شعر اشعار هاتف اصفهانی

гคђค1737

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
7,959
امتیاز واکنش
45,842
امتیاز
1,000
محل سکونت
زیر خاک
مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب

به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب

مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا

نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب

ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا

بود یارش که و کارش چه و جایش کجا امشب

شدی دوش از بر امشب آمدی اما ز بیتابی

کشیدم محنت صد ساله هجر از دوش تا امشب

شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما

به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب

چو فردا همچو امروز او ز من بیگانه خواهد شد

گرفتم همچو دیشب گشت با من آشنا امشب

ندارم طاقت هجران چو شب‌های دگر هاتف

چه یار از من شود دور و چه جان از تن جدا امشب
 
  • پیشنهادات
  • гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود

    غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

    آخر از حسرت بالای تو ای سرو روان

    تا کیم خون دل از دیده روان خواهد بود

    گفتم آن روز که دیدم رخ او کاین کودک

    آفت دین و دل پیر و جوان خواهد بود

    رمضان میکده را بست خدا داند و بس

    تا ز یاران که به عید رمضان خواهد بود

    پا مکش از سر خاکم که پس از مردن هم

    به رهت چشم امیدم نگران خواهد بود

    هاتف این‌گونه که دارد هـ*ـوس مغبچگان

    بعد ازین معتکف دیر مغان خواهد بود
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد

    دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد

    گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار

    که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد

    من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس

    لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد

    فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم

    که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد

    سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدم

    که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد

    جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار

    ور توان در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد

    گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف

    چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    امروز ما را گر کشی بی‌جرم از ما بگذرد

    اما به پیش دادگر مشکل که فردا بگذرد

    زینگونه غافل نگذری از حال زار ما اگر

    گاهی که بر ما بگذری دانی چه بر ما بگذرد

    ناصح ز روی او مکن منعم که نتواند کسی

    آن روی زیبا بیند و زان روی زیبا بگذرد

    از بس چو تنها بیندم از شرم گردد مضطرب

    می‌میرم از شرمندگی بر من چو تنها بگذرد

    در راه عشق آن صنم هر کس که بگذارد قدم

    باید که چون هاتف نخست از دین و دنیا بگذرد
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید

    غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید

    شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتن

    دمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید

    تو ای سرو روان تا از کنارم بی‌سبب رفتی

    شب و روز از دو چشمم اشک حسرت در کنار آید

    شدم دور از دیار یار و شد عمری که سوی من

    نه مکتوبی ز یار آید نه پیکی زان دیار آید

    ازو هاتف به این امید دل خوش کردم و مردم

    که شاید گاهگاهی بعد مرگم بر مزار آید
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    آن دلبر محمل‌نشین چون جای در محمل کند

    می‌باید اول عاشق مسکین وداع دل کند

    زین منزل اکنون شد روان تا آن بت محمل‌نشین

    دیگر کجا آید فرود از محمل و منزل کند
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    دل عشاق روا نیست که دلبر شکند

    گوهری کس نشنیده است که گوهر شکند

    بر نمی‌دارم از این در سر خویش ای دربان

    صد ره از سنگ جفای تو گرم سر شکند
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذرد

    که ز جان در ره آن جان جهان می‌گذرد

    از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر

    آنکه گاهی ز در دیر مغان می‌گذرد

    نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم

    که بد و نیک جهان گذران می‌گذرد

    دل بیچاره از آن بیخبر است ار گاهی

    شکوه از جور تو ما را به زبان می‌گذرد

    آه پیران کهن می‌گذرد از افلاک

    هر کجا جلوهٔ آن تازه جوان می‌گذرد

    چون ننالم که مرا گریه کنان می‌بیند

    به ره خویش و ز من خنده‌زنان می‌گذرد
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    گر آن گلبرگ خندان در گلستانی دمی خندد

    در آن گلشن گلی بر گلبن دیگر نمی‌خندد

    ز عشرت زان گریزانم که از غم گریم ایامی

    در این محفل به کام دل دمی گر بیغمی خندد
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند

    در دل این آتش جانسوز نهان خواهد ماند

    آخر آن آهوی چین از نظرم خواهد رفت

    وز پیش دیده به حسرت نگران خواهد ماند

    من جوان از غم آن تازه جوان خواهم مرد

    در دلم حسرت آن تازه جوان خواهد ماند

    به وفای تو، من دلشده جان خواهم داد

    بی‌وفایی به تو ای مونس جان خواهد ماند

    هاتف از جور تو اینک ز جهان خواهد رفت

    قصهٔ جور تو با او به جهان خواهد ماند
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,541
    بالا