شعر دفتر اشعار اوحدی مراغه ای

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 3,911
  • پاسخ ها 203
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟
غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست؟
وقت کارست، ای نسیم، از کار او
گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟
خواب در چشمم نمیآید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟
بر در او از برای دیدنی
بارها رفتم، ولی بارم کجاست؟
دوست گفت: آشفته گرد و زار باش
دوستان آشفته و زارم، کجاست؟
نیستم آسوده از کارش دمی
یارب، آن، آسوده از کارم کجاست؟
تا به گوش او رسانم حال خویش
نالهای اوحدیوارم کجاست؟
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست
    ارم دیده و آرام دل زار اینجاست
    بر سر خار چمن روی بمالیم چو گل
    گر بدانیم که باز آن گل بیخار اینجاست
    تن از آنجا نشکیبد، دلم اینجا چون نیست
    دلم آنجا ننشیند، که مرا یار اینجاست
    عجب ار تا به ابد روی رهایی بیند
    این دل خسته که محبوس و گرفتار اینجاست
    شکرم زان لب و سیب از رخ و نار از سـ*ـینه
    نفرستاد، چو دانست که: بیمار اینجاست
    اگرم نیز بگوید که: دل خویش ببر
    روی آوردن او نیست، که دلدار اینجاست
    روی آن نیست که: این جا بنشیند بیکار
    دل آشفتهٔ ما را، که سر و کار اینجاست
    از وجود من اگر اندک و بسیاری ماند
    اندک اینست که میبینی و بسیار اینجاست
    بر من این جا تو اگر عرضه کنی هشت بهشت
    ندهم دل به بهشت تو، که دیدار اینجاست
    می به دست من سر گشته اگر خواهی داد
    هم ازین میکده درخواه، که دستار اینجاست
    هر چه در جملهٔ خوبان طلبیدی از حسن
    به رخ دوست نظر کن، که به یک بار اینجاست
    پیش شکر دهنش بار شکر نگشایند
    چو ببینند که: آن قند به خروار اینجاست
    بجز او کس نشناسم که بجوید دل ما
    بفرست، اوحدی، آن دل، که خریدار اینجاست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست
    برون از جهان چیست؟ بازار ماست
    به دستم ز باغ جهان گل مده
    که بیروی آن نازنین خار ماست
    اگر مقبلی هست،در بند اوست
    وگر مشکلی هست، در کار ماست
    بر ما بجز نام آن رخ مگوی
    که او قبلهٔ چشم بیدار ماست
    ندیدی رخش را، ز ما هم مپرس
    بدیدی، چه حاجت به گفتار ماست؟
    چو پندار باشی ز دلدار دور
    که دوری هم از پیش پندار ماست
    در آن مصر اگر شرمساری بریم
    ازین صاع باشد، که دربار ماست
    ز نار غم آن پری شعلهای
    باین خرقه در زن، که زنار ماست
    میان من و او حجاب اوحدیست
    چو او رفع شد، روز دیدار ماست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    1. روزهداران را هلال عید ابروی شماست
      شب نشینان را چراغ از پرتو روی شماست
      ماه زنگی نسبت رومی رخ شاهی نسب
      بنده آن چشم ترک و زلف هندوی شماست
      مشک چینی را ز غیرت بر نمیآید نفس
      زان دم عنبر، که در دام دو گیسوی شماست؟
      این که میآید دم صبحست یا باد ختن؟
      یا نسیم روضهٔ فردوس؟ یا بوی شماست؟
      از بهشت ار شاهدی خیزد شما خواهید بود
      در جهان ار جنتی باشد سر کوی شماست
      سوختیم از مهرتان، هم سایهای میافگنید
      کندرین همسایه میل خاطری سوی شماست
      حال محنتهای من محتاج پرسیدن نبود
      محنت ما را، که خواهد بودن، از خوی شماست
      تا ز دست آن سر زلف چو چوگان زخم خورد
      این دل آشفته سرگردان تراز گوی شماست
      بر دو رویم سال و مه این اشک خون رفتن روان
      از دو رویی کردن دلهای چون روی شماست
      گر کشیدم در کنار، از لاغری نتوان شناخت
      کین تن باریک من، یا حلقهٔ موی شماست
      اوحدی را دل ز سنگ انداز دوری خسته شد
      باز پرسیدش، که آن مسکین دعاگوی شماست


     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست
    ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست
    گر فتنه میشویم بر آن روی، طرفه نیست
    زیرا که یار فتنهٔ آخر زمان ماست
    گیرم که مهر او ز دل خود برون برم
    این درد را چه چاره؟ که در مغز جان ماست
    از ما مپرس: کاتش دل تا چه غایتست؟
    از آب دیده پرس، که او ترجمان ماست
    انصاف، حیف نیست که باری نمیدهد؟
    شاخی چنین شگرف، که در بوستان ماست
    مشکل رها کند که : بگوییم حال خویش
    بندی، که از محبت او بر زبان ماست
    ای اوحدی، ز غیر شکایت چه میکنی؟
    ما را شکایت از بت نامهربان ماست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    لاله افیون در نوشید*نی انداختست
    نرگس و گل را خراب انداختست
    از ریاحین چرخ در ناف زمین
    نافهای مشک ناب انداختست
    نغمهٔ شیرین مرغان سحر
    شور در مستان خواب انداختست
    عندلیب از عشق گل در بوستان
    نالهٔ چنگ و رباب انداختست
    شرم بادا لاله را! تا از چه روی
    پیش ترک من نقاب انداختست؟
    بر سر خوان غمش در هر طرف
    از دل بریان کباب انداختست
    ترک من تیری نیندازد خطا
    خود چه گفتم؟ کی صواب انداختست؟
    سرو مرد قامت او نیست، لیک
    خر بسی خر در خلاب انداختست
    عشقبازان در بهشتند،اوحدی
    زهد ما را در عذاب انداختست
    زود پوسد جامهٔ پرهیز ما
    کین قصب بر ماهتاب انداختست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست
    یارب، گل پاکش ز چه ترکیب سرشتست؟
    انصاف توان داد که: با لطف وجودش
    بنیاد وجود دگران از گل و خشتست
    زین بیش مده وعده به فردای بهشتم
    کامروز به نقد از رخ او خانه بهشتست
    با قامت او هر که نشاند پس ازین سرو
    بسیار کند سرزنش آن سرو که کشتست
    گفتم که: بگویم به کسی درد دل خویش
    از خود به جهان یک دل بیدرد نهشتست
    جان را نبود قیمت و دل چیست بر او؟
    کس نام چنین ها نتوان برد، که زشتست
    ای اوحدی، از سر بنهی بر خط او نه
    کامروز کسی بهتر ازین خط ننوشتست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟
    آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟
    آن کمان چرخ، یا قوس و قزح، یا شکل نون
    یا مه نو، یا هلال وسمه، یا ابروی تست؟
    آن بلای سـ*ـینه، یا آشوب دل، یا رنج جان
    یا جفای چرخ، یا جور فلک، یا خوی تست؟
    آن کمند مهر، یا زنجیر غم، یا بند عشق
    یا طناب شوق، یا دام بلا، یا بوی تست؟
    آن تن من، یا وجود اوحدی ، یا خاک راه
    یا سگ در، یا غلام خواجه، یا هندوی تست؟
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عالمی را دشمنی با من ز بهر روی تست
    لیکن از دشمن نمیترسم، که میلم سوی تست
    چارهٔ دل در فراقت جز جگر خوردن نبود
    وین جگر خوردن که میبینم هم از پهلوی تست
    سال عمرم بر مهی شد صرف و آن مه عارضت
    روز عیشم بر شبی شد خرج و آن شب موی تست
    بر نمیدارم ز زانو سر به حق دوستی
    تا نگه کردم سر زلفت که بر زانوی تست
    گفتهای: مشکل برآید کام ازین طالع ترا
    مشکلی در طالع من نیست، مشکل خوی تست
    بر دل بیچارگان امروز هر زخمی که هست
    زان کمان سخت میآید که بر بازوی تست
    عالمی در گفت و گوی اوحدی زان رفتهاند
    کو شب و روز اندرین عالم به گفت و گوی تست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست
    تنم به دست ستم پیرهن دریدهٔ تست
    ز حسرت دهنت جان من رسید به لب
    خوشا کسی که دهانش به لب رسیدهٔ تست!
    گزیدهٔ دو جهانی بسان طالع سعد
    غلام طالع آنم که بر گزیدهٔ تست
    ز سرکشی غرضت گر همین ستمکاریست
    تو سرمکش، که دلم خود ستم کشیدهٔ تست
    دلم چو خال تو در خون، چو زلفت اندر تاب
    ز بوی آن خط مشکین نودمیدهٔ تست
    فغان این دل مجروح تیر خوردهٔ من
    ز دست غمزهٔ ترک کمان کشیدهٔ تست
    بدیدمت: همه را کردهای ز بند آزاد
    جز اوحدی، که غلام درم خریدهٔ تست
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,543
    بالا