شعر **اشعار صائب تبریزی**

I.MehrDãd

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/31
ارسالی ها
13,289
امتیاز واکنش
163,097
امتیاز
1,321
سن
21
محل سکونت
جـَهَنَم
موج نوشید*نی و موجهٔ آب بقا یکی است

هر چند پرده‌هاست مخالف، نوا یکی است

خواهی به کعبه رو کن و خواهی به سومنات

از اختلاف راه چه غم، رهنما یکی است

این ما و من نتیجهٔ بیگانگی بود

صد دل به یکدگر چو شود آشنا، یکی است

در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز

در آفتاب، سایهٔ شاه و گدا یکی است

بی ساقی و نوشید*نی، غم از دل نمی‌رود

این درد را طبیب یکی و دوا یکی است

از حرف خود به تیغ نگردیم چون قلم

هر چند دل دو نیم بود، حرف ما یکی است

صائب شکایت از ستم یار چون کند؟

هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است
 
  • پیشنهادات
  • I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است

    چیدن این گل گـ ـناه است و نچیدن مشکل است

    هر چه جز معشوق باشد پردهٔ بیگانگی است

    بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است

    غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون

    بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است

    ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد

    بی هم‌آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است

    هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست

    با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است

    در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری

    نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است

    تا نگردد جذبهٔ توفیق صائب دستگیر

    از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    ا کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است

    با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است

    نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق

    آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

    هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند

    چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است

    برق را در خرمن مردم تماشا کرده است

    آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است

    فکر شنبه تلخ دارد جمعهٔ اطفال را

    عشرت امروز بی‌اندیشهٔ فردا خوش است

    هیچ کاری بی تامل گرچه صائب خوب نیست

    بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    دیوانهٔ خموش به عاقل برابرست

    دریای آرمیده به ساحل برابرست

    در وصل و هجر، سوختگان گریه می‌کنند

    از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست

    دست از طلب مدار که دارد طریق عشق

    از پافتادنی که به منزل برابرست

    گردی که خیزد از قدم رهروان عشق

    با سرمهٔ سیاهی منزل برابرست

    دلگیر نیستم که دل از دست داده‌ام

    دلجویی حبیب به صد دل برابرست

    صائب ز دل به دیدهٔ خونبار صلح کن

    یک قطره اشک گرم به صد دل برابرست
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    از زمین اوج گرفته است غباری که مراست

    ایمن از سیلی موج است کناری که مراست

    چشم پوشیده‌ام از هر چه درین عالم هست

    چه کند سیل حوادث به حصاری که مراست؟

    کار زنگار کند با دل چون آینه‌ام

    گر چه هست از دگران، نقش و نگاری که مراست

    جان غربت زده را زود به پابوس وطن

    می‌رساند نفس برق سواری که مراست

    نیست از خاک گرانسنگ به دل قارون را

    بر دل از رهگذر جسم غباری که مراست

    می‌کنم خوش دل خود را به تمنای وصال

    سایهٔ مرغ هوایی است شکاری که مراست

    نیست در عالم ایجاد، فضایی صائب

    که نفس راست کند مشت غباری که مراست
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    حضور دل نبود با عبادتی که مراست

    تمام سجدهٔ سهوست طاعتی که مراست

    نفس چگونه برآید ز سـ*ـینه‌ام بی آه؟

    ز عمر رفته به غفلت ندامتی که مراست

    ز داغ گمشده فرزند جانگدازترست

    ز فوت وقت به دل داغ حسرتی که مراست

    اگر به قدر سفر فکر توشه باید کرد

    نفس چگونه کند راست، فرصتی که مراست؟

    ز گرد لشکر بیگانه مملکت را نیست

    ز آشنایی مردم کدورتی که مراست

    چو کوتهی نبود در رسایی قسمت

    چرا دراز شود دست حاجتی که مراست؟

    سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست

    ز میزبانی مردم خجالتی که مراست

    به هم، چو شیر و شکر، سنگ و شیشه می‌جوشد

    اگر برون دهم از دل محبتی که مراست

    چو غنچه سر به گریبان کشیده‌ام صائب

    نسیم راه نیابد به خلوتی که مراست
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما

    در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما

    در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده‌اند

    ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما

    منزل ما همرکاب ماست هر جا می‌رویم

    در سفرها طالع ریگ روان داریم ما

    چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟

    سیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما

    قسمت ما چون کمان از صید خود خمیازه‌ای است

    هر چه داریم از برای دیگران داریم ما

    همت پیران دلیل ماست هر جا می‌رویم

    قوت پرواز چون تیره از کمان داریم ما

    گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوه‌ای

    منت روی زمین بر باغبان داریم ما

    گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان

    چون جرس آوازه‌ای در کاروان داریم ما
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما

    در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما

    در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده‌اند

    ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما

    منزل ما همرکاب ماست هر جا می‌رویم

    در سفرها طالع ریگ روان داریم ما

    چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟

    سیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما

    قسمت ما چون کمان از صید خود خمیازه‌ای است

    هر چه داریم از برای دیگران داریم ما

    همت پیران دلیل ماست هر جا می‌رویم

    قوت پرواز چون تیره از کمان داریم ما

    گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوه‌ای

    منت روی زمین بر باغبان داریم ما

    گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان

    چون جرس آوازه‌ای در کاروان داریم ما
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا

    از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا

    آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است

    آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا

    کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی

    در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا

    جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست

    پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟

    هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست

    وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا

    زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل

    از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا

    نیست از کردار ما بی‌حاصلان را بهره‌ای

    چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا

    خوشـی‌ شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور

    برگ صائب بیشتر از بار می‌ماند به جا
     

    I.MehrDãd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    13,289
    امتیاز واکنش
    163,097
    امتیاز
    1,321
    سن
    21
    محل سکونت
    جـَهَنَم
    یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا

    از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا

    تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟

    شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا

    خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب

    موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا

    استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص

    خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا

    چند باشد شمع من بازیچهٔ دست فنا؟

    زندهٔ جاوید از دست حمایت کن مرا

    خشک بر جا مانده‌ام چون گوهر از افسردگی

    آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا

    گرچه در صحبت همان در گوشهٔ تنهاییم

    از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا

    از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم

    تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا

    در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من

    مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا

    از فضولیهای خود صائب خجالت می‌کشم

    من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,549
    بالا