    دیدار وی همان بود و سوختن همان

    گویی فنای وی همه اندر بقا بود

    آن را که زندگیش به عشق‌ست مرگ نیست

    هرگز گمان مبر که مر او را فنا بود
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    از دوست به هر جوری بیزار نباید شد
    از یار به هر زخمی افگار نباید شد

    ور جان و دل و دین را افگار نخواهی کرد

    با عشق خوش شوخی در کار نباید شد

    گر زان که چو عیاران از عهده برون نایی

    دلدادهٔ آن چابک عیار نباید شد

    هر گـه که به ترک جان آسان نتوانی گفت

    پس عاشق آن دلبر خونخوار نباید شد

    چون سوختن دل را تن در نتوان دادن

    از لاف به رعنایی در نار نباید شد

    خواهی که بیاسایی مانند سنایی تو

    هرگز ز می عشقش هشیار نباید شد

    خواهی که خبر یابی از خود ز نگار خود

    الا ز وجود خود بیزار نباید شد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
    جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد

    ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد

    ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد

    جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد

    ولیکن آن کند هر کس که از اصلش سزا باشد

    نگویند ای مسلمانان هرانکو مبتلا باشد

    نباشد مبتلا الا خداوند بلا باشد

    چنین گیرم که این عالم همه یکسر ترا باشد

    نه آخر هر فرازی را نشیبی در قفا باشد

    سنایی از غم عشقت سنایی گشت ای دلبر

    مگویید ای مسلمانان خطا باشد خطا باشد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد
    و ا فزون شده جفای تو این نیز بگذرد

    زین بیش نیک بود به من بنده رای تو

    گر بد شدست رای تو این نیز بگذرد

    گر هست بی گـ ـناه دل زار مستمند

    در محنت و بلای تو این نیز بگذرد

    وصل تو کی بود نظر دلگشای تو

    گر نیست دلگشای تو این نیز بگذرد

    گر دوری از هوای من و هست روز و شب

    جای دگر هوای تو این نیز بگذرد

    بگذشت آن زمانه که بودم سزای تو

    اکنون نیم سزای تو این نیز بگذرد

    گر سر گشتی تو از من و خواهی که نگذرم

    گرد در سرای تو این نیز بگذرد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
    به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد

    بیاید هر شبی هجران به بالینم فرو کوبد

    بدان آید همی هر شب که چشمم بر سهر بندد

    به یارم گفت وی را من که خواب من نبد ای جان

    یقین دانم که گر گویم به رغم من تبر بندد

    سحرگه صعب‌تر باشد مرا هجران آن دلبر

    که جادو بندهای سخت در وقت سحر بندد

    همی دانم من ای دلبر که هستم من غریب ایدر

    ببینی محملم فردا شتربان بر شتر بندد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد
    داغ حسرت عاشقان را سر به سر بر دل نهاد

    دلبران بی دل شدند زانگه که او بربست بار

    عاشقان دادند جان چون پای در محمل نهاد

    روز من چون تیره زلفش گشت از هجران او

    چون بدیدم کان غلامش رخت بر بازل نهاد

    زان جمال همچو ماهش هر چه بود از تیره شب

    شد هزیمت چون نگارم رخ سوی منزل نهاد

    زاب چشم عاشقان آن راه شد پر آب و گل

    تا به منزل نارمید او گام خود در گل نهاد

    راه او پر گل همی شد کز فراق خود همی

    در دو دیدهٔ عالمی از عشق خود پلپل نهاد

    چاکر از غم دل ز مهرت برگرفت از بهر آنک

    با اصیل الملک خواجه اسعد مقبل نهاد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    معشوق به سامان شد تا باد چنین باد
    کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد

    زان لب که همی زهر فشاندی به تکبر

    اکنون شکر افشان شد تا باد چنین باد

    آن غمزه که بد بودی با مدعی سست

    امروز بتر زان شد تا باد چنین باد

    آن رخ که شکر بود نهانش به لطافت

    اکنون شکرستان شد تا باد چنین باد

    حاسد که چو دامنش ببوسید همی پای

    بی سر چو گریبان شد تا باد چنین باد

    نعلی که بینداخت همی مرکبش از پای

    تاج سر سلطان شد تا باد چنین باد

    پیداش جفا بودی و پنهانش لطافت

    پیداش چو پنهان شد تا باد چنین باد

    چون گل همه تن بودی تا بود چنین بود

    چون باده همه جان شد تا باد چنین باد

    دیوی که بر آن کفر همی داشت مر او را

    آن دیو مسلمان شد تا باد چنین باد

    تا لاجرم از شکر سنایی چو سنایی

    مشهور خراسان شد تا باد چنین باد
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
    به دست هجر بسپردی خدایم بر تو داور باد

    وفاهایی که من کردم مکافاتش جفا آمد

    بتا بس ناجوانمردی خدایم بر تو داور باد

    به تو من زان سپردم دل نگارا تا مرا باشی

    چو دل بردی و جان بردی خدایم بر تو داور باد

    زدی اندر دل و جانم ز عشقت آتش هجران

    دمار از من برآوردی خدایم بر تو داور باد
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,549
    بالا