شعر اشعار شمس لنگرودی

  • شروع کننده موضوع سما جون
  • بازدیدها 2,887
  • پاسخ ها 85
  • تاریخ شروع

سما جون

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/01/29
ارسالی ها
2,624
امتیاز واکنش
953
امتیاز
0
محل سکونت
ایران
با تكان سرم سرودي مي سازم ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
من مي بينم سرانگشتم را كه به تاراج مي بريد
با پلكم مي نويسم ، با مژه هايم نقاشي مي كنم
با تكان سرم سرودي مي سازم ...
پلنگي آرام بودم فرزندانم را خورده ايد
با چرمينه اي از پوست شان برابر من راه مي رويد ..

چمداني پرم
تحمل هيچ قفلي را ندارم
شيپوري از ياد رفته ام
كه همهمه اي شنيدم
و از هيجان نبرد
بر خود مي لرزم ...


{ شمس لنگرودی }
 
  • پیشنهادات
  • سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    قلبی که روی دست بهار مانده است ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    سرشارم
    از شعرهای نچیده
    روزهای نیامده

    اتوبوس هایی مملو آدمیانی که به تعطیلی میروند
    قلبی که روی دست بهار مانده است
    کفهای پر کشیده بر پر مرغانی که به سمت شمال می روند.
    سرشارم از شکایت سنگها وقتی که در ترنم رودخانه ترک می خورند
    سرشارم از برف، از ترنم انگور، نور
    و در انتظارم
    از بُن تاریکی آفاقم را روشن کنی
    من برخیزم
    و در درخشش روزی دیگر
    باقی زندگی را پی گیرم ..


    { شمس لنگرودی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    قبایل ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    و قبایلی هم هستند ..
    که آدمخوارند
    و مسافر مهمان رابه سیخ میکشند
    بر آتش میچرخانند
    و کباب میکنند،
    شما اما
    از قبایل آدمخواران نیستید
    به کلاسهای تئاتر میروید
    نقاشی و رقـ*ـص و را میشناسید
    و از قبایل آدمخواران نیستید.

    و قبایلی هم هستند
    که از گوشت پیران قبیلهشان تغذیه میکنند
    و از مسافران و غریبهها میترسند ..


    شما اما

    حرمت پیرهایتان را نگه میدارید
    از مسافران و غریبهها ترسی ندارید

    و از قبایل آدمخواران نیستید،
    به نمایشگاهها و رستورانهای تمیز میروید

    لبخند میزنید

    و یکدیگر را میخورید،

    و از قبایل آدمخواران نیستید ..



    { محمد شمس لنگرودی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    انسان و پرنده ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    پرنده ها
    بهار که می آید
    پر باز می کنند
    انسان
    پرندگانش را، در آسمان زمستانی،
    پرواز می دهد
    تا برف را بروبد
    و بر شانه فروردین
    دسته گلی بگذارد ..

    پرنده ها
    در هفت کوی زمین می چرخند
    تا دانه و برگی پیدا کنند
    انسان
    زمین را می چرخاند
    تا دانه شکوفا شود ..

    پرنده ها
    از آسمان به زمین می آیند
    انسان
    با ساز تمامی ناپذیر کار دلش
    از زمین به آسمان طلایی
    پرواز می کند.



    { محمد شمس لنگرودی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    آب و تشنگی ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    در آبم و از تشنگی می میرم
    لطفا خم شوید
    از قلاب سؤالی که بر لبم آویخته نجاتم دهید
    می خواهم به خواب روم
    در گوش ماهی دربسته ای
    که کلیدش آب شد ..


    { شمس لنگرودی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    تنهاییهای عمیق ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    تنهاییها عمیقاند
    عمیق
    مثل صورت مردگان
    حلزونها چهقدر تنهایند
    به جز آشیانهی خود همراهی ندارند
    تنهاییها عمیقاند ، آشیانهی کوچکم
    و تو در خاموشیهایم میدرخشی
    در آتش و روشنی میدرخشی
    و من آنقدر دوستت دارم
    که فراموش میکنم
    زندگی
    با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد ..


    { شمس لنگرودی }
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    گلایل را دوست دارم
    به خاطر قلبش
    که از پس برگ های لطیفش پیداست

    دل آدمی پیدا نیست
    و سر انگشتانت را سیاه می کند چون گردو
    اگر بگشایی
    و ببینی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    پس اين فرشتگان به چه كارى مشغولند
    كه مثل پرندگان راست راست مى چرخند در هوا
    سر ماه
    حقوق شان را مى گيرند
    پس اين فرشتگان به چه كارى مشغولند
    كه مرگ تو را نديدند
    كاش پر و بال شان در آتش آفتاب تير بسوزد
    ما با ذغال شان
    شعار خيابانى بنويسيم

    پس اين فرشتگان پيرشده
    جز جاسوسى ما
    به چه كارِ بدِ ديگرى مشغولند
    كه فرياد ما به گوش كسى نمى رسد
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    نه، نمی‌توانم فراموشت کنم
    زخم‌های من، بی‌حضور تو از تسکین سر باز می‌زنند
    بال‌های من
    تکه‌تکه فرو می‌ریزند
    بره‌های مسیح را می‌بینم که به دنبالم می‌دوند
    و نشان فلوت تو را می‌پرسند
    نه، نمی‌توانم فراموشت کنم

    خیابان‌ها بی‌حضور تو راه‌های آشکار جهنم‌اند
    تو پرنده‌یی معصومی
    که راهش را
    در باغ حیاط زندانی گم کرده است
    تک‌ صورتی ازلی، بر رخسار تمام پیامبرانی
    باد تشنه‌ی تابستانی
    که گندم‌زاران رسیده در قدوم تو خم می‌شوند
    آشیانه‌ی رودی از برف
    که از قله‌های بهار فرو می‌ریزد
    نه
    نمی‌توانم
    نمی‌خواهم که فراموشت کنم

    تپه‌های خشکیده
    از پله‌های تو بالا می‌آیند
    تا به بوی نفس‌های تو درمان شوند و به کوهستان بازگردند
    ماه هزار ساله دست‌نوشته‌ی آخرش را برای تو می‌فرستد
    تا تصحیحش کند

    نه، نمی‌توانم فراموشت کنم
    قزل‌آلایی عصیانگری که به چشمه‌ی خود باز می‌رود
    خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بر نمی‌گردند شعرها
    به خانه نمی‌روند
    تا برگردی
    و دست تکان‌ دهی

    روبان‌های سفید را در کف شعرها ببین که چگونه در باران می‌لرزند
    روبان‌های سفید، پیچیده بر گل سرخ‌های بی‌تاب را ببین

    بر نمی‌گردند شعرها
    پراکنده نمی‌شوند
    به انتظار تو در باران ایستاده‌اند
    و به لبخندی، به تکان دستی، دل خوشند
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,541
    بالا