شعر اشعار هاتف اصفهانی

гคђค1737

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
7,959
امتیاز واکنش
45,842
امتیاز
1,000
محل سکونت
زیر خاک
به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما

شبی با او بسر بردم ز وصلش بی‌نصیب اما

مرا بی او شکیبایی چه می‌فرمائی ای همدم

شکیب آمد علاج هجر دانم کو شکیب اما

ز هر عاشق رموز عشق مشنو سر عشق گل

ز مرغان چمن نتوان شنید از عندلیب اما

خورد هر تشنه لب آب از لب مردم فریب او

از آن سرچشمه من هم می‌خورم گاهی فریب اما

به حال مرگ افتاده است هاتف ای پرستاران

طبیبش کاش می‌آمد به بالین عنقریب اما
 
  • پیشنهادات
  • гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدن‌ها

    من و این دشت بی‌پایان و بی‌حاصل دویدن‌ها

    تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش

    من و شب‌ها و درد انتظار و دل طپیدن‌ها

    نصیحت‌های نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی

    چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدن‌ها

    پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر

    خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدن‌ها

    کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند

    کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدن‌ها

    تغافل‌های او در بزم غیرم کشته بود امشب

    نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدن‌ها
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا

    ذره است این، آفتاب است، این کجا و آن کجا

    دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبه‌ای

    ورنه پای ما کجا وین راه بی‌پایان کجا

    ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب

    تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا

    جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق

    این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا

    در لب یار است آب زندگی در حیرتم

    خضر می‌رفت از پی سرچشمهٔ حیوان کجا

    چون جرس با ناله عمری شد که ره طی می‌کند

    تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را

    که سازد کامیاب از وصل پیر ناتوانی را

    به قتلم کوشی ای زیبا جوان و من درین حیرت

    که از قتل کهن پیری چه خیزد نوجوانی را

    تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم

    به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را

    چه باشد جادهی ای سرو سرکش در پناه خود

    تذرو بی‌پناهی قمری بی آشیانی را

    مکن آزار جان هاتف آزرده جان دیگر

    کزین افزون نشاید خست جان خسته جانی را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    به گردون می‌رسد فریاد یارب یاربم شب‌ها

    چه شد یارب در این شب‌ها غم تاثیر یارب‌ها

    به دل صدگونه مطلب سوی او رفتم ولی ماندم

    ز بیم خوی او خاموش و در دل ماند مطلب‌ها

    هزاران شکوه بر لب بود یاران را ز خوی تو

    به شکرخنده آمد چون لبت، زد مهر بر لب‌ها

    ندانی گر ز حال تشنگان شربت وصلت

    ببین افتاده چون ماهی طپان بر خاک طالب‌ها

    جدا از ماه رویت عاشقان از چشم تر هر شب

    فرو ریزند کوکب تا فرو ریزند کوکب‌ها

    چسان هاتف بجا ماند کسی را دین و دل جایی

    که درس شوخی آموزند طفلان را به مکتب‌ها
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را

    جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را

    از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی

    تا پیام طایر هم آشیان آرم تو را

    من خموشم حال من می‌پرسی ای همدم که باز

    نالم و از نالهٔ خود در فغان آرم تو را

    شکوه از پیری کنی زاهد بیا همراه من

    تا به میخانه برم پیر و جوان آرم تو را

    ناله بی‌تاثیر و افغان بی‌اثر چون زین دو من

    بر سر مهر ای مه نامهربان آرم تو را

    گر نیارم بر زبان از غیر حرفی چون کنم

    تا به حرف ای دلبر نامهربان آرم تو را

    در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر

    یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را

    خامشی از قصهٔ عشق بتان هاتف چرا

    باز خواهم بر سر این داستان آرم تو را
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    شود از باد تا شمشاد گاهی راست گاهی کج

    به جلوه سرو قدت باد گاهی راست گاهی کج

    ز بهر کندن خارا برای سجدهٔ شیرین

    شدی در بیستون فرهاد گاهی راست گاهی کج

    عجب نبود کز آهم قامتش در پیچ و تاب افتد

    که گردد شاخ گل از باد، گاهی راست گاهی کج

    تو دی می‌رفتی و هاتف به دنبال تو چون سایه

    به خاک راه می‌افتاد گاهی راست گاهی کج
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    مطلب و مقصود ما از دو جهان، اوست اوست

    او همه مغز است مغز، هر دو جهان پوست پوست
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست

    رحم گویا در دل بی‌رحم آن مه پاره نیست

    کو دلی کز آن دل بی‌رحم سنگین نیست چاک

    کو گریبانی کز آن چاک گریبان پاره نیست

    ای دلت در سـ*ـینه سنگ خاره با من جور بس

    در تن من آخر این جان است سنگ خاره نیست

    گاه گاهم بر رخ او رخصت نظاره هست

    لیک این خون گشته دل را طاقت نظاره نیست

    جان اگر خواهی مده تا می‌توانی دل ز دست

    دل چو رفت از دست غیر از جان سپردن چاره نیست

    کامیاب از روی آن ماهند یاران در وطن

    بی‌نصیب از وصل او جز هاتف آواره نیست
     

    гคђค1737

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    7,959
    امتیاز واکنش
    45,842
    امتیاز
    1,000
    محل سکونت
    زیر خاک
    چه گویمت که دلم از جدائیت چون است

    دلم جدا ز تو دل نیست قطرهٔ خون است

    تو کرده‌ای دل من خون و تا ز غصه کنی

    دوباره خون به دلم پرسیم دلت چون است

    نه زلف و خال و رخ لیلی، آن دگر چیز است

    که آفت دل و صبر و قرار مجنون است

    ز مور کمترم و می‌کشم به قوت عشق

    به دوش باری، کز حد پیل افزون است

    ز من بریدی اگر مهر بی‌سبب دانم

    که این نه کار تو این کار ، کار گردون است

    اگر به قامت موزون کشد دل هاتف

    نه جرم او که تقاضای طبع موزون است
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    4,549
    بالا