شعر دیوان اشعار مولوی مولانا

ZahraHayati

کاربر اخراجی
عضویت
2016/07/03
ارسالی ها
5,724
امتیاز واکنش
58,883
امتیاز
1,021
بی‌عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی‌عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی‌جنبش عشق در مکنون نشود
 
  • پیشنهادات
  • ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021

    آنکس که ترا دید و نخندید چو گل

    از جان و خرد تهیست مانند دهل
    گبر ابدی باشد کو شاد نشد
    از دعوت ذوالجلال و دیدار رسل
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بر ما رقم خطا پرستی همه هست
    بدنامی و عشق و شور و مـسـ*ـتی همه هست
    ای دوست چو از میانه مقصود توئی
    جای گله نیست چون تو هستی همه هست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بیرون ز جهان و جان یکی دایه‌ی ماست
    دانستن او نه درخور پایه‌ی ماست
    در معرفتش همین قدر دانم
    ما سایه اوئیم و جهان سایه ماست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    چشمی دارم همه پر از صورت دوست
    با دیده مرا خوشست چون دوست در اوست
    از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
    یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    در دایره‌ی وجود موجود علیست
    اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست
    گر خانه‌ی اعتقاد ویران نشدی
    من فاش بگفتمی که معبود علیست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    درویشی و عاشقی به هم سلطانیست
    گنجست غم عشق ولی پنهانیست
    ویران کردم بدست خود خانه‌ی دل
    چون دانستم که گنج در ویرانیست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    عشقت به دلم درآمد و شاد برفت
    بازآمد و رخت خویش بنهاد برفت
    گفتم به تکلف دو سه روز بنشین
    بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بر هر جائیکه سرنهم مسجود او است
    در شش جهت و برون شش، معبود اوست
    باغ و گل و بلبل و سماع و شاهد
    این جمله بهانه و همه مقصود اوست
     

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
    ماننده‌ی حاجیان به کعبه و به عرفات
    چه چسبیدی تو بر زمین چون گل تر
    آخر حرکات شد کلید برکات
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,544
    بالا