شعر اشعار هاتف اصفهانی

гคђค1737

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
7,959
امتیاز واکنش
45,842
امتیاز
1,000
محل سکونت
زیر خاک
ای باده ز خون من به جامت

این می به قدح بود مدامت

خونم چو می ار کشی حلالت

می بی من اگر خوری حرامت

مرغان حرم در آشیان‌ها

در آرزوی شکنج دامت

بالای بلند خوش خرامان

افتادهٔ شیوهٔ خرامت

ماه فلکش ز چشم افتاد

دید آنکه چو مه به طرف بامت

نالم که برد بر تو نامم

آن کس که ز من شنید نامت

هر کس به غلامی تو نازد

هاتف به غلامی غلامت
 
  • پیشنهادات
  • гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت

    گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت

    گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق

    گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت

    هر جا که یکی قامت موزون نگرد دل

    چون سایه به پایش فکند رحل اقامت

    در خلد اگر پهلوی طوبیم نشانند

    دل می‌کشدم باز به آن جلوهٔ قامت

    عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی

    در بر کنم از وصل تو تشریف کرامت

    دامن ز کفم می‌کشی و می‌روی امروز

    دست من و دامان تو فردای قیامت

    امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ

    بر خاک شهیدان تو خار است علامت

    ناصح که رخش دیده کف خویش بریده است

    هاتف به چه رو می‌کندم باز ملامت
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است

    که مدعا طلبیدن ز یار بی‌ادبی است

    حکیم جام جم و آب خضر چون گوید

    مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است

    نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی

    شکرفشان لبش از خنده‌های زیر لبی است

    شب از جفای تو می‌نالم و چو می‌نگرم

    همان دعای تو با ناله‌های نیمه شبی است

    به یک کرشمهٔ چشم فسونگر تو شود

    یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است

    برد دل از همه کس نظم او که هاتف را

    ملاحت عجمی و فصاحت عربی است
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    حرف غمت از دهان ما جست

    یا آتشی از زبان ما جست

    رو جانب دام یا قفس کرد

    هر مرغ کز آشیان ما جست

    یک‌یک ز نشان فراتر افتاد

    هر تیر که از کمان ما جست

    آتش به سپهر زد شراری

    کز آه شررفشان ما جست

    غیر از که شنید سر عشقت

    حرفی مگر از دهان ما جست

    ز انسان که خورد نسیم بر گل

    تیر تو ز استخوان ما جست

    هاتف چو شراره‌ای که ناگاه

    ز آتش جهد از میان ما جست
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست

    عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نیست

    هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود

    آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست

    در حریمش بار دارم لیک در بیرون در

    کرده‌ام جا تا چو آید غیر گویم یار نیست

    دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار

    می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست

    گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ

    کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست

    سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو

    گوش این ناآشنایان محرم اسرار نیست
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    ز غمزه، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت

    که اول از دل مجروح من نشان نگذاشت

    ز بی‌وفایی گل بود مرغ دل آگاه

    از آن به گلبن این گلشن آشیان نگذاشت

    ز شوق دیدن آن گل، ستم نگر که شدم

    رضا به رخنهٔ دیوار و باغبان نگذاشت

    رسید کار به جایی که یار بگذارد

    ز لطف بر دل من دستی، آسمان نگذاشت

    ز ناز بر دل پیر و جوان در این محفل

    کدام داغ که آن نازنین جوان نگذاشت

    شکایتی ز سگانت نبود هاتف را

    بر آستان تواش جور پاسبان نگذاشت
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست

    بر خاک آستانهٔ او سرنهاده کیست

    چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب

    همراه او سوار کدام و پیاده کیست

    در کوی او عزیز کدام است و کیست خار

    در بزم او نشسته که و ایستاده کیست

    عزت ز محرمان بر او بیشتر کراست

    دارد کسی که حرمت از ایشان زیاده کیست

    آن کس که ساغر می نابش دهد کدام

    وان کس که می‌ستاند از او جام باده کیست

    رندی که باز بسته در خوشـی‌ بر جهان

    تنها به روی او در عشرت گشاده کیست

    اغیار سر نهاده فراغت به پای یار

    محرومتر ز هاتف از پا فتاده کیست
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    چون شیشهٔ دل نه از ستم آسمان پر است

    مینای ما تهی است دل ما از آن پر است

    ای عندلیب باغ محبت گل وفا

    کم جو ز گلبنی که بر آن آشیان پر است

    خالی است گر خم فلک از بادهٔ نشاط

    غم نیست چون ز می خم پیر مغان پر است

    سرو تو را به تربیت من چه احتیاج

    نخل رطب فشان تو را باغبان پر است

    جانی نماند لیک اگر جان طلب کنی

    بهر تن ضعیف من این نیم جان پر است

    هاتف به من ز جور رقیب و جفای یار

    کم کن سخن که گوشم ازین داستان پر است
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب

    شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب

    به چشمی روی آن مه بینم از شوق و به صد حسرت

    ز بیم صبح چشم دیگرم بر کوکب است امشب

    دلا بردار از لب مهر خاموشی و با دلبر

    سخن آغاز کن هنگام عرض مطلب است امشب
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب

    یا من به قتل می‌رسم امروز یا رقیب

    شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید

    مرگ مرا که می‌طلبد از خدا رقیب

    با یار شرح درد جدائی چسان دهم

    چون یک نفس نمی‌شود از وی جدا رقیب

    هم آشناست با تو و هم محرم ای دریغ

    ظلم است با سگ تو بود آشنا رقیب

    در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست

    دردی از این بتر که بود یار با رقیب

    با هاتف آنچه کرده که او داند و خدا

    بیند جزای جمله به روز جزا رقیب
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,541
    بالا