شعر دفتر اشعار هلالی جغتایی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 5,161
  • پاسخ ها 322
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
مسکینم و کوی عاشقی منزل من
مسکین من و دیگر دل بیحاصل من
ای جان حزین تو نیز مسکین کسی
مسکین تو مسکین من و مسکین دل من
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دور از تو صبوری نتواند دل من
    وصل تو حیات خویش داند دل من
    آهسته رو ای دوست که دل همره توست
    زنهار چنان مرو که ماند دل من
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سبحانالله! چه شکل موزونست این؟
    از هرچه گمان برند افزونست این
    نتوان گفت که چیست یا چونست این؟
    کز دایرهٔ خیال بیرونست این
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بگداختم از دست جفا کردن تو
    اینست طریق بنده پروردن تو؟
    گر من به گـ ـناه عاشقی کشته شوم
    خون من بیگناه در گردن تو
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نقش تو اگر نه در مقابل بودی
    کارم ز غم فراق مشکل بودی
    دل با تو دیده از جمالت محروم
    ای کاش که دیده نیز با دل بودی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    گـه در پی آزار دل رنجوری
    گـه بر سر بیداد من مهجوری
    شوخی و به حسن خویشتن معذوری
    بر عاشق خود هرچه کنی معذوری
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    در پنجهٔ غیر پنجه کردن تا کی؟
    سیم از پولاد رنجه کردن تا کی؟
    گل را به گیاه دسته بستن تا چند؟
    جان را به اجل شکنجه کردن تا کی؟
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    با هر که نشینی و قدح نوش کنی
    از رشک مرا خراب و مدهوش کنی
    گفتی که چو می خورم تو را یاد کنم
    ترسم که شوی مـسـ*ـت و فراموش کنی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای وجود تو اصل هر موجود
    هستی و بودهای و خواهی بود
    صانع هر بلند و پست تویی
    همه هیچند، هرچه هست تویی
    نقشبند صحیفهٔ ازل تویی
    یا وجود قدیم لمیزل تویی
    نی ازل آگه از بدایت تو
    نی ابد واقف از نهایت تو
    از ازل تا ابد سفید و سیاه
    همه بر سر وحدت تو گواه
    ورق نانوشته میخوانی
    سخن ناشنیده میدانی
    پیش تو طایران قدوسی
    بهر یک دانه در زمینبوسی
    روی ما سوی توست از همه سو
    سوی ما روی تست از همه رو
    در سجودیم رو به درگه تو
    پا ز سر کردهایم در ره تو
    چیست این طرفه گنبد والا؟
    رفته گردی ز درگهت بالا
    کعبه سنگی بر آستانهٔ تو
    قبله راهی به سوی خانهٔ تو
    صبح را با شفق برآمیزی
    آب و آتش به هم درآمیزی
    زلف شب را نقاب روز کنی
    مهر و مه را جهان فروز کنی
    فلک از ماه و مهر چهرهفروز
    داغها دارد از غمت شب و روز
    بحر از هیبت تو آب شده
    غرق دریای اضطراب شده
    گرد کویت زمین به خاک نشست
    گشت در پای بندگان تو پست
    کوه از جانب تو آهنگست
    از تو بار دلش گرانسنگست
    باد را از تو آه دردآلود
    خاک را از تو روی گردآلود
    آتش از شوق داغ بر دل ماند
    آب از گریه پای در گل ماند
    همه سر بر خط قضای تو اند
    سر به سر طالب رضای تو اند
    هرچه آن در نشیب و در اوج است
    تو محیطی و آن موجست
    موج اگر نیست بحر را چه غمست
    بحر اگر نیست موج خود عدمست
    موج دریاست این جهان خراب
    بیثباتست همچو نقش بر آب
    گـه ز موج دگر خورد بر هم
    گـه ز باد هوا شود در هم
    من به امید گوهر نایاب
    کشتی افکندهام درین گرداب
    کشتی من ز موج بیرون بر
    همچو نوحش بر اوج گردون بر
    گر ز من جز گنه نمیآید
    از تو غیر از کرم نمیشاید
    گرچه لبتشنهام فتاده به خاک
    چون تو را بحر لطف هست چه باک؟
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای دوای درون خستهدلان
    مرهم سـ*ـینهٔ شکسته دلان
    مرهمی لطف کن، که خستهدلم
    مرحمت کن که شکستهدلم
    گر چه من سر به سر گنه کردم
    نامهٔ خویش را سیه کردم
    تو درین نامهٔ سیاه مبین
    کرم خویش بین گـ ـناه مبین
    من خود از کردههای خود خجلم
    تو مکن روز حشر منفعلم
    با وجود گناهکاریها
    از تو دارم امیدواریها
    زانکه بر توست اعتماد همه
    ای مراد من و مراد همه
    تو کریمی و بینوای توام
    پادشاهی و من گدای توام
    نی گدایی که این و آن خواهم
    کام دل، آرزوی جان خواهم
    بلکه باشد گداییام دردی
    اشک سرخی و چهرهٔ زردی
    تا به راهت ز اهل درد شوم
    برنخیزم اگرچه گرد شوم
    چون به خاک اوفتم بع صد خواری
    تو ز خاکم به لطف برداری
    گرچه در خورد آتشم چون شرر
    نظری گر به من رسد چه ضرر؟
    من نگویم که لطف و احسان کن
    بندهام هرچه شایدت آن کن
    عاقبت بگسلد چو بند از بند
    بند بند مرا به خود پیوند
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,541
    بالا