شعر دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی

  • شروع کننده موضوع Ay Çocuğu
  • بازدیدها 771
  • پاسخ ها 49
  • تاریخ شروع

Ay Çocuğu

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/27
ارسالی ها
4,039
امتیاز واکنش
28,649
امتیاز
856
باغم عشق تو می سازیم ما

با تو پنهان عشق می بازیم ما

در هوای وصل جان افروز تو

پای بند درگه نازیم ما

مردمی کن برقع از رخ برفکن

تا دل و دین هر دو در بازیم ما

یک زمان از سر بنه گردن کشی

تا به گردون سر برافرازیم ما

گر نخواهی گشت با ما مهربان

خانه هستی براندازیم ما

بعد از این با کس نه پیوندیم دل

بعد از این با خود نپردازیم ما

چون ز خسرو درد دل بشنید، گفت

غم مخور روزیت بنوازیم ما
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    شاخ نرگس را ببرد اینک صبا

    سهل باشد بردن از کوری عصا

    از خیال سبزه خاک بوستان

    چشم می دوزم که گردد توتیا

    تا عروس گل به دست آید مگر

    سیم را چون آب می ریزد صبا

    یار سیم اندام من آخر کجاست؟

    یارب، او سیمرغ شد یا کیمیا؟

    غنچه ای ماند دلم پر خون و تنگ

    ای نسیم زلف تو باد صبا

    خوش بیا کز حسرت دیدار تو

    زندگانی خوش نمی آید مرا

    دیگران را شمع مجلس گشته ای

    گر نخواهی سوخت خسرو را بیا
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    وه که اگر روی تو در نظر آید مرا

    خوشـی‌ زخورشید و مه روی نماید مرا

    بسته تست این دلم با دگرانم مبند

    کاش که با دیگران دل بگشاید مرا

    جان من آن روز رفت کم رخت آمد به پیش

    یاربم آن روز پیش، پیش نیاید مرا

    روی نما شد ز اشک چهره من تا هنوز

    از تو چه خونهای تر روی نماید مرا

    خون مرا آب کرد گریه که در خدمتت

    پیش ز من دور باد هیچ نیاید مرا

    دل بشنیدم که دوش لعل تو بوسید و مرد

    پیش چنین مردنی زیست نشاید مرا

    سـ*ـینه خسرو ز تست آیینه زنگ خورد

    مصقل وصل تو کو تا بزداید مرا
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را

    بین به کمین گاه چرخ ناوک دلدوز را

    هر چه رسد سر بنه زانکه مسیر نشد

    نیکوی آموختن چرخ بدآموز را

    سوخته غم مدار دل به چنین غم، از آنک

    دل به کسی برنسوخت مرگ جگر سوز را

    پیر شدی کوژ پشت دل بکش از دست نفس

    زانکه کمان کس نداد دشمن کین توز را

    چون تو شدی از میان از تو به روز دگر

    جمله فرامش کنند یاد کن آن روز را

    خود چو بدیدی که رفت عمر بسان پریر

    از پی فردا مدار حاصل امروز را

    نقد تو امشب خوش است زانکه چو فردا به روز

    قدر نباشد به روز شمع شب افروز را
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را

    واگهیی کس نداد، آن پسر شنگ را

    گاه خرامیدنش یک نظری هر که دید

    پیش فرامش نکرد آن قد و آن رنگ را

    بنده نخواند کنون جز غزل نوخطان

    کاب دو چشمم بشست دفتر فرهنگ را

    اشک من گوژ پشت دید گـه ناله چرخ

    گفت که ای خوش نوا، ترک مکن چنگ را

    هست شکسته دلم، خواست شکستن بتر

    سخت گره بر مزن گیسوی شبرنگ را

    دوش ز یاد رخت اشک جگر سوز من

    شد به هوا پر بسوخت، مرغ شب آهنگ را

    با دل سنگیت هیچ کرد نیارم همی

    گر چه که از تیر آه رخنه کنم سنگ را

    گر بکنی آشتی جان بفروشم و لیک

    تو به بها می خری جان کسی جنگ را

    در طلبت عاشقان گر قدم از سر کنند

    هیچ نپرسند باز منزل و فرسنگ را

    خوش پسرا، چشم تست تنگ و من اندر عجب

    باز کجا می کشی این همه نیرنگ را

    گرد جهان شد سمر قصه خسرو و لیک

    عشق به صحرا نهاد راز دل تنگ را
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ای رخ زیبای تو آینه سـ*ـینه ها

    روی ترا در خیال زین نمط آیینه ها

    غمزه مزن کان خیال تا به جگرها نشست

    تیغ بلارک دمید وای که بر سر سـ*ـینه ها

    یاد توام می کند کار جواب هلاک

    خواب که بیند گدا حاصل گنجینه ها

    بس که ز رویت نمود خانه مرا پر خیال

    مر همه دیوارهاست پیش من آیینه ها

    صبر نمودی مرا از نظری پیش از این

    حسن توام توبه داد زان همه پیشینه ها

    دل که ز دعوی صبر لاف همی زد کنون

    بین که چه خوش می کشد هجر از و کینه ها

    شعله دیرینه را داغ ز دل رفته بود

    نوپسری تازه کرد آن همه دیرینه ها

    توبه شکن صوفیا، خرقه به می شو که هست

    بر قصب شاهدان خرقه پشمینه ها

    چرخ بشد، ساقیا، دوش می با صفا

    درد به خسرو رسان، زان همه دوشینه ها
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا

    یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را

    غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی

    تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را

    جولان کند سمندش چون سم او ببوسم

    کو بر زمین زمانی ننهد زناز پا را

    خواهم که در رکابش باشم و لیک نتوان

    کز خود عنان زلفش بر بود این گدا را

    گفتی که یاد کردم گـه گـه ز حال خسرو

    کردی چرا فرامش زین گونه این گدا را
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    نوشین لبی که لعلش نو کرد جام جم را

    هست از پیش خرابی درویش و محتشم را

    من خاک پای مـسـ*ـتی کانجا که ریخت جرعه

    لغزید پای رندان صد صاحب کرم را

    گر در نوشید*نی عشقم از تیغ می زنی حد

    ای مـسـ*ـت محتسب کش، حدیست این ستم را

    گفتی که غم همی خور، من خود خورم و لیکن

    ای گنج شادمانی، اندازه ایست غم را

    صوفی که لقمه جوید مشنو حدیث عشقش

    کز دل نصیب نبود درمانده شکم را

    از حاجی بیابان پرسید ذوق زمزم

    چه آگهی زکعبه پرنده حرم را

    هست آرزوی جانان کز خلق رو بتابم

    من اختیار کردم خلوتگه عدم را

    چون کشتی است باری ور هست بیش ور کم

    تسلیم کرد خسرو، بگذار بیش و کم را
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را

    تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را

    تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم

    ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را

    بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری

    دشوار صبح باشد شبهای بیکران را

    اندیشه جهانی بر جان من نهادی

    وانگه به لاغ گویی اندیشه نیست جان را

    رسوای شهر گشتم از بس که دیده من

    دمدم همی تراود خونابه نهان را

    از آه سوزناکم دود از جهان برآمد

    بی تو جهان چه باشد، آتش زنم جهان را

    داغ غلامی از من هست ار دریغ باری

    از بیع کن مشرف مملوک رایگان را

    آن روی نازنین را یکدم به سوی من کن

    تا بیشتر نبینم نسرین و ارغوان را

    شاید اگر بخندد بر روزگار خسرو

    آن کس که دیده باشد رخساره ای چنان را
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    دیدم بسی زمانه مردآزمای را

    سازنده نیست هیچ امیر و گدای را

    جز باد و دم ترنم این تنگنای نیست

    چون غلغل تهی نفس تنگنای را

    چندین مکن دماغ به کافور و مشک، تر

    بر عاریت شناس کف عطرسای را

    در خود مبین به کبر که از بهر عکس کار

    اینها بس است بهره تن خودنمای را

    قرب مملوک نیست مگر دون و سفله را

    اینجا مبین تو مردم والاگرای را

    جایی که جای بر سر شاهان مگس کند

    نبود محل اوج پریدن همای را

    آنان که گفته اند طلاق عروس کون

    کابین این عروس دهند این سرای را

    ای توسنی که همت عالی خطاب تست

    بشکن به یک لگد فلک دیوپای را

    تاریکی زمانه چو روشن کند به مهر

    صفوت چو نیست آدمی تیره رای را

    بی زادن بلا چو نباشد، چه ساختند

    کشت سراب این فلک فتنه زای را

    روزی که می رود مشمر، خسروا، زعمر

    الا همان قدر که پرستی خدای را
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,549
    بالا