شعر دفتر اشعار عرفی شیرازی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 5,050
  • پاسخ ها 485
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
در محبت لب خشک و دل تر می خندد

مـسـ*ـت مخمور در این تنگ شکر می خندد


اهل دل خنده زنانند و نمی بیند کس

لب این جمع به آیین دگر می خندد


ای کلیم، آتش ایمن، گل مقصود تو، چیست

به تمنای محال تو شجر می خندد


دیده از شاهد امید فروبند و ببین

که لب شام به صد ذوق سحر می خندد


کم مباد آب و هوای چمن ما، که در او

گل پژمرده به از لالهٔ تر می خندد


دل عرفی بود آن مرغ خزان پرورده

که به حبس نفس و بستن پر می خندد
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اهل وفا که آتش ما تیز می کنند

    چون شعله سر کشد همه پرهیز می کنند


    ای بی غمان حذر که غزالان مـسـ*ـت یار

    فتراک عمر عافیت آویز می کنند


    شمشیر غمزه-کند شد آهنگ قتل من

    کاین تیغ به خون جگر تیز می کنند


    برخون کشتهٔ تو ملایک زنند جوش

    این شهد را ببین که مگس-ریز می کنند


    معمور باد سـ*ـینهٔ عرفی که درد و غم

    تعمیر این زمین بلا خیز می کنند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    که دست در خُمِ مِی زد، که خون ما جوشید

    که برفروخت که درچشم ما حیا جوشید


    هزار آبله از هر نفس فروریزد

    چنین که از ته دل تا لبم دعا جوشید


    ترانهٔ که چمن را به خون گرم گرفت

    که ناگذشته بر او سـ*ـینهٔ صبا جوشید


    کرشمهٔ که بر اصحاب درد می بارد

    که خون گرم شهیدان هزار جا جوشید


    چنان ملامت عرفی مرا پریشان کرد

    که عذر معصیتم از لب قفا جوشید
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مدعی باز ملولست و بلایی دارد

    در کف آیینهٔ اندیشه نمایی دارد


    پردهٔ دل بکُن آرامگه شاهد وصل

    زانکه هر پرده نشین پرده گشایی دارد


    شرف از کعبه گر از سجدهٔ اربـاب ریاست

    گوشهٔ بتکده هم ناصیه سایی دارد


    رهرو عشق بیابان نبرد پی، لیکن

    جوشش قافله و بانگ درایی دارد


    پای بر یأس فشردم، غم امید گذشت

    که گمان داشت که این درد دوایی دارد


    عرفی از مهد فلک زود نکردی امید

    این قیامی است که افشردن پایی دارد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    کرشمه دست در آغـ*ـوش نوشخند تو باد

    غبار فتنه سراسیمهٔ سمند تو باد


    دمی که آتش حسن تو شعله خیز شود

    هزار مردمک دیده ام سپند توباد


    سری که حلقهٔ فتراک دست می افتد

    مروت است که گویند اسیر بند تو باد


    به مدعی چه دعاهای بد نکردم، لیک

    دلم نداد که گویند اسیر بند تو باد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دوش در دیر مغان بودیم و کس با ما نبود

    گفت و گوها رفت و تشویش نفس با ما نبود


    رو نکردیم از حرم یک بار در آتشکده

    کز حریمش دامن خاشاک و خس با ما نبود


    صد قدم رفتیم دور از کوی او در پس حجاب

    اضطراب یک نگاه بازپس با ما نبود


    نعمت فردوس بر ما ریختند، اما نشد

    کام لـ*ـذت یاب، چون ذوق مگس با ما نبود


    طایر خلدیم و ننشینیم از شاخی به شاخ

    کز هوای دل دو صد دام و قفس با ما نبود


    عادت دل ما نمی دانیم، کاین نا آشنا

    تا به ما بستند عهدش یک نفس با ما نبود
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,541
    بالا