شعر اشعار امیر خسرو دهلوی

^Venus^

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
2,303
امتیاز
426
محل سکونت
به تو چه؟
بشکفت گلها در چمن، ای گلستان من بیا

سرو ایستاده منتظر، سرو روان من

از گریه من هر طرف، پر لاله و گل شد زمین

وقتی به گلگشت، ای صنم، در گلستان من

حیف است دیدن بی رخت، در بوستان آخر گهی

ای گل، نهان از باغبان در بوستان من

هر طره تو آفتی، هر نرگس تو فتنه ای

گرچه بلای عالمی، از بهر جان من

تلخی که گویی نیست آن از تلخی هجرت فزون

با این همه تلخی خود، شکر فشان من

دانی که هستم در جهان من خسرو شیرین زبان

گر نایی از بهر دلم، بهر زبان من بیا
 
  • پیشنهادات
  • ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را

    بلبل نغمه ساز کن بلبله نوشید*نی را

    ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد

    بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را

    مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین

    سبزه بساط سبز وتر از پی رقـ*ـص آب را

    نیست حیات شکرین کاخر شب شکر لبان

    هر طرفی به بوی می تلخ کنند خواب را

    چون به سؤال گویدم ساقی مـسـ*ـت عاشقان

    هان قدحی، چگونه ای؟ حاضرم این جواب را

    چند ز عقل و درد سر باده بیار ساقیا

    درد ترا و سر مرا عقل نوشید*نی ناب را

    گرد سفید برق را تا بنشاند از هوا

    موج بلند می شود چشمه آفتاب را

    نی غلطم که آفتاب اوج ازان گرفت تا

    بـ..وسـ..ـه زند به پیش شه حاشیه جناب را

    خورد خدنگ او بسی خون ز دو دیده، پر نشد

    سیر کجا کند مگس حوصله عقاب را

    خانه خسرو از رخش هست صفا که هر زمان

    از رخ فکر مدح تو دور کند نقاب را
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را

    خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را

    چون ز هجران شد زحل در طالعم کی بوسم آن پا

    این سعادت دست ندهد جز مبارک اختری را

    زین هـ*ـوس مردم که وقتی سر نهم بر آستانت

    بین چه جایی می نهم من هم چنین مدبر سری را

    چند گویی سوز خود روشن کن از داری زبانی

    چون نخیزد شعله تا کی دم دمم خاکستری را

    بر من بد روز بس کز غم قیامت هاست هر شب

    روز من روزی مبادا تا قیامت کافری را

    می زنندم طعنه کاخر دل که گم کردی بجوی

    من که خود را کرده ام گم چون بجویم دیگری را

    دوستان گویند ناگه مرد خواهی بر در او

    دولتم نبود که گردم خاک از آنگونه دری را

    کی چو من سوزند یاران گرچه دلسوزند، لیکن

    عود چون سوزد بود دل گرمیی هم مجمری را

    آه پنهانی خود خوردن که خسرو راست زان بت

    بوالعجب تر زین فرو بردن که یارد خنجری را
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را

    جا مده باری تو در دل دوستان دینه را

    خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر

    وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را

    بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را

    دوست می دارم چو طفل کور دل آدینه را

    محتسب گو تا چو من صوفی رسوا را به شهر

    گشت فرماید به گردن بسته این پشمینه را

    طعنه زد بر بیدلان خسرو که شد زینسان خراب

    فرقتت از جان او خوش می کشد این کینه را
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    تا نظر سوی دو چشم تست یاران ترا

    کی بود پیکاری آن مردم شکاران ترا

    تا شدند اندر کشش دو چشم تو خنجز گذار

    شغلها فرمود اجل خنجر گذاران ترا

    نوجوان گشتی و شکل ناز را نشناختی

    جای تسکین نیست زین پس بیقراران ترا

    هر کرا امروز خواندی باز فردا کشتیش

    بارک الله این چه اقبال است یاران ترا

    تا دلم خوش کردی از امید پیکان ریختن

    نام شد باران رحمت تیر باران ترا

    شرمسار یک نظر گشتیم و هست از چشم تو

    یک نظر دیگر توقع شرمساران ترا

    از لب تو تشنگان محروم و ساغر بهره مند

    مرهمی باید هم آخر دلفگاران ترا

    خون تیره می خورند از چشم تو عشاق تو

    نوش باد این می به یادت درد خواران ترا

    شاه حسنی و بلا و فتنه پیشت یادگار

    شرم بادا قتل خسرو کارداران ترا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    این چه روزست اینکه یار از در درآمد مر مرا

    وه چه کار است اینکه از جانان برآمد مر مرا

    این چه بویست اینکه جا اندر دماغ جان گرفت

    این چه روزست اینکه در چشم تر آمد مر مرا

    از گلستان وفا برخاست بادی ناگهان

    مشک در بالین و گل در بستر آمد مر مرا

    ناگهان آمد چو آب زندگانی بر سرم

    زنده امروزم که آب اندر سر آمد مر مرا

    گردنم می خواست تا در چنبر آرد زلف تو

    اینک اینک گردان اندر چنبر آمد مر مرا

    گو برو ساقی که جان از روی جانان مـسـ*ـت شد

    گو قدح بشکن که می در ساغر آمد مر مرا

    گر کسی را در جهان از طلعت دیدار خویش

    طالعی آمد نکو نیکوتر آمد مر مرا

    خسروم گر خود سلیمانی کنم دعوی رواست

    کافتاب رفته بار دیگر آمد مر مرا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما

    می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما

    ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی

    تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما

    یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال

    می رسد شاهی ترا بر دلبران، سلطان ما

    دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت

    نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما

    از تب و تاب غم هجران چو ما را دل بسوخت

    خود نگفتی این گذر چونست در هجران ما

    چشم ما می گوید از سوز غمت شب تا به روز

    هیچ رحمی نایدت بر دیده گریان ما

    می کنم شادی که گفتا غمزه ات از ناز دوش

    خسروا، نزدیک آن شو تا شوی قربان ما
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    در خم گیسوی کافر کیش داری تارها

    بهر گمره کردن پاکانست این زنارها

    پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست

    کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها

    فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو

    حسن را آری بود اینگونه دست افزارها

    آشتی ده با لبم لب را که آزارم به کام

    کز پس آن آشتی خوش باشد این آزارها

    خارخاری در دلست و غنجهای خون بران

    چون کنم چون خود جز این گل نشکند زین خارها

    هست در کوی تو بستانهای غم تا بنگری

    سبزه ها کز گریه رسته از ته دیوارها

    عاشق کاه و علف دل نیست، بل نقل سگانست

    چون دل گاوان که بفروشند در بازارها

    ناله ای دارم کش از دل گر برآرم بگسلد

    باربرداران مهار و بوستان افسارها

    گفتمش جان می کنم خون می خورم بهر تو، گفت

    خسروا، مشتاق را جز این نباشد کارها
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    گم شدم در سر آن کوی، مجویید مرا

    او مرا کشت شدم زنده، ممویید مرا

    عمری از گم شدنم رفت و نمی آیم باز

    چون چنین است، شما نیز مجویید مرا

    بر درش مردم و آن خاک بر اعضای منست

    هم بدان خاک در آرید و مشویید مرا

    عاشق و مستم و رسوایی خویشم هـ*ـوس است

    هر چه خواهم که کنم، هیچ مگویید مرا

    خسروم من گلی از خون دل خود رسته

    بوی من هست جگر سوز، مبویید مرا
     

    ^Venus^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    2,303
    امتیاز
    426
    محل سکونت
    به تو چه؟
    ای شده ماه نما دیده بدخوی مرا

    دیده ای هیچگه آن ماه جفا جوی مرا

    نتواند که کسی را نکشد با آن روی

    واگذارید به من آن بت بدخوی مرا

    اره گر از پی آن روی نهندم بر سر

    شانه ای دانم کاو راست کند موی مرا

    گفتم این سر به یکی ضربت چوگان بنواز

    گفت خواهی که تو معزول کنی گوی مرا

    ترسم از بوی دل سوخته ناخوش گردد

    می رسانی به وی، ای باد صبا بوی مرا

    شد ز من سوخته خلقی و ز دود دل من

    آتشی گیرد هر روز سر کوی مرا

    گفتی افتاده به مان بردر من، چون خیزم؟

    خاک ناخورده هنوز این سر و پهلوی مرا

    بسکه گرید ز غمت روی به زانو خسرو

    بیم زنگار شد آیینه زانوی مرا
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,547
    بالا