- عضویت
- 2015/04/15
- ارسالی ها
- 86,552
- امتیاز واکنش
- 46,640
- امتیاز
- 1,242
- دیوان اشعار منصور حلاج
- غزل ها
- غزل شماره 240
دوش مرا رخ نمود دلبر روحانئي
داد بدست دلم سبحه سبحانئي
من چو بفرمان او سبحه گرفتم بدست
برد ز من دين و دل از ره پنهانئي
گشت دلم مـسـ*ـت او جان شده پابست او
خورده هم از دست او باده جانانئي
سوي من شه نشان کرد جنيبت روان
کرد در اقليم جان غارت سلطانئي
آن شه پر مکر و فن داشت خرابي من
تا بنهد از کرم گنج بويرانئي
آه که از عشق دوست کين همه فتنه ازوست
عابد ديرينه شد عاشق رهبانئي
کرد ز خود فانيم داد پريشانيم
برد مسلمانيم آه مسلمانئي
سطوت عشق جليل ساخته بي قال و قيل
خون دلم را سبيل بر خطر جانئي
آه که از بيخودي من چه شغب ها کنم
گر نکند شاه من رسم نگهبانئي
دوست چو آمد عيان رفت حسين از ميان
عاريه دارد بدوش خلعت انسانئي