شعر اشعار شاه نعمت الله ولی

  • شروع کننده موضوع ^Venus^
  • بازدیدها 2,044
  • پاسخ ها 84
  • تاریخ شروع

^Venus^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
2,303
امتیاز
426
محل سکونت
به تو چه؟
در آ با ما درین دریا و خوش بنشین به چشم ما

به عین ما نظر می کن ببین ما را درین دریا

اگر موج است اگر قطره به عین ما همه آبست

اگر تو آبرو جوئی بجو از آبروی ما

بهشت جاودان ما سرابستان میخانه

هوای جنت ار داری درآ در جنت الماوی

به نور آفتاب او همه عالم منور شد

نگر در ذرهٔ روشن که خورشیدیست مه سیما

اگر گوئی کرم فرما مرا نامی نشانی ده

نشان و نام را بگذار و می جو جای آن بیجا

بلا بالا گرفت امروز از آن بالا که می دانی

چه خوش باشد بلای ما اگر باشد از آن بالا

حریف نعمت الله شو که یار رند سرمست است

به نور او نظر می کن ببین یکتای بی همتا
 
  • پیشنهادات
  • ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    رندیم و دگر مستیم تا باد چنین بادا

    توبه همه بشکستیم تا باد چنین بادا

    چون قطره ازین دریا دیروز جدا بودیم

    امروز بپیوستیم تا باد چنین بادا

    عقل از سر نادانی دردسر ما می داد

    عشق آمد و وارستیم تا باد چنین بادا

    ما دست برآوردیم در پای سر افکندیم

    مسـ*ـتانه از آن دستیم تا باد چنین بادا

    زُنار سر زلفش افتاد به دست ما

    زُنار چنان بستیم تا باد چنین بادا

    آن رند خراباتی رندانه حریف ماست

    او سرخوش و ما مستیم تا باد چنین بادا

    ما ساقی رندانیم با سید سرمستان

    در میکده بنشستیم تا باد چنین بادا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ساقی ز کرم نواخت ما را

    خمخانه بریخت بر سر ما

    ما جام و بر آب چون حبابیم

    دریاب ز ما و ما ز دریا

    عشقست که هیچ جا ندارد

    هر جا می جو تو جای بی جا

    در دیدهٔ مـسـ*ـت ما توان دید

    آن نور ولی به چشم بینا

    آئینه از او وجود دارد

    او نیز به آینه هویدا

    با شمع جمال او چه باشد

    پروانهٔ عقل بی سر و پا

    رندیم و حریف نعمت الله

    هرگز نکنیم توبه حاشا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    عقل برو برو برو عشق بیا بیا بیا

    راحت جان ما توئی دور مشو ز پیش ما

    داروی درد عاشقی هست دواش درد دل

    نیست به نزد عاشقان خوشتر ازین دوا دوا

    کشتهٔ تیغ عشق او زنده دلست جاودان

    بندهٔ خویش اگر کشد نیست به خواجه خونبها

    مـسـ*ـت و خراب و ساکنم برسرکوی میفروش

    زاهد و کنج صومعه او ز کجا و ما کجا

    جام جهان نمای ما آینهٔ جمال او

    جام جهان نما نگر روی در آینه نما

    هر که گدای او بود پادشهست بر همه

    شه چه بُود که پادشه بر در او بود گدا

    سید رند مـسـ*ـت ما بندهٔ بندگی او

    حضرت او از آن ما جنت و حوریان تو را
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    به سر خواجه کلان که مرا

    نبُود میل با کلاه شما

    دنیی و آخرت نمی طلبم

    این و آن از کجا و ما ز کجا

    حال امروز را غنیمت دان

    دی گذشت و نیامده فردا

    گوش کن گفته های مسـ*ـتانه

    چه کنی قول بو علی سینا

    در خرابات مـسـ*ـت می گردم

    گر حریف منی بیا اینجا

    سر زلف نگار در دستم

    با خیالش همی برم سودا

    نعمت الله چو آینهٔ روشن

    می نماید به ما خدا به خدا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ظهور سلطنت عشق اوست در دو سرا

    درین سرا قدمی نه در آن سرا به سرآ

    چو اوست در دو سرا غیر او نمی بینم

    منم که از دل و جان عاشقم به هر دو سرا

    جمال اوست که در آینه نموده روی

    نظر به دیدهٔ ما کن ببین به هر دو سرا

    مدام همدم جام نوشید*نی خوش می باش

    بیا و همدم ما شو دمی به ذوق و بیا

    دلم به گوشهٔ میخانه می کشد دیگر

    چنانکه خاطر زاهد به جنت المأوا

    به سوی ما نظری کن به چشم ما بنگر

    که عین ماست که او آبرو دهد بر ما

    به نور دیدهٔ سید کسی که او را دید

    به هر چه می نگرد نور او بود پیدا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    موج است و حباب و آب و دریا

    هر چار یکی بود بر ما

    هم آب و حباب و آب دریا

    دریا داند حقیقت ما

    بنگر به یقین که جز یکی نیست

    هم قطره و جود سیل و دریا

    می دانکه حجاب ما هم از ماست

    ما را نبُود حجاب جز ما

    بیگانه شوی ز هر دو عالم

    گر زانکه تو را بود سر ما

    تا رسته نگردی از من و ما

    سید نشوی تو واصل ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    گر بیازارد مرا موری نیازارم ورا

    خود کجا آزار مردم ای برادر من کجا

    نزد ما زاری به از آزار ، بی زاری مباش

    تا نگیرد بر سر بازار آزاری تو را

    در طریقت هر چه فرمائی به جان منت بریم

    ماجرا بگذار با ما ماجرا آخر چرا

    کفر باشد در طریق عاشقان آزار دل

    گر مسلمانی چرا آزار می داری روا

    درجهان بیخودی من نعمت الله یافتم

    گفت فانی شو که یابی سید ملک بقا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    صوفی صافی است در عین صفا

    می نماید نور او او را به ما

    ذره ای از آفتاب نور او

    نیست خالی در همه ارض و سما

    نقطه نقطه دایره پیموده است

    جمع کرده ابتدا و انتها

    سید مـسـ*ـت است و جام می به دست

    گر تو رندی باده می نوشی بیا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    فلولاه و لولانا لما کان الذی کانا

    اگر نه ما و او بودی نبودی این و آن جانا

    و اما عینه فاعلم اذا ما قلت انسانا

    یکی عین است و دو نامش یکی موج و یکی دریا

    فانا عبده حقا و ان الله مولانا

    حقیقت بندهٔ اوئیم و سلطان است او ما را

    فلا تحجب بانسان فقد اعطاک برهانا

    برون آ از حجاب خود نگر برهان ما پیدا

    فاعطیناه ما یبدی به فینا و اعطانا

    عطا کردیم سر او و شداین مشکلَت حلا

    قضا رالامر مقسوما بایاه و ایانا

    به هم پیوسته می باید که تا پیدا شود آنها

    فاحیاه الذی یدری بقلبی حین احیانا

    چه خوش حبی که می بخشد حیات او حیات ما

    و کنافیه اکوانا و اعیانا و ازمانا

    همه بودیم در ذاتش که پیدا گشته ایم اینجا

    و لیس دائم فینا و لیکن ذاک احیانا

    نباشد حال ما دایم بود حق دایما با ما

    به نور مهر و مه بنگر که هر دو نعمت اللهند

    ز هر روز و ز شب روشن ببین در دیدهٔ بینا
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,547
    بالا