گل دگر ره به گلستان آمد وارهٔ باغ و بوستان آمد وار آذر گذشت و شعلهٔ او شعلهٔ لاله را زمان آمد
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #521 گل دگر ره به گلستان آمد وارهٔ باغ و بوستان آمد وار آذر گذشت و شعلهٔ او شعلهٔ لاله را زمان آمد
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #522 دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند جان گرامی به جانش اندر پیوند دایم بر جان او بلرزم، زیراک مادر آزادگان کم آرد فرزند از ملکان کس چنو نبود جوانی راد و سخندان و شیرمرد و خردمند کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟ خلق نداند همی که بخشش او چند دست و زبان زر و در پراگند او را نام به گیتی نه از گزاف پراگند در دل ما شاخ مهربانی به نشاست دل نه به بازی ز مهر خواسته برکند همچو معماست فخر و همت او شرح همچو ابستاست فضل و سیرت اوزند گر چه بکوشند شاعران زمانه مدح کسی را کسی نگوید مانند سیرت او تخم کشت و نعمت او آب خاطر مداح او زمین برومند سیرت او بود وحی نامه به کسری چون که به آیینش پندنامه بیاگند سیرت آن شاه پندنامهٔ اصلیست ز آن که همی روزگار گیرد از او پند هر که سر از پند شهریار بپیچید پای طرب را به دام گرم درافکند کیست به گیتی خمیر مایهٔ ادبار؟ آن که به اقبال او نباشد خرسند هر که نخواهد همی گشایش کارش گو: بشو و دست روزگار فروبند ای ملک، از حال دوستانش همی ناز ای فلک، از حال دشمنانش همی خند آخر شعر آن کنم که اول گفتم: دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند
دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند جان گرامی به جانش اندر پیوند دایم بر جان او بلرزم، زیراک مادر آزادگان کم آرد فرزند از ملکان کس چنو نبود جوانی راد و سخندان و شیرمرد و خردمند کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟ خلق نداند همی که بخشش او چند دست و زبان زر و در پراگند او را نام به گیتی نه از گزاف پراگند در دل ما شاخ مهربانی به نشاست دل نه به بازی ز مهر خواسته برکند همچو معماست فخر و همت او شرح همچو ابستاست فضل و سیرت اوزند گر چه بکوشند شاعران زمانه مدح کسی را کسی نگوید مانند سیرت او تخم کشت و نعمت او آب خاطر مداح او زمین برومند سیرت او بود وحی نامه به کسری چون که به آیینش پندنامه بیاگند سیرت آن شاه پندنامهٔ اصلیست ز آن که همی روزگار گیرد از او پند هر که سر از پند شهریار بپیچید پای طرب را به دام گرم درافکند کیست به گیتی خمیر مایهٔ ادبار؟ آن که به اقبال او نباشد خرسند هر که نخواهد همی گشایش کارش گو: بشو و دست روزگار فروبند ای ملک، از حال دوستانش همی ناز ای فلک، از حال دشمنانش همی خند آخر شعر آن کنم که اول گفتم: دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #523 جز آن که مـسـ*ـتی عشقست هیچ مـسـ*ـتی نیست همین بلات بسست، ای بهر بلا خرسند خیال رزم تو گر در دل عدو گردد ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز ز حکم تست شب و روز را به هم پیوند به خوشدلی گذران بعد ازین، که باد اجل درخت عمر بداندیش را ز پا افگند همیشه تا که بود از زمانه نام و نشان مدام تا که بود گردش سپهر بلند به بزم خوشـی و طرب باد نیکخواه تو شاد حسود جاه تو بادا ز غصه زار و نژند
جز آن که مـسـ*ـتی عشقست هیچ مـسـ*ـتی نیست همین بلات بسست، ای بهر بلا خرسند خیال رزم تو گر در دل عدو گردد ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز ز حکم تست شب و روز را به هم پیوند به خوشدلی گذران بعد ازین، که باد اجل درخت عمر بداندیش را ز پا افگند همیشه تا که بود از زمانه نام و نشان مدام تا که بود گردش سپهر بلند به بزم خوشـی و طرب باد نیکخواه تو شاد حسود جاه تو بادا ز غصه زار و نژند
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #524 نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #525 صرصر هجر تو، ای سرو بلند ریشهٔ عمر من از بیخ بکند پس چرا بستهٔ اویم همه عمر؟ اگر آن زلف دوتا نیست کمند به یکی جان نتوان کرد سؤال: کز لب لعل تو یک بـ*ـوس به چند؟ بفگند آتش اندر دل حسن آن چه هجران تو از سـ*ـینه فگند
صرصر هجر تو، ای سرو بلند ریشهٔ عمر من از بیخ بکند پس چرا بستهٔ اویم همه عمر؟ اگر آن زلف دوتا نیست کمند به یکی جان نتوان کرد سؤال: کز لب لعل تو یک بـ*ـوس به چند؟ بفگند آتش اندر دل حسن آن چه هجران تو از سـ*ـینه فگند
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #526 مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشکها برآوردند از هزاران هزار نعمت و ناز نه به آخر به جز کفن بردند؟ بود از نعمت آن چه پوشیدند و آن چه دادند و آن چه را خوردند
مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشکها برآوردند از هزاران هزار نعمت و ناز نه به آخر به جز کفن بردند؟ بود از نعمت آن چه پوشیدند و آن چه دادند و آن چه را خوردند
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #527 مرا تو راحت جانی، معاینه، نه خبر کرا معاینه آید خبر چه سود کند؟ سپر به پیش کشیدم خدنگ قهر ترا چو تیر بر جگر آید سپر چه سود کند؟
مرا تو راحت جانی، معاینه، نه خبر کرا معاینه آید خبر چه سود کند؟ سپر به پیش کشیدم خدنگ قهر ترا چو تیر بر جگر آید سپر چه سود کند؟
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #528 تا کی گویی که: اهل گیتی در هستی و نیستی لئیمند؟ چون تو طمع از جهان بریدی دانی که همه جهان کریمند
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #529 اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود خدای را بستودم، که کردگار من است زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود همه به تنبل و بند است بازگشتن او شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود بنفشههای طری خیل خیل بر سر کرد چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری ز لب فرو شود و از رخان برآید زود
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود خدای را بستودم، که کردگار من است زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود همه به تنبل و بند است بازگشتن او شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود بنفشههای طری خیل خیل بر سر کرد چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری ز لب فرو شود و از رخان برآید زود
^Venus^ کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2017/08/05 ارسالی ها 1,650 امتیاز واکنش 2,303 امتیاز 426 محل سکونت به تو چه؟ 2017/08/17 #530 می آرد شرف مردمی پدید آزاده نژاد از درم خرید می آزاده پدید آرد از بداصل فراوان هنرست اندرین نبید هرآن گـه که خوری می خوش آن گـه است خاصه چو گل و یاسمن دمید بسا حصن بلندا، که می گشاد بسا کرهٔ نوزین، که بشکنید بسا دون بخیلا، که می بخورد کریمی به جهان در پراگنید
می آرد شرف مردمی پدید آزاده نژاد از درم خرید می آزاده پدید آرد از بداصل فراوان هنرست اندرین نبید هرآن گـه که خوری می خوش آن گـه است خاصه چو گل و یاسمن دمید بسا حصن بلندا، که می گشاد بسا کرهٔ نوزین، که بشکنید بسا دون بخیلا، که می بخورد کریمی به جهان در پراگنید