شعر اشعار عبید زاکانی

  • شروع کننده موضوع zohreh77
  • بازدیدها 6,835
  • پاسخ ها 302
  • تاریخ شروع

zohreh77

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/10/18
ارسالی ها
1,187
امتیاز واکنش
43,458
امتیاز
858
ای آسمان جنیبه کش کبریای تو
وی آفتاب پرتوی از نور رای تو
دارای دهر آصف ثانی عمید ملک
ای صد هزار حاتم طائی گدای تو
خورشید نورگستر و مفتاح دولتست
رای رزین و خاطر مشگل‌گشای تو
خواهد فلک که حکم کند در جحهان ولی
کاری مسیرش نشود بی‌رضای تو
بحر محیط را که عطا بخش مینهند
غرق خجالتست ز فیض عطای تو
پیش از وجود انجم و ارکان نهاده بود
گنجور بخت گنج سعادت برای تو
روز نبرد چونکه پریشان کند صبا
گیسوی پرچم علم سدره سای تو
گرد از یلان برآرد و افغان ز پردلان
از گرد راه بازوی معجز نمای تو
شاها من آنکسم که شب و روز کرده‌ام
از روی اعتقاد سر و جان فدای تو
کس را دگر ندانم و جائی نباشدم
چون آستانهٔ در دولت سرای تو
صد سال اگر به فارس توقف بود مرا
وجه معاش من نبود جز عطای تو
غیر از ثنای تو نبود شغل دیگرم
کاری نباشدم به جهان جز دعای تو
روزم بود خجسته و کارم بود به کار
هرگه که بامداد ببینم لقای تو
آنکس توئیکه همچو منت صدهزار هست
وانکس منم که نیست مرا کس به جای تو
چندانکه رهنمای بنی آدمست عقل
بادا سعادت ابدی رهنمای تو
 
  • پیشنهادات
  • zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو
    خورشید در حمایت پر کلاه تو
    شاه جهان سکندر ثانی جمال دین
    ای برتر از شهان جهان دستگاه تو
    تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید
    سر بر فراخت پرچم گیسو سیاه تو
    در دعوی سعادت دنیا و آخرت
    نزدیک عقل داد و کرم بس گواه تو
    در معرضی که جیش تو بر خصم چیره شد
    خورشید تیره گشت ز گرد سپاه تو
    تو جان عالمی و علی سهل جان جان
    تو در پناه خالق و او در پناه تو
    تا در پی همند شب و روز و ماه و سال
    بادا خجسته روز و شب و سال و ماه تو
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    گوئیا خلد برینست این همایون بارگاه
    یا حریم کعبه یا فردوس یا ایوان شاه
    پیشگاه حضرتش گردنکشانرا بـ..وسـ..ـه جای
    بر غبار آستانش پادشاهان را جباه
    چون ستاره در شعاع شمس پنهان میشود
    چون فروغ شمسه‌هایش بنگرد خورشید ماه
    گر تفرجگاه جنات نعیمت آرزوست
    چشم بگشا تا ببینی جنت بی‌اشتباه
    واندر او تخت سلیمان دوم دارای دهر
    شاه گیتی‌دار جمشید فریدون دستگاه
    آفتاب هفت کشور خسرو مالک رقاب
    سایهٔ حق شیخ ابواسحق بن محمودشاه
    خسروان را درگه والای او امید گاه
    بارگاه عالیش گردن فرازان را پناه
    مشگ تاتاری شود چون پاش بوسد خاکرا
    سرو گردد گر از آنحضرت نظر یابد گیاه
    مثل او سلطان نیابد در جهان وین بحث را
    هر کجا دعوی کنم از من نخواهد کس گواه
    چشم بد دور از جنابش باد و بادا تا ابد
    دولتش باقی جهان محکوم و یاری ده اله
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    ای شکوهت خیمه بر بالای هفت اختر زده
    هیبت بانگ سیاست بر شه خاور زده
    شیخ ابواسحق سلطانیکه از شمشیر او
    مهر لرزانست و مه ترسان و گردون سرزده
    دولت اقبال در بالای چترت دائما
    همچو مرغابی سلیمانی پر اندر پر زده
    هر کجا صیت تو رفته خطبه‌ها آراسته
    هر کجا نامت رسیده سکه‌ها بر زر زده
    روز اول مشتری چون دید فرخ طالعت
    در جهانگیری به نامت فال اسکندر زده
    بندگانت پایه بر عرش معلی ساخته
    پاسبانانت علم بر طارم اخضر زده
    هرکجا فیروز بختی شهریاری صفدری
    از دل و جان لاف خدمتکاری این در زده
    از قبولت هرکه او چوگان دولت یافته
    گوی در میدان این ایوان مینا در زده
    مطربان بزم جان بخشت به هر آوازه‌ای
    طعنه‌ها بر نغمهٔ ناهید خنیاگر زده
    ابر دستت بر جهان باران رحمت ریخته
    برق تیغت درنهاد دشمنان آذر زده
    هرکجا شه عزم کرده همچو فراشان ز پیش
    دولتنجا سایبان افراخته چادر زده
    با سپاهت هرکه یک ساعت به پیکار آمده
    از دو پیکر زخمها یا بیش بر پیکر زده
    هم سماک رامحش صد تیر در دل دوخته
    هم شهاب رایتش صد تیر بر مغفر زده
    داده هر روز آستانت را چو شاهان بوسها
    هر سحر کز جیب گردون جرم خور سر بر زده
    تا ابد نام تو باقی باد و نام دشمنت
    همچو مرسوم منش ناگه قلم بر سر زده
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    ای کاخ روح‌پرور و ای قصر دلگشای
    چون روضه دلفریبی و چون خلد جانفزای
    هم شمسهٔ تو غیرت خورشید نوربخش
    هم برگهٔ تو خجلت جام جهان نمای
    فرخنده درگه تو شهانراست سجده‌گاه
    عالی جناب تو ملکانراست بـ..وسـ..ـه جای
    در کنه وصف تو نرسد عقل دور بین
    بر قدر بام تو نرود وهم دور پای
    زان سایهٔ همای همایون نهاده‌اند
    کز سایهٔ تو می‌طلبد فرخی همای
    چون گلشن بهشت‌سرا بوستان تست
    شادی فزای و خرم و جانبخش و دلربای
    از بلبلان مدام پر از ساز زیر و بم
    وز مطربان همیشه پر از بانگ چنگ و نای
    تا بزمگاه شاه جهان گشته‌ای شدست
    از روی فخر کنگره‌هایت سپهر سای
    خورشید ملک و سایهٔ یزدان جمال دین
    سلطان عدل گستر و شاه خجسته رای
    هم مانده پیش همت او ابر بی‌گهر
    هم گشته پیش دست و دلش بحر و کان گدای
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    تجلت من سمات الامانی
    تباشیر المسرة والامان
    و صبح النحج لاح وهب سحرا
    نسیم الانس موصوب الجنان
    واضحی الروض مخضرا فبادر
    الی الاقداح من کف القیان
    نهان چون زاهدان تا کی خوری می
    چو رندان فاش کن راز نهانی
    بزن مطرب نوای ارغنونی
    بده ساقی نوشید*نی ارغوانی
    ادر کاسا و لاتسکن و عجل
    ودع هذا التکاسل والتوانی
    معتقة لدی الحکماء حلت
    علی نغم المثالث والمثانی
    غم فردا نخور دیگر تو خوش باش
    منت میگویم آن دیگر تو دانی
    مجوی از عهد گردون استواری
    مخواه از طبع دنیا مهربانی
    مده وقت طرب یکباره از دست
    دوباره نیست کس را زندگانی
    می‌نوشین ز دست دلبری گیر
    که در قد و خدش حیران بمانی
    یضاهی خده وردا طریا
    تبسم ثغره کالا قحوانی
    ز حالش هوشیاران کرده مـسـ*ـتی
    ز چشمش بـرده مستان ناتوانی
    چو گل افسانه در مجلس فروزی
    چو بلبل شهره در شیرین زبانی
    خرد گوید چو آری در کنارش
    ندیدم کس بدین نازک میانی
    زمان عشرتست و بزم خسرو
    سلیمان دوم جمشید ثانی
    ابواسحق سلطان جوانبخت
    که برخوردار بادا از جوانی
    شکوه افزای تخت کیقبادی
    سریر افروز بزم خسروانی
    فریدون حشمتی در تاج بخشی
    سکندر رقعتی در کامرانی
    به اقبالش فلک را سربلندی
    به دورانش جهان را شادمانی
    کند پیوسته بر ایوان قدرش
    زحل چوبک ز نی مه پاسبانی
    همش تایید و نصرت لایزالی
    همش اقبال و دولت آسمانی
    همایون سایهٔ چتر بلندش
    چو خورشید است در کشورستانی
    همیشه کوتوال دولت او
    کند بر بام گردون دیده‌بانی
    خجسته کلک او در گنج پاشی
    مبارک دست او در زر فشانی
    گهربار است چون ابر بهاری
    درم ریز است چون باد خزانی
    به عهد عدل سلطان جوان بخت
    که او را میرسد فرمان روانی
    نجونا من تطرق حادثات
    عفو نامن بلیات الزمانی
    ثنای شاه کار هرکسی نیست
    مقرر بر عبید است این معانی
    همیشه تا بدین فیروزه گون کاخ
    کند خورشید تابان قهرمانی
    ظفر با موکب او همعنان باد
    که بروی ختم شد صاحبقرانی
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    در این مقام فرح‌بخش و جای روحفزای
    بخواه باده و بر دل در طرب بگشای
    به خوشـی‌ کوش و حیات دو روزه فرصت دان
    چو برق میگذرد عمر، کاهلی منمای
    به دستگیری ساغر خلاص شاید یافت
    ز جور وهم زمین گرد آسمان پیمای
    به پایمردی گلگونه میتوان رستن
    ز دست حادثهٔ روزگار محنت زای
    طریق زهد نه راهست گرد هـ*ـر*زه مگرد
    حدیث توبه نه کار است زان سخن بازآی
    نوشید*نی خوار، به بزم خدایگان جهان
    به کام خوشـی‌ و طرب راه عمر میپیمای
    جهان فیض و کرم رکن دین عمیدالمللک
    که باد تا به ابد در پناه لطف خدای
    فروغ رایش چون آفتاب عالمگیر
    اساس جاهش مانند قطب پا بر جای
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    بکشت غمزهٔ آن شوخ بی‌گـ ـناه مرا
    فکند سیب زنخدان او به چاه مرا
    غلام هندوی خالش شدم ندانستم
    کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا
    دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی
    ز راه رفتن او دل بشد ز راه مرا
    هزار بار فتادم به دام دیده و دل
    هنوز هیچ نمیباشد انتباه مرا
    ز مهر او نتوانم که روی برتابم
    ز خاک گور اگر بردمد گیاه مرا
    به جور او چو بمیرم ز نو شوم زنده
    اگر به چشم عنایت کند نگاه مرا
    عبید از کرم یار بر مدار امید
    که لطف شامل او بس امیدگاه مرا
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    ز حد گذشت جدائی ز حد گذشت جفا
    بیا که موسم عیشست و آشتی و صفا
    لبت به خون دل عاشقان خطی دارد
    غبار چیست دگر باره در میانهٔ ما
    مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه
    و گرنه من که و مـسـ*ـتی و عاشقی ز کجا
    کجا کسیکه از آن چشم ترک وا پرسد
    که عقل و هوش جهانی چرا کنی یغما
    ز زلف و خال تو دل را خلاص ممکن نیست
    که زنگیان سیاهش نمی‌کنند رها
    دلم ز جعد تو سودائی و پریشانست
    بلی همیشه پریشانی آورد سودا
    عبید وصف دهان و لب تو میگوید
    ببین که فکر چه باریک و نازکست او را
     

    zohreh77

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/18
    ارسالی ها
    1,187
    امتیاز واکنش
    43,458
    امتیاز
    858
    شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا
    عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
    غم همنشین من شد و من همنشین غم
    تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
    زینسان که آتش دل من شعله میزند
    تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا
    ای دوستان نمیدهد آن زلف بیقرار
    تا یکزمان قرار بود بر زمین مرا
    از دور دیدمش خردم گفت دور از او
    دیوانه میکند خرد دوربین مرا
    گر سایه بر سرم فکند زلف او دمی
    خورشید بنده گردد و مه خوشه‌چین مرا
    تا چون عبید بر سر کویش مجاورم
    هیچ التفات نیست به خلد برین مرا
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,549
    بالا