شعر اشعار امیر خسرو دهلوی

^Venus^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
2,303
امتیاز
426
محل سکونت
به تو چه؟
وه که سوز درونم خبری نیست ترا

در غمت مردم و با من نظری نیست ترا

بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا

خاک ره گشتم و بر من گذری نیست ترا

دارم آن سر که سرم در سر و کار تو شود

با من دلشده هر چند سری نیست ترا

دیگران گر چه دم از مهر و وفای تو زنند

به وفای تو که چون من دگری نیست ترا

خسروا، ناله و فریاد به جایی نرسد

یارب، این گریه خونین اثری نیست ترا
 
  • پیشنهادات
  • ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا

    گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا

    گر سرم در سر سودات رود نیست عجب

    سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا

    ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم

    هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا

    بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم

    غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا

    محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من

    بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا

    بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست

    که تواناییی چون باد سحر نیست مرا

    دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت

    همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا

    غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم

    که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا

    تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو

    بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    قدری بخند و از رخ قمری نمای ما را

    سخنی بگوی و از لب شکری نمای ما را

    سخنی چو گوهرتر صدف لب تو دارد

    سخن صدف رها کن، گهری نمای ما را

    به نظر ندیده ام من اثر دهان تنگت

    اگرت بود دهانی اثری نمای ما را

    منم اندر این تمنا که ببینم از تو بویی

    چو صبا خرامشی کن، کمری نمای ما را

    ز خیال طره تو چو شب است روز عمرم

    به کرشمه خنده ای زن، سحری نمای ما را

    به زبان خویش گفتی که گذر کنم به کویت

    مگذر ز گفته خود گذری نمای ما را

    چو منت هزار عاشق بود، ای صنم، لیکن

    به همه جهان چو خسرو دگری نمای ما را
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    هر که زیر پیرهن بیند مرا

    مرده اندر کفن بیند مرا

    خویش را من خود کسی دانم ولی

    یار اگر از چشم من بیند مرا

    آرزو دارم قصاص از دست دوست

    تا بدانسان مرد و زن بیند مرا

    بر سر راهش کشیدم زار زار

    بو که آن پیمان شکن بیند مرا

    بیدلی کش عیب می کردم کجاست

    تا به کام خویشتن بیند مرا

    نازنینا، زین هـ*ـوس مردم که خلق

    با تو روزی در سخن بیند مرا

    باد هر روزی به جولا نگاه تو

    خاک خواری بر دهن بیند مرا

    گر بیاید باز مرغ نامه بر

    طعمه زاغ و زغن بیند مرا

    جوی خون راند به جای جوی شیر

    خسروم، گر کوهکن بیند مرا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ای جهانی بنده چون من مر ترا

    نیست چون من بنده دیگر ترا

    دل چو نطفه در رحم خون می خورد

    تا چرا زاد این چنین مادر ترا

    از برای آفت جان منست

    شانه گر ره می کند بر سر ترا

    لشکر فتنه بکش، عالم بگیر

    فتنه شد چون جملگی لشکر ترا

    عالمی را از تو شد پیمانه پر

    پر نگشت از خون کس ساغر ترا

    من ز جورت مو شدم وز آه من

    جز میان چیزی نشد لاغر ترا

    نامسلمانی مکن شرمی بدار

    چند گویم حال خسرو مر ترا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    باغم عشق تو می سازیم ما

    با تو پنهان عشق می بازیم ما

    در هوای وصل جان افروز تو

    پای بند درگه نازیم ما

    مردمی کن برقع از رخ برفکن

    تا دل و دین هر دو در بازیم ما

    یک زمان از سر بنه گردن کشی

    تا به گردون سر برافرازیم ما

    گر نخواهی گشت با ما مهربان

    خانه هستی براندازیم ما

    بعد از این با کس نه پیوندیم دل

    بعد از این با خود نپردازیم ما

    چون ز خسرو درد دل بشنید، گفت

    غم مخور روزیت بنوازیم ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    شاخ نرگس را ببرد اینک صبا

    سهل باشد بردن از کوری عصا

    از خیال سبزه خاک بوستان

    چشم می دوزم که گردد توتیا

    تا عروس گل به دست آید مگر

    سیم را چون آب می ریزد صبا

    یار سیم اندام من آخر کجاست؟

    یارب، او سیمرغ شد یا کیمیا؟

    غنچه ای ماند دلم پر خون و تنگ

    ای نسیم زلف تو باد صبا

    خوش بیا کز حسرت دیدار تو

    زندگانی خوش نمی آید مرا

    دیگران را شمع مجلس گشته ای

    گر نخواهی سوخت خسرو را بیا
     

    ن.نجمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/10
    ارسالی ها
    286
    امتیاز واکنش
    1,829
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تـهـــران
    گذشت آرزو از حد به پای بـ*ـوس تو ما را

    سلام مردم چشمم که گوید آن کف پا را

    تو می روی و ز هر سو کرشمه می چکد از تو

    که داد این روش و شکل سرو سبز قبا را

    مراست یاد جمالت به دل چنانکه به دیده

    خیال خوان کریمان به روز فاقه گدا را

    برون خرام دمی تا برآورند شهادت

    چو بنگرند خلایق کمال صنع خدا را

    سخن ز خواستن خط مشکبار تو گفتم

    بخاست موی براندام آهوان ختا را

    چو در جفات بمیرم، بخوانی آنچه نوشتم

    بر آستان تو از خون دیده حرف وفا را

    فلک که می برد از تیغ بندبند عزیزان

    گمان مبر که رساند بهم دو یار جدا را

    دران مبین تو که شور است آب دیده عاشق

    که پرورش جز از این آب نیست مهرگیا را

    صبا نسیم تو آورد و تازه شد دل خسرو

    چنین گلی نشکفته ست هیچگاه صبا ر
     

    ن.نجمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/10
    ارسالی ها
    286
    امتیاز واکنش
    1,829
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تـهـــران
    من به هـ*ـوس همی خورم ناوک سـ*ـینه دوز را

    تا نکنی ملامتی غمزه کینه توز را

    دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد

    چند به ناکسان دهی سلسله رموز را

    گویم وصل، گوییم رو که هنوز چند گـه

    وای که چون برون برم از دلت این هنوز را

    قصه عشق خود رود پیش فسردگان ولی

    سنگتراش کی خرد گوهر شب فروز را

    ساقی نیم مـسـ*ـت من جام لبالب آر تا

    نقل معاشران کنم این دل خام سوز را

    بس که ز آه ناکسان تیره شده ست روز من

    نیست دو دیده بنگرم این شب تیره روز را

    جان چو خسروی و بس زخم تو وه که برکسی

    باری اگر همی زنی تیر درونه دوز را
     

    ن.نجمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/10
    ارسالی ها
    286
    امتیاز واکنش
    1,829
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تـهـــران
    من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها

    کجا خسپد کسی کش می خلد در سـ*ـینه عقربها

    همه شب در تب غم می پزم با زلف او حالی

    چه سوداهاست این یارب که با خود می پزم شبها

    گهی غم می خورم گـه خون و می سوزم به صد زاری

    چو پرهیزی ندارم، جان نخواهم برد از این تبها

    چه بودی گر در آن کافر، جوی بودی مسلمانی

    چنین کز یاربم می خیزد از هر خانه یاربها

    دعای دوستی از خون نویسند اهل درد و من

    به خون دیده دشنامی که نشنیدم ازان ل*ب.ه*ا

    ز خون دل وضو سازم، چو آرم سوی او سجده

    بود عشاق را، آری، بسی زینگونه مذهبها

    به ناله آن نوای بار بد برمی کشد خسرو

    که جانها پای کوبان می جهد بیرون ز قالبها
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,542
    بالا