شعر اشعار شاه نعمت الله ولی

  • شروع کننده موضوع ^Venus^
  • بازدیدها 2,045
  • پاسخ ها 84
  • تاریخ شروع

^Venus^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
2,303
امتیاز
426
محل سکونت
به تو چه؟
هرچه خواهد می کند سلطان ما

دل برد جان بخشد آن جانان ما

دنیی و عقبی از آن و این و آن

ما از آن او و او هم ز آن ما

دردمندانیم و دردی می خوریم

دُرد درد دل بود درمان ما

عقل کل حیران شده در عشق او

خود چه شد این عقل سرگردان ما

هر که آمد سوی ما با ما نشست

غرقه شد در بحر بی پایان ما

رند سر مـسـ*ـتی طلب از وی بجوی

لـ*ـذت رندی سر مستان ما

بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم

سید ما می برد فرمان ما
 
  • پیشنهادات
  • ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    شاه خودرائی است این سلطان ما

    جان فدای او و او جانان ما

    با دلیل عقل عاشق را چه کار

    حال ذوق ما بُود برهان ما

    بحر ما را انتهائی هست نیست

    خوش درآ در بحر بی پایان ما

    عشق اگر داری به میخانه خرام

    ذوق ما می جو ز سرمستان ما

    قرص ماه و کاسهٔ زرین مهر

    روز و شب بنهاده اندر خوان ما

    دل کبابست و جگر بریان ولی

    نعمت الله آمده مهمان ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    دُرد درد دل بود درمان ما

    خوش بود دردی چنین با جان ما

    عشق او بحریست ما غرقه در او

    گو درآ در بحر بی پایان ما

    ای که گوئی جان به جانان می دهم

    جان چه باشد پیش آن جانان ما

    مجلس عشقست و ما مـسـ*ـت و خراب

    سر خوشند از ذوق ما رندان ما

    عشق او گنجی و دل ویرانه ای

    گنج او جو در دل ویران ما

    دل ببر از جان شیرین می برد

    صد هزاران منتش بر جان ما

    دوستدار نعمت الله خودیم

    نعمت الله باشد از یاران ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    دل روان جان می دهد در عشق آن جانان ما

    گر قبولش می کند شکرانه ها بر جان ما

    غرقهٔ دریای بی پایان کجا یابد کنار

    ساحلش پیدا نباشد بحر بی پایان ما

    هرچه آید در نظر آئینهٔ گیتی نماست

    روشنش بنگر که باشد نور آن جانان ما

    جان حیات جاودان از عشق جانان یافته

    عشق اگر داری طلب کن ذوق جاویدان ما

    مجلس عشقست و رندان مـسـ*ـت و ساقی درحضور

    ساغر می نوش کن شادی سرمستان ما

    سـ*ـینهٔ بی کینهٔ ما مخزن اسرار اوست

    گنج اگر خواهی بجو گنج دل ویران ما

    نعمت الله رند و سرمست است و جام می به دست

    می برند آن می دهد این سید رندان ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    صد دوا بادا دوای درد بی درمان ما

    دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما

    خون دل در جام دیده عاشقانه ریختیم

    بر امید آنکه بنشیند دمی بر خوان ما

    خانه خالی کرده ایم و خوش نشسته بر درش

    غیر او را نیست باری در سرا بستان ما

    در حیات جاودانی یافته از عشق او

    همدم زنده دلان شو تا بیابی جان ما

    در میان ما و او غیری نمی آید به کار

    ما از آن دلبریم و دلبر ما ز آن ما

    دُرد درد او دوای درد ما باشد مدام

    عشق او گنجیست در کنج دل ویران ما

    آشنای نعمت اللهیم و غرق بحر او

    ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    حضرت او را به او بینیم ما

    لاجرم او را نکو بینیم ما

    آب چشم ما به هر سو رو نهاد

    غرق دریا مو به مو بینیم ما

    غیر او در آتش غیرت بسوخت

    غیر او چون نیست چون بینیم ما

    عاشق و معشوق ما هر دو یکیست

    رشته یک تو کی دو تو بینیم ما

    احولست آن کس که یک بیند به دو

    کی چو احول یک به دو بینیم ما

    در نظر داریم دایم آینه

    جان و جانان روبرو بینیم ما

    دیگران او را به نعمت دیده اند

    نعمت الله را به او بینیم ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    غرق آب و آب را جوئیم ما

    آبروی ما ز ما جوئیم ما

    صورت و معنی و جام می مدام

    آنچه جوئیم از خدا جوئیم ما

    خم می در جوش و ما مـسـ*ـت و خراب

    جامی از غیری چرا جوئیم ما

    گنج عشقش در دل ویران ماست

    غیر این گنجی کجا جوئیم ما

    از بلا چون کار ما بالا گرفت

    مبتلائیم و بلا جوئیم ما

    چشمهٔ آب حیاتم در نظر

    خضر وقت و آشنا جوئیم ما

    نعمت الله چون ز ما یابد نوا

    کی نوا از بینوا جوئیم ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    هرچه می گویند می گوئیم ما

    آنچه می جویند می جوئیم ما

    ما به بوی زلف سنبل بوی او

    مو به مو زلف بتان بوئیم ما

    جام می آب حیاتی خوش بود

    خرقهٔ خود را به آن شوئیم ما

    ما و او با هم یگانه گشته ایم

    بی دوئیم و ما و تو اوئیم ما

    عین دریائیم و دریا عین ما

    عین ما از عین ما جوئیم ما

    نیست ما را ابتدا و انتها

    تا ابد خود را به خود پوئیم ما

    سیدم آئینهٔ گیتی نماست

    ما چنین آئینه ، یک روئیم ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    می زخم عشق می نوشیم ما

    خلعتی از عشق می پوشیم ما

    در طریق عاشقی چون عاشقان

    مدتی شد تا که می کوشیم ما

    عشق می گوید سخن از من شنو

    ما از او گوئیم و خاموشیم ما

    عاشقانه همچو خم میفروش

    باز سرمستیم و در جوشیم ما

    جرعهٔ می ما به صد جان می خریم

    نیک ارزانست نفروشیم ما

    پا و سر چشمیم تا بینیم او

    چون سخن گوید همه گوشیم ما

    ما به عشقش عاقل و دیوانه ایم

    تا نه پنداری که بی هوشیم ما

    همچو بلبل در هوای روی گل

    روز و شب مسـ*ـتانه بخروشیم ما

    نعمت اللیهم و با سید حریف

    باده می نوشیم و مدهوشیم ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    نور او در دیدهٔ بینا خوشی دیدیم ما

    نور مردم را به نور چشم او دیدیم ما

    شخص و سایه دو نماید در نظر اما یکیست

    دو کجا بینیم چون از اهل توحیدیم ما

    غیر نور روی او در دیدهٔ ما هست نیست

    هرچه رو بنمود از آن رو بازپرسیدیم ما

    ز آفتاب حسن او عالم همه روشن شده

    کس ندیده این چنین نوری و نشنیدیم ما

    ساقی مستیم و میخانه سبیل ما بُود

    می به هر رندی که دل می خواست بخشیدیم ما

    مو به مو زلف سیاهت ما به دست آورده ایم

    گیسوئی خوش بافته بر دست پیچیدیم ما

    در خرابات مغان با نعمت الله همدمیم

    عاشقانه جام می از ذوق نوشیدیم ما
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,547
    بالا