شعر اشعار شیخ بهایی

  • شروع کننده موضوع Ghazallll
  • بازدیدها 235
  • پاسخ ها 14
  • تاریخ شروع

Ghazallll

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/03/20
ارسالی ها
333
امتیاز واکنش
480
امتیاز
322
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار
در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد
ای دیده! اشک می‌ریز، ای سـ*ـینه! باش افگار
هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم
راه زیارت است این، نه راه گشت بازار
با زائران محرم، شرط است آنکه باشد
غسل زیارت ما، از اشک چشم خونبار
ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم
این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار
در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار
در فال ما نیاید جز عاشقی و مـسـ*ـتی
در کار ما بهائی کرد استخاره صد بار
 
  • پیشنهادات
  • Ghazallll

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/03/20
    ارسالی ها
    333
    امتیاز واکنش
    480
    امتیاز
    322
    اگر کنم گله من از زمانهٔ غدار
    به خاطرت نرسد از من شکسته غبار
    به گوش من، سخنی گفت دوش باد صبا
    من از شنیدن آن، گشته‌ام ز خود بیزار
    که بنده را به کسان کرده‌ای شها! نسبت
    که از تصور ایشان مرا بود صد عار
    شها! شکایت، خود نیست گرچه از آداب
    ولی به وقت ضرورت، روا بود اظهار
    رواست گر من از این غصه خون بگریم، خون
    سزاست گر من از این غصه، زار گریم، زار
    بپرس قدر مرا، گرچه خوب می‌دانی
    که من گلم، گل؛ خارند این جماعت، خار
    من آن یگانهٔ دهرم که وصف فضل مرا
    نوشته منشی قدرت، به هر در و دیوار
    به هر دیار که آیی، حکایتی شنوی
    به هر کجا که روی، ذکر من بود در کار
    تو قدر من نشناسی، مرا به کم مفروش
    بهائیم من و باشد بهای من بسیار
     

    Ghazallll

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/03/20
    ارسالی ها
    333
    امتیاز واکنش
    480
    امتیاز
    322
    الهی الهی، به حق پیمبر
    الهی الهی، به ساقی کوثر
    الهی الهی، به صدق خدیجه
    الهی الهی، به زهرای اطهر
    الهی الهی، به سبطین احمد
    الهی، به شبیر الهی! به شبر
    الهی به عابد! الهی به باقر
    الهی به موسی، الهی به جعفر
    الهی الهی، به شاه خراسان
    خراسان چه باشد! به آن شاه کشور
    شنیدم که می‌گفت زاری، غریبی
    طواف رضا، چون شد او را میسر:
    من اینجا غریب و تو شاه غریبان
    به حال غریب خود، از لطف بنگر
    الهی به حق تقی و به علمش
    الهی به حق نقی و به عسکر
    الهی الهی، به مهدی هادی
    که او مؤمنان راست هادی و رهبر
    که بر حال زار بهائی نظر کن!
    به حق امامان معصوم، یکسر
     

    Ghazallll

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/03/20
    ارسالی ها
    333
    امتیاز واکنش
    480
    امتیاز
    322
    تا سرو قباپوش تو را دیده‌ام امروز
    در پیرهن از ذوق نگنجیده‌ام امروز
    من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
    از طرز نگاه تو چه فهمیده‌ام امروز
    تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
    بر خود، چو سر زلف تو پیچیده‌ام امروز
    هشیاریم افتاد به فردای قیامت
    زان باده که از دست تو نوشیده‌ام امروز
    صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
    این ژندهٔ پر بخیه که پوشیده‌ام امروز
    افسوس که برهم زده خواهد شد از آن روی
    شیخانه بساطی که فرو چیده‌ام امروز
    بر باد دهد توبهٔ صد همچو بهائی
    آن طرهٔ طرار که من دیده‌ام امروز
     

    Ghazallll

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/03/20
    ارسالی ها
    333
    امتیاز واکنش
    480
    امتیاز
    322
    روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
    نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
    شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
    این بود مرا فایده از دیدن تبریز
    ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
    وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز
    فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان
    افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز
    از راه وفا، بر سر بالین من آمد
    وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز
    از دیدهٔ خونبار، نثار قدم او
    کردم گهر اشک، من مفلس بی‌چیز
    چون رفت دل گمشده‌ام گفت: بهائی!
    خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,547
    بالا